دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به

دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به – غزل112

شعر دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به _ غزل112 _ ادیب الممالک    دانایی و تدبیر ز انفاق و کرم به انفاق و کرم نیز ز دینار و درم به   تا نیک ببخشند و بپوشند و نیوشند دینار و درم در کف اصحاب کرم به   شمشیر و قلم حامی ملکند بتحقیق[…]

ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه

ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه – غزل111

شعر ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه _ غزل111 _ ادیب الممالک   ای تاجر بی ثروت سوداگر بی مایه ایوان تو بی دیوار بستان تو بی سایه   بستان ترا پژمان هم سوسن و هم سنبل ایوان ترا ویران هم پیکر و هم پایه   در بوته غمازان بگداخته همچون زر در بزم[…]

گیتی شده از شکوفه چون مینو

گیتی شده از شکوفه چون مینو – غزل110

شعر گیتی شده از شکوفه چون مینو _ غزل110 _ ادیب الممالک    گیتی شده از شکوفه چون مینو از لاله لعل و از گل خوشبو   این سال چهارم است کامد باز گل در صف باغ و آب اندر جو   امسال شکوفه را بیارآید باد سحر از نسیم عنبر بو   امسال زند[…]

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن – غزل109

شعر اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن _ غزل109 _ ادیب الممالک  در نکوهش تقویم نگاران تازه   اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن روز و شب با جفت خود پرخاشجوی اندر سخن   هرچه زن گوید خلاف آن کند پیوسته شوی و آنچه شو خواهد بعکس آن کند همواره زن   زن برغم شو[…]

چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران

چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران – غزل108

شعر چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران _ غزل108 _ ادیب الممالک    چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران وندرین برج است واله هوش برنایان و پیران   هر کجا حصنی است استحکام آن از برج باشد حصن ایران شد ز استحکام برج امروز ویران   برج ما گاهی بترکی باشد و گاهی[…]

کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن

کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن – غزل107

شعر کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن _ غزل107 _ ادیب الممالک    کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن آنچه اندر کعبه می جستی در اینجا جستجو کن   کعبه می آید به استقبال مشتاقان کویش هرچه می خواهد دلت از کعبه اینک آرزو کن   در[…]

ابوالکمال کمالی خدایگان سخن

ابوالکمال کمالی خدایگان سخن – 106

شعر ابوالکمال کمالی خدایگان سخن _ غزل106 _ ادیب الممالک  خطاب بمیرزا حیدر علی کمالی اصفهانی   ابوالکمال کمالی خدایگان سخن به پیکر قلمت جای جان کرده سخن   اگر نه کلک تو طرح سخن درافکندی بر اوفتادی ازین مملکت نشان سخن   توئی که کلک تو همواره ارمغان آرد طبق طبق گل سوری ببوستان[…]

سخت باشد خزان سرو و سمن

سخت باشد خزان سرو و سمن – غزل105

شعر سخت باشد خزان سرو و سمن _ غزل105 _ ادیب الممالک  تاریخ وفات میرزا حسینعلیخان فرزند نظام السلطنه   سخت باشد خزان سرو و سمن خاصه در چشم بلبلان چمن   ای دریغا که شام تیره ما بغم و غصه بود آبستن   نوجوان میرزا حسین خان آنک داشت خوی بدیع و خلق حسن[…]

ای فتنه کفر و خصم ایمان

ای فتنه کفر و خصم ایمان – غزل104

شعر ای فتنه کفر و خصم ایمان _ غزل104 _ ادیب الممالک  مطایبه   ای فتنه کفر و خصم ایمان غارتگر کافر و مسلمان   دیدار تو آفت خرد شد چو بسمله در فرار شیطان   یا زهر هلاکی از دو بادام جانداروی مرگی از دو مرجان   حصنی است بگرد جان ز عشقت ستوارتر[…]

گوهر خاوری است این دیوان

گوهر خاوری است این دیوان – غزل103

شعر گوهر خاوری است این دیوان _ غزل103 _ ادیب الممالک  ماده تاریخ کتاب گوهر خاوری تألیف پرنس ارفع الدوله   گوهر خاوری است این دیوان که بود رشک گوهر عمان   نامه ای در ضیا چو مهر منیر چامه ای در صفا چوآب روان   اثر کلک دانش است که یافت چون خضر ره[…]

فاق العواهل صاحب الایوان

فاق العواهل صاحب الایوان – غزل102

شعر فاق العواهل صاحب الایوان _ غزل102 _ ادیب الممالک    فاق العواهل صاحب الایوان فکانه کسری انوشروان   خسرو ایران فراشت سایه بکیوان یا که انوشیروان نشسته در ایوان   لاغروان فاق الملوک بفضله و سما بحکمته علی لقمان   بر ملکان چیره شد بدانش و نشگفت ز آنکه بحکمت فزونتر است ز لقمان[…]

شب ولادت فیروز شه مظفر دین

شب ولادت فیروز شه مظفر دین – غزل101

شعر شب ولادت فیروز شه مظفر دین _ غزل101 _ ادیب الممالک   شب ولادت فیروز شه مظفر دین چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین   نشسته نیر دولت بصدر و گشته بپای وزیر و عارض و سالار و حاجب و نوئین   چنانکه در بر خورشید آسمان بینی سهیل و مشتری[…]

ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین

ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین – غزل100

شعر ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین _ غزل100 _ ادیب الممالک    ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین آن بصافی بی نظیر و این بخوبی بی قرین   آن یکی افتاد از کالسکه اندر آستان وین به بزم نصرة الدوله برفت از آستین   آن یکی انگشتری را حضرت والای[…]

از دستبرد چرخ شنیدم که ناگهان

از دستبرد چرخ شنیدم که ناگهان – غزل99

شعر از دستبرد چرخ شنیدم که ناگهان _ غزل99 _ ادیب الممالک    از دستبرد چرخ شنیدم که ناگهان آسیب و درد یافته پای خدایگان   ای شهریار عادل و دارای دادبخش ای شهسوار باذل و میر جهان ستان   تو پا بچشم چرخ نهادی از آن سبب آسیب دید پای تو از چشم فرقدان[…]

یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان

یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان – غزل98

شعر یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان _ غزل98 _ ادیب الممالک    یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان مانند دو تن عیار افتاده به یک زندان   سنجاق به سوزن گفت کار تو در اینجا چیست وز بهر چه خسبیدی اندر دل سوزاندان   سوزن بجوابش گفت ای بی هنر[…]

ای پسر پادشاه کشور ایران

ای پسر پادشاه کشور ایران – غزل97

شعر ای پسر پادشاه کشور ایران _ غزل97 _ ادیب الممالک   ای پسر پادشاه کشور ایران ای ز تو آباد خانه دل ویران   معتقدم بر تو زانکه داده خدایت فر جوانان قرین دانش پیران   در کف رادت بود عنان حوادث رام تر از خامه در بنان دبیران   مروزرا راست بر تو[…]

مرد چو باشد به وقت کار هراسان

مرد چو باشد به وقت کار هراسان – غزل96

شعر مرد چو باشد به وقت کار هراسان _ غزل96 _ ادیب الممالک    مرد چو باشد به وقت کار هراسان مشکل گردد ورا به دیده هر آسان   عزم درست و دل قویت چو باشد کوه توانی همی بسفت به پیکان   باید دل ساخت ز آهنی که نگردد دستخوش امتحان و آژده سوهان[…]

در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان

در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان – غزل95

شعر در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان _ غزل95 _ ادیب الممالک  ماده تاریخ   در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان هر روز را باشد شبی هر نوبهاری را خزان   آن کو ز خاک آید همی خواهد بخاک اندر شدن آری درین گیتی کسی باقی نماند جاودان  […]

تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان

تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان – غزل94

شعر تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان _ غزل94 _ ادیب الممالک    تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان سر زد ایوان ز راه فخر به کیوان   بود شب جمعه و چهارم شعبان کاین مه تابان گشود چهره در ایوان   چارده ماهی بسال چارده آمد خرم و سرسبز همچو سرو به[…]

مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم

مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم – غزل93

شعر مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم _ غزل83 _ ادیب الممالک    مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم ماه طالع گشت و ما با نحس کیوان اندریم   غرقه دریای اشگیم از غمش سر تا قدم لیک از هجران او در نار سوزان اندریم   ای تن آسان[…]

نادیده چنان مست تمنای تو گشتم

نادیده چنان مست تمنای تو گشتم – غزل92

شعر نادیده چنان مست تمنای تو گشتم _ غزل92 _ ادیب الممالک    نادیده چنان مست تمنای تو گشتم کاول قدم از عمر گرانمایه گذشتم   اندر طلب روی تو در دوزخ محنت چون عابد گریان پی نادیده بهشتم   حسن تو چنان کوس طرب کوفت در آفاق کز بام درافتاد به غوقای تو طشتم[…]

مهناباد این جشن معظم

مهناباد این جشن معظم – غزل91

شعر مهناباد این جشن معظم _ غزل91 _ ادیب الممالک  در جشن سال دوم مجلس شورای ملی ۱۳۲۵   مهناباد این جشن معظم مبارک باد این عید مفخم   بفرزندان مرز و بوم ایران هواخواهان قانون مکرم   به همدستان دفع مستبدین بهمراهان خیر خلق عالم   بجانبازان عین عدل دستور بانبازان منع ما تقدم[…]

زبان ناطقه کوته کن ایشکسته قلم

زبان ناطقه کوته کن ایشکسته قلم – غزل90

 شعر زبان ناطقه کوته کن ایشکسته قلم _ غزل90 _ ادیب الممالک   زبان ناطقه کوته کن ایشکسته قلم سیاه باش و خمش باش و سرنگون و دژم   هنر مجوی که در شرق شد جهان تاریک سخن مگوی که در شرق شد هوا مظلم   مخوان حدیث که شد کاخ عقل و دین ویران[…]

دانا باید ز روی فکر زند دم

دانا باید ز روی فکر زند دم – غزل89

شعر دانا باید ز روی فکر زند دم _ غزل89 _ ادیب الممالک  در طی تقریظ مفصل بر کتاب حالت نگاشته میرزا محمد حسین ملک الکتاب فراهانی فرماید   دانا باید ز روی فکر زند دم تا ز پس دم زدن همی نخورد غم   هست سخن مرد را ترازوی دانش نیست بسنجیده مرد تا[…]

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم – غزل88

شعر دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم _ غزل88 _ ادیب الممالک    دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم با مژه از چهره خوی از زلف چین برداشتم   دست اندر عروة الوثقای زلفش آختم وز کمند گیسویش حبل المتین برداشتم   پرده شرم از نگار مهربان یکسو زدم برقع ناز از جمال[…]

گر صد هزار بار گدازی در آتشم

گر صد هزار بار گدازی در آتشم – غزل87

شعر گر صد هزار بار گدازی در آتشم _ غزل87 _ ادیب الممالک    گر صد هزار بار گدازی در آتشم پاکیزه تر شوم که زر ناب بیغشم   از باده امید تو مخمور و جرعه نوش وز ساغر نوید تو سرمست و سرخوشم   گلگون ز اشک و زرد ز غم نیلی از فراق[…]

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم – غزل86

شعر تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم _ غزل86 _ ادیب الممالک    تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم   غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی خام بودم در محبت پختم از غم سوختم   راه دولت را در آئین گدائی[…]

دامن دل ز کف صبر رها می‌بینم

دامن دل ز کف صبر رها می‌بینم – غزل85

شعر دامن دل ز کف صبر رها می‌بینم _ غزل85 _ ادیب الممالک    دامن دل ز کف صبر رها می‌بینم هرکه عاشق شده داند که چه‌ها می‌بینم   تا درخشید رخ بدر من از مطلع حسن شمس روشن بر رویش چو سها می‌بینم   صنما چون و چرا با من مسکین بگذار که دلم[…]

نادیده چنان مست تمنای تو گشتم

نادیده چنان مست تمنای تو گشتم – غزل84

شعر نادیده چنان مست تمنای تو گشتم _ غزل84 _ ادیب الممالک    نادیده چنان مست تمنای تو گشتم کاول قدم از عمر گرانمایه گذشتم   اندر طلب روی تو در دوزخ محنت چون عابد گریان پی نادیده بهشتم   حسن تو چنان کوس طرب کوفت در آفاق کز بام درافتاد به غوقای تو طشتم[…]

چو توفیق و تایید حی قدیم

چو توفیق و تایید حی قدیم – غزل83

شعر چو توفیق و تایید حی قدیم _ غزل83 _ ادیب الممالک  ماده تاریخ   چو توفیق و تایید حی قدیم بحاجی علی النقی شد ندیم   یکی کعبه آراست در قم که گشت پناهیده در ظل رکنش حطیم   بمحرابش افتد سلیمان بخاک بخاکش کشد موزه از پا گلیم   چو رخت سفر بست[…]