وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را

وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را

وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را   وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را بزمی برون انداختم هم کافر و درویش را امشب به رویت آسمان ای شمع روشن ظلمتم دوش از روا پروانه ای پس مرده ای از پیش را چشمان ترک و بر کمان بر ناوک[…]

در الفت رمیدن لب گوی غم شنودی

در الفت رمیدن لب گوی غم شنودی

در الفت رمیدن لب گوی غم شنودی هنگام بودن ما با ما چرا نبودی؟ بر جویبار اشکم بر هر چمن روانم ای بی خجل چه دریا در چشم راه رودی من از جفا خمیدم در آزمون عشقت ای بی وفا چرایم با آنکه آزمودی؟ بر زلف رفته بر باد شد باورم تو آنی دل با[…]

مگر دل می‌کشاند سوی دلخواهی؟

مگر دل می‌کشاند سوی دلخواهی؟

مگر دل می‌کشاند سوی دلخواهی؟   مگر دل می‌کشاند سوی دلخواهی؟ درین انبوه بیماران طبیب درد پیرم کو؟ نشستم همچو تاریخی به دیوار غم کسری، که طاق روزگارش غم، مرا هم غم… صدای اسب تازی‌ها در ابهام سماع من، هنوزم جنگ تبعیض است… تو ای افسانه‌ی غمگین، کدام آزار در یادی تو را افسرده می‌سازد؟[…]

ای احساس

ای احساس

ای احساس، آکنده از انگیزه ی بدی ها، در اشتباه کدام مهربانی به گذرگاه اشتباه افتاده ام؟؟ در استقلال کدام امیدی به آزادی نشسته ام؟ من از افسار گسیخته ی تظاهر خسته ام.. از خشونت شکل بدبین توان ها بیزارم، مگر در خوی محبت یک بودن شور چه پدیده ای نمی آید؟.. مگر تمایل مرگ[…]

همیشه می آید دختری زیبا

همیشه می آید دختری زیبا

همیشه می آید دختری زیبا   همیشه می آید دختری زیبا، در همهمه ی خواب، در خوشه زار باغ ها، وحشتی به درازای نور.. سفری با من در کنار من و با لبخند او بیدار می شوم! بر شاخه های زمان در پرتگاه اندیشه ها… چه می خواهد، چرا غمگین است؟ شبانه ها می آید[…]

هرآنچه در کنار توست

هرآنچه در کنار توست

هرآنچه در کنار توست   هرآنچه در کنار توست خود آورده ای چیزی که محدود میسازد تجربه ی توست.. رهایش کن!! هیچ دشمنی نمیتواند آزار دهد مگر دوست تو شود متفاوت باش یکسان بودن هموار میکند کوه ها به زیر مرداب نمیروند.. مجاهد ظفری

بدون تو نشسته ام

بدون تو نشسته ام

بدون تو نشسته ام   بدون تو نشسته ام تمام دوران ها لحظه ها برایت چه بخوانم؟ تمام غزل ها شرمسار توأند تاریک است جز شب خاطره ای نیست بیهوده مانده ام احساسم میلرزد مردم در نگاهم مرده اند و من نیز در تکاپوی نفسها آهسته خواهم مرد مجاهد ظفری

بر گرفتاری طلسم آسمان

بر گرفتاری طلسم آسمان

بر گرفتاری طلسم آسمان   بر گرفتاری طلسم آسمان ستاره ای بر غبار ماه گرفتگی نگاه من میدرخشد.. بر دید افق شش هلال نظرها بهانه ی آمدنی نمی آید.. محبتی که در آستانه ی یک روز هفته در هراس است.. گمانی که می لغزد.. این را چگونه باور کنم؟؟ مجاهد ظفری

من اگر دارم چنین تندیس را

من اگر دارم چنین تندیس را

من اگر دارم چنین تندیس را   من اگر دارم چنین تندیس را از درون بیرون زنم ابلیس را شد درونم ناله ای از آن خبر رفت جانم سربه جانی خسته تر چشم سبز او چمن را های و هو تا بسازد آبشار از اشک او ای قمر از نور تو دل سوخته ای هزاران[…]

خواهم که برگیرم دلی

خواهم که برگیرم دلی

خواهم که برگیرم دلی   خواهم که برگیرم دلی آن دل که دلدارم تو را تا خود بیفشاری مرا من خود بیفشارم تو را دیری کمند عمر من طی شد گذرها بی هدف باشد امید هر گذر دیری که نگذارم تو را بر دیده رویت هر نظر پنهان نباشد چشم من تا بر نگاه خیره[…]

اندر انزوای خود

اندر انزوای خود

اندر انزوای خود   اندر انزوای خود که جنجال و به غوغایی درین شهرم، بیا ای ماجرای من غمی خلوت سرای خود نمیخواهم.. به جرم زندگی گویم : خیال مردنم زیبا که هر لحظه ( درون تنگنای خویش دلتنگم ) خراب آباد زندانم سرابی تشنه در بندم مرا با اشک هر ابری همان یک داستان[…]

غم بود تو را مگر از اینجا

غم بود تو را مگر از اینجا

غم بود تو را مگر از اینجا   غم بود تو را مگر از اینجا افسرده دلی سفر از اینجا نقاش ازل خسته درین بود صحبت که شود هنر از اینجا صدبار حذر تو گفته بودی یک بار مرا حذر از اینجا در مرده دلی مگر چه باشد؟ جز مرده دلی گذر از اینجا شب[…]

ای کاروان، ای کاروان

ای کاروان، ای کاروان

ای کاروان، ای کاروان   ای کاروان، ای کاروان افتاده ام در مرز او آن مرده در خلوت منم از تاب چشم سبز او در این گذرگاه دلم.. با خود نبر دل رمز او مستانه شاعر گشته ام از گفته های طنز او گنجی فراوان دیده ام از هر نگاه کنز او در باغ گلزاران[…]

ناز رسوا دل به پنهان می دهد

ناز رسوا دل به پنهان می دهد

ناز رسوا دل به پنهان می دهد   ناز رسوا دل به پنهان می دهد دادمش آباد و ویران می دهد سوختم پروانه شمعی عشوه ها دردم از او ، او به درمان می دهد گفتمش ساقی درافتادم سبو جرعه را پیمانه پیمان می دهد بر مثل گفتی اگر شادی غم است! آنکه دندان می[…]

مادرم...

مادرم…

مادرم…   مادرم… بدرقه ی راهها سخت است و تو میدانی..! راهی که در ان گمراهم به جایی نخواهد رسید.. غروبی که در خزان آن سایه ها مرده اند.. ..باور کن مادر در درون قلب شکسته ام, لاشه ی نفرت نیست سکوت یخ بسته ام در آغوش فریادها زیسته است.. دردی که نفس میکشد بر[…]

با آنکه جنون آمیز می نگارم خردمندانه می اندیشم

با آنکه جنون آمیز می نگارم خردمندانه می اندیشم

با آنکه جنون آمیز می نگارم خردمندانه می اندیشم   با آنکه جنون آمیز می نگارم خردمندانه می اندیشم.. بر چه مبنایی داوری میکنی : زندگی یا تمام زندگی؟؟ بیماری عجیبی در من است.. در چرخه ی کدام پایان به آغاز رسیده ام؟ در فراسوی جهالت، هیچ هوشمندی نیست.. تا آنکه مهارت پرواز را آموخته[…]

فراموشم چرا کردی؟

فراموشم چرا کردی؟

فراموشم چرا کردی؟   فراموشم چرا کردی؟ در آن افسوس یک نیمه غروبی از بهاری خوش، بر آن کهنه گوری با سرودن ها با گهواره ی خوابی ابد با من.. فراموشم چرا کردی؟ به فریادی چو بانگ وحشی سایه صدایت کرده ام.. بودی؟؟ بودم تکیه بر دردی فشرده قلب دلتنگم و من هم باز فریادی[…]

دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند

دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند

دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند   دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند آنچه را بودش به رسوا وقت پنهان برده اند دوستانم بهر دردم بی علاج افتاده اند دشمنانم در عجب دردم به درمان برده اند ثروت انبوه دیدم ، در گناه دامنی!! جرم فقرم را چرا در نزد سلطان برده اند[…]

تو مگر اشک چه عشقی نرسیده ای جفایی

تو مگر اشک چه عشقی نرسیده ای جفایی

تو مگر اشک چه عشقی نرسیده ای جفایی   تو مگر اشک چه عشقی نرسیده ای جفایی که چنین اشک عذابت نه محبت نه وفایی؟ نه به رحم جان کشیدی نه روای رسم عاشق نه به معشوق هوایت همه شوق دل هوایی به گمان شکسته ای تو سفر خیال ما را که نخوانده ای نمازت[…]

ای تو شاها ، نگهی همچو اسیر آمده ام

ای تو شاها ، نگهی همچو اسیر آمده ام

ای تو شاها ، نگهی همچو اسیر آمده ام   ای تو شاها ، نگهی همچو اسیر آمده ام آن همه شوق جوانی غم پیر آمده ام نوشداروی دلی خسته به سهراب توأم حسرتی آنکه مرا پیش تو دیر آمده ام رفته با تو نفسی منزل شیران وفا چون غزالی به فدا خانه ی شیر[…]

صدا می آید از راهی

صدا می آید از راهی

صدا می آید از راهی   صدا می آید از راهی.. صدای ناله ای دوری صدای خش خش برگی صدای پای رؤیایی به روی واژه ها فصلی دگر باید، سفرها رفته ام در خواب و در رؤیا دارم دوستانی در کنار هم کنار ساحلی باهم لعاب روی رفتاری رها در فرصت سبزی به کوهستان چه[…]

صدا آمد صدا آمد صدای عارفان آمد

صدا آمد صدا آمد صدای عارفان آمد

صدا آمد صدا آمد صدای عارفان آمد   صدا آمد صدا آمد صدای عارفان آمد برون از عالمی دیگر درون این جهان آمد نسیم آمد نسیم آمد پگاه خوش ندیم آمد هوای عاشقی در دل به رسوا رفته جان آمد خبر آمد خبر آمد سماع حلقه بر آمد ز یار زلفک شوخم مرا گویی نشان[…]

در جنون و جهالت پنجره ها

در جنون و جهالت پنجره ها

در جنون و جهالت پنجره ها   در جنون و جهالت پنجره ها، بر شکست نور.. میان نسیم لحظه ها، عروسکی که در خاک دفن کرده ام !! چه کسی میداند عروسکها نیز عاشق میشوند؟؟.. همچون اعدام گلها در میدان سرخ لاله ها، شلوغی شهر هیاهوی اعتراض است.. آوازه خوانی که زیرکانه میخواند در آشوب[…]