وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را

وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را

  • وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را

     

    وقت از طرب با دلبری این ساده دل اندیش را
    بزمی برون انداختم هم کافر و درویش را
    امشب به رویت آسمان ای شمع روشن ظلمتم
    دوش از روا پروانه ای پس مرده ای از پیش را

    چشمان ترک و بر کمان بر ناوک مژگان غم
    ابرو دلی بر هرچه دم تیری ز گرگ و میش را
    باری حریف دلستان مستور جام ما نشد
    رندانه خندان میرود هر سو طرف هر کیش را

    ترسم که آشوبی رسد پنهان علاجم هر دمی
    هرگز نیامد مرهمی این افعی صد نیش را
    منبر بسوزانم دلی زین فتنه بازی های غم
    واره زنم حاجت به هم زین بند صورت ریش را

    یارب وفایت خویشتن جستن ندارم از اجل
    داغ از جفای خلق تو من خود که جستم خویش را
    چشم از حسد دل در گمان بر چاره پرسان میروم
    من تا کجاها می برم این باور تشویش را؟؟

    مجاهد ظفری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مجاهد ظغری

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *