در جنون و جهالت پنجره ها

در جنون و جهالت پنجره ها

  • در جنون و جهالت پنجره ها

     

    در جنون و جهالت پنجره ها،
    بر شکست نور..
    میان نسیم لحظه ها،
    عروسکی که در خاک دفن کرده ام !!
    چه کسی میداند عروسکها نیز عاشق میشوند؟؟..
    همچون اعدام گلها در میدان سرخ لاله ها،
    شلوغی شهر هیاهوی اعتراض است..
    آوازه خوانی که زیرکانه میخواند در آشوب کلمات،
    با لحن آرزوها بر قضاوت دل ها،
    در آنسوی اسارت نغمه های آزادی بی شمارند..
    ساده بود مرگ مادرم..
    و قبل از سادگی، پدرم مرده بود !!
    بر فراز ترس دیگر هراسی نیست..
    در التماس تلخ سکوت، فریاد مرا خواهی شنید
    که میگوید : سایه ای دلتنگ من است !!

    مجاهد ظفری

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مجاهد ظغری

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *