هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر

هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر – غزل52

شعر هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر _ غزل52 _ ادیب الممالک    هزار و سیصد و سی و سه سال کرده گذر ز عام هجرت فخر انام و خیر و بشر   به ناف هفته و روز ششم ز عشر سوم ز غره ششمین از شهور و دور قمر  […]

تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد

تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد – غزل51

شعر تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد _ غزل51 _ ادیب الممالک    تا خاتم فیروزه مرا یار فرستاد فیروزیم از خاتمه کار فرستاد   زین پس مه و خورشید بزنهار من آیند کان شاه مرا خاتم زنهار فرستاد   فیروزه کزان روشنی دیده پدیده است یارم ز پی کوری اغیار فرستاد   فیروزه فرستاد[…]

جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد

جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد – غزل50

شعر جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد _ غزل50 _ ادیب الممالک   جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد دلم ز دیری آن از حیات سیر آمد   بلی چگونه دلی از حیات گردد سیر که زیر حلقه گیسوی او اسیر آمد   رهائی دل از آن بند زلف ممکن نیست[…]

مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد

مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد – غزل49

شعر مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد _ غزل49 _ ادیب الممالک    مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد نایب السلطنه با داد خداداد آمد   بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد   ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه[…]

چو مجلس وکلا را ملک مؤسس شد

چو مجلس وکلا را ملک مؤسس شد – غزل48

شعر چو مجلس وکلا را ملک مؤسس شد _ غزل48 _ ادیب الممالک  تضمین غزل خواجه شیراز   چو مجلس وکلا را ملک مؤسس شد ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد   عنایت شه و بخشایش ولیعهدش دل رمیده ما را انیس و مونس شد   ز فخر طعنه بمینو زند بهارستان که طاق[…]

پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد

پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد – غزل47

شعر پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد _ غزل47 _ ادیب الممالک    پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد دل در ایوان نظر از پی دیدار آمد   از رخ پردگیان حرم حسن و عفاف پرده افتاد و رخ دوست پدیدار آمد   سرو بی کفش و کله مست خرامید به باغ گل[…]

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد – غزل46

شعر باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد _ غزل46 _ ادیب الممالک    باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد ابر فروردین نثار از در منثور آورد   چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد   آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته[…]

ازین مکتوب دانستم که دلدارم غمی دارد

ازین مکتوب دانستم که دلدارم غمی دارد – غزل45

شعر ازین مکتوب دانستم که دلدارم غمی دارد _ غزل45 _ ادیب الممالک    ازین مکتوب دانستم که دلدارم غمی دارد چو زلف خود شبی تاریک و روز درهمی دارد   چرا نالد ز غم ماهی که بر تخت شهنشاهی ز جم جام، از خضر لعل، از سلیمان خاتمی دارد   نفرساید ز فرعون آنکه[…]

از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد

از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد – غزل44

شعر از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد _ غزل44 _ ادیب الممالک   از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد بانگ انااللهی از آن ارض مقدس می‌رسد   گرچه نیارد یاد من آن لعبت آزاد من از دوریش فریاد من بر چرخ اطلس می‌رسد   تا رفتم از آن گلستان[…]

بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود

بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود – غزل43

شعر بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود _ غزل43 _ ادیب الممالک  موشح بنام بدرالدوله سلطان بیگم   بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود دل رها از درد و تن دور از گرانجانی شود   روزی آید کان پری با من نشیند روبرو از وصالش مشگلم مایل به آسانی شود   لعل شیرینش[…]

درین چمن که هوار و به اهتراز آورد

درین چمن که هوار و به اهتراز آورد – غزل42

شعر درین چمن که هوار و به اهتراز آورد _ غزل42 _ ادیب الممالک    درین چمن که هوار و به اهتراز آورد گل شکفته از آنروی دلنواز آورد   غنیمتی است مرا زندگی که رضوان باز در بهشت بروی حبیب باز آورد   گل و شکوفه دگرگون نموده پنداری نشانی از رخ محبوب جانگداز[…]

دلبرا عیدت خوش و فرخنده باد

خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند – غزل41

شعر خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند _ غزل41 _ ادیب الممالک    دلبرا عیدت خوش و فرخنده باد لعلت از عیش و طرب در خنده باد   گر زند خورشید لاف همسری با تو، از روی مهت شرمنده باد   چون حباب سرخ در جام شراب دیده بدخواهت از جا کنده[…]

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند – غزل40

شعر رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند _ غزل40 _ ادیب الممالک    رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند   نی غلط گفتم که آن دزدان بی‌ناموس و ننگ خون دل‌ها خورده، آرام دل ما برده‌اند   طالبان عدل و قانون را[…]

به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید

به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید – غزل39

شعر به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید _ غزل39 _ ادیب الممالک    به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید ولی حق که بر خورشید رخت از نور بخشاید   امیرالملک فرخ فر حبیب الله خان خواهد به جشن عیش خود فرق از فرح بر فرقدان ساید   تمنا دارم[…]

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد – غزل38

شعر امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد _ غزل38 _ ادیب الممالک  در نکوهش رشوه   امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد همزه اش را در دلش کردم مجد شد   باد رحمت دائما بر اعتقادش زانکه او قلبا برحمت معتقد شد   اشتها موجود و استعداد فاقد پارتی بازی درآمد مستعد شد[…]

آمد ز سفر موکب والای ولیعهد

آمد ز سفر موکب والای ولیعهد – غزل37

شعر آمد ز سفر موکب والای ولیعهد _ غزل37 _ ادیب الممالک    آمد ز سفر موکب والای ولیعهد تابید چو مه طلعت زیبای ولیعهد   شد صدرنشین شمس به بیت الشرف اندر تا بوسه زند خاک کف پای ولیعهد   تابید مه از اوج فلک تا همه بینند گردون سپر افکنده به هیجای ولیعهد[…]

بپای آل علی هر که روی زاری سود

بپای آل علی هر که روی زاری سود – غزل36

شعر بپای آل علی هر که روی زاری سود _ غزل36 _ ادیب الممالک    بپای آل علی هر که روی زاری سود ز دستبرد حوادث در این جهان آسود   بگیر دامن احفاد مرتضی کاین قوم ز آفریده فرازند و از خدای فرود   سرشته در کف ایشان بقدرت ازلی خمیر هستی و گل[…]

هر زمان غره شوال ز در بازآید

هر زمان غره شوال ز در بازآید – غزل35

شعر هر زمان غره شوال ز در بازآید _ غزل35 _ ادیب الممالک    هر زمان غره شوال ز در بازآید فال نیکی است که از دور قمر بازآید   عید باز آمد و ماه رمضان رفت ولیک آمده باز رود رفته ز در بازآید   عادت روزه بر این است که چون شد به[…]

وزرا پاسبان پادشهند

وزرا پاسبان پادشهند – غزل34

شعر وزرا پاسبان پادشهند _ غزل34 _ادیب الممالک    وزرا پاسبان پادشهند وزرا خسروان بی کلهند   وزرا در سپهر دولت و ملک تیر و کیوان و آفتاب و مهند   صدر دیوان ستون ایوانند شمع خرگاه و زیب بارگهند   بر سلیمان چو آصفند مشیر بر سکندر چو خضر پیر رهند   حامی دین[…]

مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد

مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد – غزل33

شعر مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد _ غزل33 _ ادیب الممالک    مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد موکب شاه جوانبخت ز ره بازآمد   خسروان جمله نهادند کله بر در شاه وین ملک با سپه و چتر و کله بازآمد   ای گنهکاران خیزید و شتابید که شه پی[…]

آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد

آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد – غزل32

شعر آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد _ غزل32 _ ادیب الممالک  اندرز بر سبیل غزل   آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد چامه ای آکنده از دشنام خود درخواست کرد   گفت چون درخورد مدحت نیستم دشنام ده زانکه دشنامت مرا مدح است و خارت، به ز ورد[…]

خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد

خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد – غزل31

شعر خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد _ غزل31 _ دیب الممالک  مطایبه    خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد زآنکه بیمار است و طبعا میل بر دشنام دارد   نی حقیقت نی صفت دارد نه غیرت نه تعصب نه حمیت نه شرف نه آبرو نه نام دارد   گه پی شهباز گیرد[…]

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد – غزل30

شعر آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد _ غزل30 _ ادیب الممالک    آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد   مجدالاسلام ادب را آسمان در بند کرد آتشینش طوق گردن آهنینش یاره شد   عقل مطلق زیر دست جهل نامحدود گشت نفس ملهم دستگیر لشکر[…]

سحر بشارتم از دور مهر و ماه آمد

سحر بشارتم از دور مهر و ماه آمد – غزل29

شعر سحر بشارتم از دور مهر و ماه آمد _ غزل29 _ ادیب الممالک    سحر بشارتم از دور مهر و ماه آمد که گاه جشن همایون پادشاه آمد   نجوم ثابته در پرده افق یکبار نهان شدند و نهفتند رخ که ماه آمد   چگونه ماه توان خواند پادشاهی را که آفتاب ز رویش[…]

ای حضرت بودا و خداوند جهان

ای حضرت بودا و خداوند جهان – غزل28

شعر ای حضرت بودا و خداوند جهان _ غزل28 _ ادیب الممالک  چینیان   ای حضرت بودا و خداوند جهان پا مال غم است مسقطالراس شهان   اژدرهائی کشیده او را بدهان منچوری را ز کام اژدر برهان     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  باور نداشتم که چنین[…]

ای دختر خوبرو بدین طبع بلند

ای دختر خوبرو بدین طبع بلند _ غزل27

شعر ای دختر خوبرو بدین طبع بلند _ غزل27 _ ادیب الممالک  چین   ای دختر خوبرو بدین طبع بلند از بام سپهر بر جهانی تو سمند   کن جهد و بدر سلسله و بگسل بند نه تن بقضا سپار و نه سر بکمند     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه[…]

در بند اسیری ندهم هرگز تن

در بند اسیری ندهم هرگز تن – غزل26

شعر در بند اسیری ندهم هرگز تن _ غزل26 _ ادیب الممالک  منچوری می گوید   در بند اسیری ندهم هرگز تن ور تفته شوم بکوره همچون آهن   آزادی خویش ار همی جویم من یا تاج و نگین یا گور و کفن     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای[…]

دور باد از من و یارانم خونریز نبرد

دور باد از من و یارانم خونریز نبرد – غزل24

شعر دور باد از من و یارانم خونریز نبرد _ غزل24 _ ادیب الممالک  چند قطعه ای که مرحوم ادیب الممالک درباره چین و منچوری و روس و ژاپن در مجله ادب سال سوم ۱۳۲۲ه.ق و ۲۵ آوریل ۱۹۰۴ درج کرده است   دور باد از من و یارانم خونریز نبرد که تنم از آن[…]

جهان مانا همه سمراد باشد

جهان مانا همه سمراد باشد – غزل23

شعر جهان مانا همه سمراد باشد _ غزل23 _ ادیب الممالک  جهان مانا همه سمراد باشد تهی از پایه و بنیاد باشد   همه مردم نژاد نیرو نودند همه گفتارهاشان باد باشد   چو با دوشیزه هستی شدی جفت همان اندیشه ات داماد باشد   اگر خود شادمانی راست بودی چرا یک تن نه بینی[…]

این گهر از یم رخشنده که کان شرف است

این گهر از یم رخشنده که کان شرف است – غزل22

شعر این گهر از یم رخشنده که کان شرف است _ غزل22 _ ادیب الممالک  در وصف قنات عین الشرف که نیرالدوله در صحن مطهر جاری ساخته   این گهر از یم رخشنده که کان شرف است ژرف بحریست که ماهش در و چرخش صدفست   اثر همت شهزاده رخشنده گهر زاده طبع ملکزاده خورشید[…]