فراموشم چرا کردی؟

فراموشم چرا کردی؟

  • فراموشم چرا کردی؟

     

    فراموشم چرا کردی؟
    در آن افسوس یک نیمه غروبی از بهاری خوش،
    بر آن کهنه گوری با سرودن ها
    با گهواره ی خوابی ابد با من..
    فراموشم چرا کردی؟
    به فریادی چو بانگ وحشی سایه
    صدایت کرده ام.. بودی؟؟
    بودم تکیه بر دردی فشرده قلب دلتنگم
    و من هم باز فریادی صدا کردم
    زبانی زودتر از گفته ها ناگفته ها..
    اما چه شد؟؟
    می رمیدی، می رهیدی ناشکیبا در پی دیگر سرا
    سر به سر پوچم و من در لحظه ی تلخی نگاهم!!
    باز می خواندی ولی.. باز می راندی چرا؟
    تو نه آنی در دلم بودی؟
    اما چه شد؟؟
    چه میدانم که عشق سایه ها نور است؟
    برایم گریه کردی آنچنان تا گریه کردم با تو من!
    رؤیای گنگ و تیره در خوابم نمی آیی؟
    همانجا جنگل دوری که دارد کلبه ای زیبا..
    فقط با تو، من و تو هر دو دل تنها
    هنوزم انتظارم بوی تو دارد!!
    همچون شبنمی ژیلا.. همچون نسترن رویی..
    همچون مریمی گلشن..
    سلامی ساحل ابری نسیم باد رؤیاها..
    مردابی به نزدیکی نازک رنگ نیلوفر..
    سکوتی در زمان و من به تصویر تماشایم!!
    پریسا ای پری درمان کنار کاج پیر دورانی
    به هر دوران..
    به چه خواهی مرا بردن؟
    دریغا راه بس دور است و تاریکی
    که من با هر که هم باشم فقط دورم..!!

    مجاهد ظفری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مجاهد ظغری

    1 دیدگاه برای “فراموشم چرا کردی؟

    1. پروانه گفته:

      ایرن وطن من است .چوایران نباشد تن من مباد ..این مزدوران روبیرون خواهیم کرد وایران رواز دست اين فاسدان نجات خوایم داد انشاالله زنده باد هموطنان ایرانیم

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *