ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام

ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام

  • شعر ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام _ ادیب الممالک 

     

    ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام

    نائب السلطنه را بر زمن خسته پیام

     

    کای خداوند هنرپرور دانشور راد

    که رفیع است ترا قدر و منیع است مقام

     

    سالها خواستم از حق که بکام تو رود

    چرخ تا خلق بیابند ز انصاف تو کام

     

    توسن ملک شود رام تو تا از همت

    فتنه آرام شود دوست خوش و دشمن رام

     

    آنچه میخواستم از یزدان فرمود عطا

    لله الحمد که یکباره رسیدم بمرام

     

    آمد اندر کف راد تو مقالید امور

    پادشاهی را در دست تو افتاد زمام

     

    هنری مردان یکسر بدرت دائره وار

    گرد کشتند چو حاجی بصف بیت حرام

     

    همه لبریز ز فضل تو چو گل بر سر شاخ

    همه رخشنده ز نور تو چو می در دل جام

     

    همه را دیدی مستوجب عنوان شرف

    همه را خواندی شایسته ارجاع مهام

     

    سخته شد از سخن نرم تو هر مشکل سخت

    پخته شد از نفس گرم تو هر جاهل خام

     

    جز کمین بنده که پیش تو بدم از همه پیش

    بقلم گاه نبشتن بقدم گاه خرام

     

    منطقم گفتی شیرین و حدیثم دلکش

    خردم خواندی ستوار و سخن با هنگام

     

    این زمان رفته ز یادت که بدین نام و نشان

    بنده کی بود و کجا بود و چه بودست و کدام

     

    تا بحدی که گرم بینی ترسم گوئی

    نیک بینید که غماز بود یا نمام

     

    از کجا آمده اینجا و چه دارد مقصود

    در کجا دیده ام او را و چه بودستش نام

     

    از فلک ناله کند یا ز قضا یا ز قدر

    از قمر شکوه کند یا ز زحل یا بهرام

     

    بشفاخانه بریدش که سراید هذیان

    بپزشگانش نمائید که دارد سرسام

     

    داورا میرا ای کرده فلک بر تو سجود

    تا پی کار زمین ساختی از مهر قیام

     

    من نه سرسامی و نه صرعی و نه بیخردم

    مغزم آسوده ز سودای صداعست و زکام

     

    نه خرابم کند از نشأی می لعل افروز

    نه فریبم دهد از عشوه بت سیم اندام

     

    نروم در پی نان خرده چو ماهی در شست

    نشوم در طلب دانه چو مرغ اندر دام

     

    نز پی جاه برم سجده بدرگاه ملوک

    نز پی مال زنم شعله بجان ایتام

     

    فطرتی دارم بالاتر ازین چرخ بلند

    فکرتی دارم والاتر از ان بدر تمام

     

    توسن وزین و ستام ار نبود باکی نیست

    کم خرد توسن و فرهنگ بود زین وستام

     

    رایض توسن عقل همه نفس است ولی

    نبود عقل مرا در کف اماره لگام

     

    طمع و حرص بر این مردم شاهند و وزیر

    لیک بر بنده بحمدالله عبدند و غلام

     

    نکنم سستی و مستی که ادب دارم هوش

    نگرایم سوی پستی که پدر دارم و مام

     

    زاده احمد و حیدر پسر فاطمه امس

    خلف یثرب و بطحاولدر کن و مقام

     

    منم آن مرد عظامی و عصامی که شرف

    از عصامم بعظام و ز عظامم بعصام

     

    گر کسی را علم از علم رود بر گردون

    بنده را باید بر چرخ فرازم اعلام

     

    تخم علم خود اگر در دل خاک افشانم

    برفتد بیخ خرافات و نشان اوهام

     

    منطق و نحو معانی و قوافی و عروض

    اتفاقات و تواریخ شهور و اعوام

     

    طب و جراحی و کحالی و تشریح بدن

    دوران دم و وصل عضل و فصل عظام

     

    دانش بستنی و رستنی و جانوران

    علم قیافی و عیافی تعبیر منام

     

    همه را خوانده و آموخته ام بر دگران

    گرچه بیفایده شد علم که الناس نیام

     

    شاعری فحل و دبیری سره ذاتی پاکم

    جبلی شاهق و چرخی مه و بحری طمطام

     

    نیک سنجم اگر از فلسفه رانی صحبت

    خوب دانم اگر از شرع سرائی احکام

     

    در مذاق عرفا شیخ طریقم بل قطب

    در مقام فقها مجتهدم بلکه امام

     

    چون سنمارم معمار و چو نوحم نجار

    آذر بتکر و در بت شکنی ابراهام

     

    فاقدالعیشم در بزم بدستور خرد

    قائدالجیشم در رزم بآیین نظام

     

    با هنر ورزم مهری که به کاوس رستم

    با ستم رانم قهری که بهرمز بسطام

     

    ای بس ایام و لیالی که بدرگاه تو من

    شاد و خوش بودم از وقت سحرگه تا شام

     

    تو از آن ایام ای خواجه فرامش کردی

    لیک من بنده فرامش نکنم آن ایام

     

    هیچ دانی که مرا حال شبانروزی چیست

    از هجوم غم و رزق کم و افزونی وام

     

    روز روشن ببرم چون شب یلدا تاریک

    آب شیرین بمذاقم چو می تلخ حرام

     

    بهره دونان گنج است و مرا رنج رسد

    قسمت هر کس تقدیر شده است از قسام

     

    دیو از طعمه شود تخمه و جم گرسنه دل

    گرگ برفآب خورد تشنه بمیرد ضرغام

     

    سفلگان جمله بکار اندر و من بیکارم

    داس شاهر شد و شمشیر یمانی بنیام

     

    ملک محتاج است اینک بدبیری چون من

    هم بنازد بهنرمندی چون من اسلام

     

    ملک و اسلام چو بی من شود ای خواجه بخوان

    چار تکبیر براین ملک و بر اسلام سلام

     

    تو ببایست کنی کسر دلم را جبران

    کر کریمم من و تو جابر عثرات کرام

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    من از یاد میبرم

    تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی

    خاقانی اگر بسیج رفتن داری – ۲۳۲

    از وقتی باغبان شاخه‌های درختانم را هرس کرده است – در ویتنام خانه ها ویران است

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام نائب السلطنه را بر زمن خسته پیام کای خداوند هنرپرور دانشور راد که رفیع است ترا قدر و منیع است مقام» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «ملک و اسلام چو بی من شود ای خواجه بخوان چار تکبیر براین ملک و بر اسلام سلام تو ببایست کنی کسر دلم را جبران کر کریمم من و تو جابر عثرات کرام» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر ای صبا گر رهت افتاد بر آن گوشه بام ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *