همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید

همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید

  • شعر همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید _ ادیب الممالک 

     

    همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید

    که سیم ساده گران بود و زر ناب ارزان

     

    بسان روح روانش کشید اندر بر

    ز ملک روم شد اندر صف حجاز روان

     

    نخست خواست که آهن دلی کند لیکن

    بکوفت با زر، آن، سیم ساده بر سندان

     

    ز بیم آنکه ملامت همی کنند قریش

    ورا بخویش پسر خواند و برد در ایوان

     

    بخلوت اندر زن گشت و برملا فرزند

    که زشتکاره ندارد حذر ز طعن کسان

     

    چو عبد شمس ز دنیا برفت آن مدبر

    چو بوم شوم ز ویران بماند در بستان

     

    شریک قسمت اولاد وی شد اندر ارث

    که همچنو همه بودند ز ادعیا اخوان

     

    ز خویش جعل نکردم من این که بن میثم

    بشرح نهج بلاغت همی کند تبیان

     

    کتابتی که رقم کرده است شیر خدای

    ابر معاویه کای زشت ابله نادان

     

    طلیق نی چو مهاجر کحیق نی چو لصیق

    بخیره خود را از مردم قریش مخوان

     

    ز پای تا سر اگر خوانده ای و آگاهی

    ز من نجوئی دیگر در این سخن برهان

     

    از او بزاد مر، آن حرب نابکار پلید

    وزان بزاد مر، آن زشتکار بوسفیان

     

    یکی زنی را آورد در سرای که بود

    ز صلب عتبه شومش نژاد و نام و نشان

     

    بنام هند و ز فرط شبق دو صدرایت

    بداشت نصب همی در برون شادروان

     

    حمامه مادر وی صد هزار رایت داشت

    به آشکار فزون زانچه داشت در پنهان

     

    نه هیچ لنگر در وی بقعر آب رسید

    نه هیچ کشتی آمد غریق در طوفان

     

    شنیده ام سخنی نی بطنز بلکه شده است

    درون نامه پیران باستان عنوان

     

    که شد جوانی روزی بکار مزدوری

    بکاخ هندو بشد هند شیفته بجوان

     

    مر آن جوان را صباح نام بود و ببرد

    صباحتش ز دل وی شکیب و تاب و توان

     

    بکوه اجیاد اندر همی شدی شب و روز

    که دست در کمر آرد بدان بت خندان

     

    فکند در عوض صخر صخره در بن چاه

    نهاد از قبل فخر حلقه بر حمدان

     

    چکاند قطران اندر تنور و در برابر آن

    ز لیف هند جلب دوخت جامه قطران

     

    پس از زمانی از ثقبه اسافل وی

    در آن معاویه چون عاویات گشت عیان

     

    وگر بخواهی این داستان کنی ثابت

    یکی نظاره درافکن بنامه حسان

     

    زمخشری بکتابش رقم نموده چنین

    وگر ابوالفرج اندر ورق نوشته چنان

     

    که چارتن پدرستی مرآن معاویه را

    ز راستی بجز آن قلتبان ابوسفیان

     

    مسافربن ابی عمر و دویمین صباح

    که نام بردم و گفتم چه کرد و در چه مکان

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    من از یاد میبرم

    تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی

    خاقانی اگر بسیج رفتن داری – ۲۳۲

    از وقتی باغبان شاخه‌های درختانم را هرس کرده است – در ویتنام خانه ها ویران است

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید که سیم ساده گران بود و زر ناب ارزان بسان روح روانش کشید اندر بر ز ملک روم شد اندر صف حجاز روان» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «که چارتن پدرستی مرآن معاویه را ز راستی بجز آن قلتبان ابوسفیان مسافربن ابی عمر و دویمین صباح که نام بردم و گفتم چه کرد و در چه مکان» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر همی بداد زر و گنج سیم وی بخرید ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *