دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند

دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند

  • دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند

     

    دوش دیدم غربت دل آشنایان برده اند
    آنچه را بودش به رسوا وقت پنهان برده اند
    دوستانم بهر دردم بی علاج افتاده اند
    دشمنانم در عجب دردم به درمان برده اند

    ثروت انبوه دیدم ، در گناه دامنی!!
    جرم فقرم را چرا در نزد سلطان برده اند
    مهر داغ ظاهری پیشانی خود کرده اند
    باطنم را هیچ آنچه ظاهرم آن برده اند

    راز عاشق را نهان اسرار دل ها برده ام
    رفته پیدا روز اول آنچه پایان برده اند
    هرکه گوید عار باشد سر نشستن روی خاک
    عار باشد بی گنه هر آنکه بی جان برده اند

    در سماعی گلبنان پیرایه بر گل کرده اند
    جای بلبل فتنه ها با طوطی خان برده اند
    سرگمانی گفتنت : من عاشق رویت شدم
    در یقینت باشد این، هر آنچه ایشان برده اند

    شاعر مجاهد ظفری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مجاهد ظغری

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *