به ایران از اروپا گشت روشن

به ایران از اروپا گشت روشن

شعر به ایران از اروپا گشت روشن _ ادیب الممالک  در نکوهش بعضی از وزرای وزرانگیز آغاز مشروطیت   به ایران از اروپا گشت روشن چراغ تربیت شمع تمدن   غزالان بیختند از ناف نافه پلنگان ریخته خون‌ها ز ناخن   دبیران چون غزالان با تبختر وزیران چون پلنگان با تفرعن   یکی دل می‌برد[…]

فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن

فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن

شعر فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن _ ادیب الممالک  مرثیه   فغان ز گردش این چرخ کوژپشت کهن سپهر کژ حرکات و ستاره ی ریمن   سپهر باشد مانند باغی از ازهار ستاره تابد همچون چراغی از روزن   نه کس درین باغ آرد شمیم گل بمشام نه زین چراغ یکی خانه در[…]

طهماسب خداوند راستین

طهماسب خداوند راستین _ چکامه

شعر طهماسب خداوند راستین _ چکامه _ ادیب الممالک   طهماسب خداوند راستین داردیم و کان در دو آستین   دریا ز یسارش برد یسار گردون بیمینش خورد یمین   خوانده است مؤید به دولتش دارای جهان شهریار دین   زیرا که خیام جلال را حبلی است ز تایید او متین   بالد ز سرش[…]

بماند نام کسان از دو چیز جاویدان

بماند نام کسان از دو چیز جاویدان

شعر بماند نام کسان از دو چیز جاویدان _ ادیب الممالک    بماند نام کسان از دو چیز جاویدان یکی ز وسعت خاطر یکی ز لطف زبان   گر از بلندی همت نشان ز مرد نماند نماند ایچ نشان از بلندی ایوان   سرای دولت ویران شود ز دور فلک سرای همت تا حشر ماند[…]

ای مانده دیر در سفر و دور از وطن

ای مانده دیر در سفر و دور از وطن

شعر ای مانده دیر در سفر و دور از وطن _ ادیب الممالک    ای مانده دیر در سفر و دور از وطن وز دوری تو گشته سته جان مرد و زن   ای همچو ماه گرد زمین گشته ره سپر وی همچو مهر سوی فلک بوده کام زن   خاک عرب ز بوی تو[…]

ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان

ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان

شعر ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان _ ادیب الممالک    ببال ای تخت افریدون بناز ای تاج نوشروان که آمد شه درون کاخ و تابد مه بشادروان   بگشت اندر شود دهقان و آرد آب اندر جو بباغ اندر شود رزبان و کارد سرو در بستان   سپهر پیر بر شاه جوان[…]

ای خزیده درین سرای کهن

ای خزیده درین سرای کهن

شعر ای خزیده درین سرای کهن _ ادیب الممالک   ای خزیده درین سرای کهن وی دمیده چو گل درون چمن   نکته ای گویمت که گر شنوی شادمانی بجان و زنده بتن   آدمی را چو هفت مهر بدل نبود کم شمار از اهریمن   مهر ناموس و زندگانی و دین عزت و خاندان[…]

وقت خروش خروس و بانک مؤذن

وقت خروش خروس و بانک مؤذن

شعر وقت خروش خروس و بانک مؤذن _ ادیب الممالک چکامه   وقت خروش خروس و بانک مؤذن چون صف سیاره شد درون مواطن   گفتی سالار مور گفته به موران ایتهاالنمل ادخلوا بمساکن   گشت بگاه سپیده دم شد شب تاریک پیری تیره رخ و سپیدمحاسن   دمبدم آن سنبلش سپید همی شد تا[…]

همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید

همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید

شعر همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید _ ادیب الممالک    همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید که سیم ساده گران بود و زر ناب ارزان   بسان روح روانش کشید اندر بر ز ملک روم شد اندر صف حجاز روان   نخست خواست که آهن دلی کند لیکن بکوفت با[…]

هزار باغ بدیدم من و هزار چمن

هزار باغ بدیدم من و هزار چمن _ چکامه

شعر هزار باغ بدیدم من و هزار چمن  _ چکامه _ ادیب الممالک    هزار باغ بدیدم من و هزار چمن کز آن گشایش و نزهت نیافت خاطر من   بسی بگشتم خاک ری و دیار عراق نیارمید دلم کو رمیده بد ز وطن   غریب بودن من در وطن شگفت نه زانک غریب تر[…]

چو رای باشد پیش از شجاعت شجعان

چو رای باشد پیش از شجاعت شجعان

شعر چو رای باشد پیش از شجاعت شجعان _ ادیب الممالک   چو رای باشد پیش از شجاعت شجعان نخست رای شمر آنگهی شجاعت دان   ز فکر پیران موئین زره اگر بافند درید نتوان با تیغ پهلوان جوان   سنان و تیغ بریده نه دوختن دانند خلاف رای که آید از او هم این[…]

خرد پیر گفته بود که من

خرد پیر گفته بود که من _ در نکوهش حسودان

شعر خرد پیر گفته بود که من _ در نکوهش حسودان _ ادیب الممالک    خرد پیر گفته بود که من نکنم در سیاق شعر سخن   زانکه همسنگ سنگ خاره شود گر برآید چو سنگ در عدن   سنگ خارا اگر شدی کمیاب بود قدرش بر از عقیق یمن   سنگ خارا، اگر نبود،[…]

مردی بر آن سزد که کند عزم را متین

مردی بر آن سزد که کند عزم را متین

شعر مردی بر آن سزد که کند عزم را متین _ ادیب الممالک   مردی بر آن سزد که کند عزم را متین نه روز و شب نیوشد بر چنگ را متین   با خود سیمبر چو کسی پایکوب شد سنگین شود بفرق درش خود آهنین   کی با سرون کرگدنان پنجه برزند کاندر سرای[…]

برآمد بامدادان مهر روشن

برآمد بامدادان مهر روشن

شعر برآمد بامدادان مهر روشن _ ادیب الممالک   برآمد بامدادان مهر روشن به پهنای فلک گسترد دامن   چو ترکی آتشین رخ بر نشسته فراز صحن دیبای ملون   برآمد آفتاب از چرخ گردون چنان آتش که می بجهد ز آهن   کواکب جملگی گشتند مستور ز شرم طلعت خورشید روشن   بسان خرمنی[…]

مرد چو باشد بوقت کار هراسان

مرد چو باشد بوقت کار هراسان _ چکامه

شعر مرد چو باشد بوقت کار هراسان _ چکامه _ ادیب الممالک   مرد چو باشد بوقت کار هراسان مشکل گردد و را بدیده هر آسان   عزم درست و دل قویت چو باشد کوه توانی همی بسفت به پیکان   باید دل ساخت ز آهنی که نگردد دستخوش امتحان و آژده سوهان   مشت[…]

بسی جستم نشان از اسم اعظم

بسی جستم نشان از اسم اعظم

شعر بسی جستم نشان از اسم اعظم _ ادیب الممالک    بسی جستم نشان از اسم اعظم که بد نقش نگین خاتم جم   همه اقطار عالم سیر کردم مگر جویم نشان زان نقش خاتم   بزرگی گفت چون آدم بمینو مقر بگزید والاسماء علم   بامر ایزد این نام از ملایک بباغ خلد تلقین[…]

به چراگاه چو در شد سپه انجم

به چراگاه چو در شد سپه انجم

شعر به چراگاه چو در شد سپه انجم _ ادیب الممالک    به چراگاه چو در شد سپه انجم کوفتندی بسر سبزه غزالان سم   شاخ بزغاله شکستند و حمل گردید حامل از نطفه خورشید نه از انجم   بره پیوست به آهو سر شب زان پیش که شود پیدا از گرگ سحرگه دم  […]

چو مرد گیرد بعد از رضا ره تسلیم

چو مرد گیرد بعد از رضا ره تسلیم

شعر چو مرد گیرد بعد از رضا ره تسلیم _ ادیب الممالک    چو مرد گیرد بعد از رضا ره تسلیم مسلم است بر او خسروی هفت اقلیم   خلیل رحمن دیدی که از صنمخانه بسوی یزدان آمد همی بقلب سلیم   تو نیز پیرو اهل سلوک شو که رسی ز کعبه قدس اندر مقام[…]

ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام

ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام

شعر ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام _ ادیب الممالک    ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام نائب السلطنه را بر زمن خسته پیام   کای خداوند هنرپرور دانشور راد که رفیع است ترا قدر و منیع است مقام   سالها خواستم از حق که بکام تو رود چرخ[…]

باز بگشود صبا دست ستم

باز بگشود صبا دست ستم

شعر باز بگشود صبا دست ستم _ ادیب الممالک    باز بگشود صبا دست ستم زد سر زلف ریاحین برهم   ابر زد در صف بستان خیمه سرو افراشته بگردون پرچم   سرو ماننده تیری شده راست بید مجنون چو کمانی شده خم   باغ خوشبوی تر از روضه خلد راغ دلجوی تر از باغ[…]

خدای جل جلاله برای اسمعیل

خدای جل جلاله برای اسمعیل

شعر خدای جل جلاله برای اسمعیل _ ادیب الممالک    خدای جل جلاله برای اسمعیل ز باغ خلد فرستاد فدیه سوی خلیل   ولی ببار ولیعهد شه که طعنه زند بباغ خلد و صبا اندر او چو جبرائیل   مرا فرستاد ایزد برای قربانی بخاکپای، که هستم سلیل اسماعیل   خدایگانا شاها منم که جان[…]

مرا سیر سپهر از روز اول

مرا سیر سپهر از روز اول

شعر مرا سیر سپهر از روز اول _ ادیب الممالک    مرا سیر سپهر از روز اول ز آرام و سکون دارد معطل   رساند گه ز پایان سوی بالا کشاند گه ز اعلا سوی اسفل   قضا زهری است در جامم مهیا بلا امری است بر عیشم محول   یکی بر سوزش جانم مواظب[…]

از عدل خویش قائمه ای ساخت ذوالجلال

از عدل خویش قائمه ای ساخت ذوالجلال

شعر از عدل خویش قائمه ای ساخت ذوالجلال _ ادیب الممالک  چکامه   از عدل خویش قائمه ای ساخت ذوالجلال قائم اساس عدل بر آن نامش اعتدال   چون کرسی وجود بر آن پایه قائمست شد ایمن از زوال و فنا ملک لایزال   روح ستوده راست بر این پایه اتکاء عقل خجسته راست بر[…]

چو شد بردالعجوز از چرخ نازل

چو شد بردالعجوز از چرخ نازل

شعر چو شد بردالعجوز از چرخ نازل _ ادیب الممالک    چو شد بردالعجوز از چرخ نازل زمستان دست سردی داشت بر دل   نهاد آن دست را بر سینه خاک چو اندر سینه ترکان حمایل   برات عاشقان بنوشت بر یخ ازیرا خسته اند از سعی باطل   حکایت کرد نز افسانه با من[…]

که ای سفینه دستت خزینه آمال

که ای سفینه دستت خزینه آمال

شعر که ای سفینه دستت خزینه آمال _ ادیب الممالک  مطلع ثانی   که ای سفینه دستت خزینه آمال که ای صفیحه تیغت صحیفه آجال   در آن بساط همایون که صدر بار توئی فلک نشاند خورشید را بصف نعال   برای طوق حسام تو خور بشکل نگین برای نعل سمند تو مه بشکل هلال[…]

مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال

مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال

شعر مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال _ ادیب الممالک   مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال بود خجسته و فرخ رخ و بدیع جمال   دو هفته ماهی کاندر دو سالگی او را ز روی و ابرو باشد دو بدر با دو هلال   بعهد مهد رخش را دو لعل عیسی دم[…]

چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ

چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ

شعر چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ _ ادیب الممالک  در نکوهش محمدعلی میرزای مخلوع هنگام بستن و کشتن مشروطه خواهان در باغ شاه تهران   چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ همی‌گریزد از او مردمی به صد فرسنگ   کدام جنبل و جادو نماید آن آثار که آید[…]

مرا وزارت عدلیه از نخستین بار

مرا وزارت عدلیه از نخستین بار

شعر مرا وزارت عدلیه از نخستین بار _ ادیب الممالک چند بیت از یک قصیده ناتمام مانده بخط استاد   مرا وزارت عدلیه از نخستین بار ندید قابل شفقت نخواند لایق کار   چرا که فاقد هر شرط و جامع هر خلف بدم که آدمیم من نه گرگ آدم خوار   وزیر عدلیه از آدمی[…]

در کاروان نواخت درای آهنگ

در کاروان نواخت درای آهنگ

شعر در کاروان نواخت درای آهنگ _ ادیب الممالک    در کاروان نواخت درای آهنگ شب برکشید پرده نیلی رنگ   عوا دلیل ره شد تا شعری سازد درون خیمه شب آهنگ   خورشید در ترازو شد پنهان بی آنکه هیچ سنجد از او جو سنگ   شد با نقوش زر تن و روی چرخ[…]

گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی

گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی

شعر گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی _ ادیب الممالک  قصیده ناتمام   گفتم تو کیستی کاین احسان به من نمودی گفتا به ذات پاکم حق باصر است و اعرف   گفتم تو پیر عشقی ای شیخ پاکدامن گفتا تو طفل راهی ای کودک مزلف   گفتم جلال دینی گفتا جلال یزدان گفتم[…]