من آن خاقانی دریا ضمیرم خاقانی – قطعه ۴۸ من آن خاقانی دریا ضمیرم کز ابر خاطرش خورشید برق است دبیری را توئی هم حرفتم لیک شعارم صدق و آئین تو زرق است اگرچه هر دو خون ریزند لیکن هم از جلاد تا فصاد فرق است از آرشیوهای مشابه دیدن[…]
در موعظه و نصیحت هم چنین فرد باش خاقانی خاقانی – قطعه ۴۷ هم چنین فرد باش خاقانی کآفتاب این چنین دل افروز است چه کنی غمزهٔ کمانکش یار که به تیر جفا جگر دوز است یار، مویت سپید دید گریخت که به دزدی دل نوآموز است آری از صبح[…]
در عزلت شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است خاقانی – قطعه ۴۶ شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و ناز است خون ز رگ آرزو براندم و زین روی رفت ز من آن تبی کز آتش آز است بر قد همت قبای[…]
گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست خاقانی – قطعه ۴۵ گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست نتوان گفت که در صدر تو او کم قدر است صدر تو دایرهٔ جاه و جلال است مقیم در تن دایره هرچا که نشینی صدر است از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی[…]
در ذم غرور به مال مشو خاقانیا مغرور دولت خاقانی – قطعه ۴۴ مشو خاقانیا مغرور دولت که دولت سایهٔ ناپایدار است به دولت هر که شد غره چنان دان که میدانش آتش و او نیسوار است چو صبح است اول و چون گل به آخر که این کم عمر آن[…]
در مدح نظام الملک قوام الدین خاقانی – قطعه ۴۳ آیا نظام ممالک قوام روی زمین تو آفتابی و صدر تو آسمان وار است ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید سم[…]
ای عماد الدین ای صدر زمان خاقانی – قطعه ۴۲ ای عماد الدین ای صدر زمان هر زمان صدری تو را خاک در است چرخ نعمان دوم خواندت و گفت نعل یحموم توام تاج سر است من که آتش سرم و باد کلاه خاک درگاه توام آبخور است مهر تب[…]
در ذم بی هنران گر نشستی ورای خاقانی خاقانی – قطعه ۴۱ گر نشستی ورای خاقانی نه ورا عیب و نه تو را هنر است زحل نحس تیره روی نگر کز بر مشتری ورا مقر است از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای[…]
زین اشارت که کرد خاقانی خاقانی – قطعه ۴۰ زین اشارت که کرد خاقانی سر فراز است بلکه تاجور است پشت خم راست دل به خدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است بختم از سرنگونی قلمش چون سخنهای او بلند سر است سیم و شکر فرستم و خجلم که[…]
به خدائی که در ره عدلش خاقانی – قطعه ۳۹ به خدائی که در ره عدلش بندگان را هزار آفت هاست که مرا بی لقای خدمت او زندگانی کثیف و نازیباست که به دل پیش خدمتم دایم گرچه اندر میان مسافت هاست از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در[…]
دوستکانی داد شاهم جام دریا شکل و من خاقانی – قطعه ۳۸ دوستکانی داد شاهم جام دریا شکل و من خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست هر که در دریا رود گر قی کند عذرش نهند آنکه دریا شد در او گر قی کند معذور است […]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را خاقانی – قطعه ۳۷ چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که[…]
حوری از کوفه به کوری ز عجم خاقانی – قطعه ۳۶ حوری از کوفه به کوری ز عجم دم همی داد و حریفی می جست گفتم ای کور دم حور مخور کو حریف تو به بوی زر توست هان و هان تا ز خری دم نخوری ور خوری این مثلش گوی[…]
گیرم که دل درست ما نیست خاقانی – قطعه ۳۵ گیرم که دل درست ما نیست آخر نام درست ما هست خاقانی را اگر سفیهی هنگام جدل زبان فروبست این هم ز عجایب خواص است کالماس به ضرب سرب بشکست از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن[…]
در هجو خواجه اسعد خواجه اسعد چو می خورد پیوست خاقانی – قطعه ۳۴ خواجه اسعد چو می خورد پیوست طرفه شکلی شود چو گردد مست پارسا روی هست لیکن نیست قلتبان شکل نیست لیکن هست از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای[…]
نه همت من به پایه راضی است خاقانی – قطعه ۳۳ نه همت من به پایه راضی است نه پایه سزای همتم هست یارب چو ز همت و ز پایه نگشاید کار و نگذرد دست یا پایه چو همتم برافراز یا همت من چو پایه کن پست از آرشیوهای[…]
خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک خاقانی – رباعی ۳۲ خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک یک باره فتنهٔ دو هوائی فرو نشست آن را که کردگار برآورد، شد بلند و آن را که روزگار فرود برد گشت پست گفتند خسته گشت فریدون و جان سپرد زان تیر کز[…]
در مدح جلال الدین الخزاری خاقانی – قطعه ۳۰ گفتم ای دل بهر دربان جلال نعل اسب از تاج دانائی فرست دل جوابم داد کز نعل پیاش تاج هفت اجرام بالائی فرست نکتهٔ او دانه و ارواح است مرغ دانه زی مرغان صحرائی فرست این دو طفل هندو از بام[…]
در بیان دوستی و دشمنی خلق خاقانی – قطعه ۲۹ دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا آن زمان کاقبال بی ادبار بینی بر درت تا تو دولت داری آن کت دوست تر دشمن تر است ز آن که نتواند که بیند شاهد خود در برت پس چو دولت روی[…]
در مدح جمال الانام حسام الدین خاقانی – قطعه ۲۸ دوش آن زمان که چشمهٔ زراب آسمان سیماب وار زین سوی چاه زمین گریخت مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر جرم فلک پس سپر آهنین گریخت لرزان ستارگان ز حسام حسام دین چون سگ گزیدهای که ز ماء معین[…]
دروغ است آنکه گوید این که در سنگ خاقانی – قطعه ۲۷ دروغ است آنکه گوید این که در سنگ فروغ خور عقیق اندر یمن ساخت دل او هست سنگین پس چه معنی که عشق او عقیق از اشک من ساخت من از دل آزمائی دست شستم که او در زلف[…]
در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود خاقانی – قطعه ۲۶ کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ شش دانگ بود راست بهر کفه ای که سخت در بیع گاه دهر به بادی بداد عمر در قمرهٔ زمانه به خاکی بباخت بخت جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق عنقا بریخت[…]
زندگانی چو مال میراث است خاقانی – قطعه ۲۵ زندگانی چو مال میراث است که نبینی بقاش جز به زکات پس ز طاعت بده زکاتش از آنک به زکات است مال را برکات از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا[…]
خوش سواری است عمر خاقانی خاقانی – قطعه ۲۴ خوش سواری است عمر خاقانی صیدگه دهر و بارگیر اوقات پیش کان زین خود ز پشت حیات بفکند نفل صید نعل کن حسنات از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا میآمد،[…]
چون ز یاران رفته یاد آرم خاقانی – قطعه ۲۳ چون ز یاران رفته یاد آرم آه و واحسرتا علی من مات چون ز عمر گذشته یاد آرم آه و واغصتا علی مافات از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا[…]
در هجو شهر زوری سیزده جنس نهاده است نبی خاقانی – قطعه ۲۲ سیزده جنس نهاده است نبی که همه مسخ شدند و همه هست ز آن یکی خرس که بد خنثی طبع دیگری پیل که شد فسق پرست من خری دیدم کو مسخ نبود خوک شد چون ز خری کردن[…]
بشنو ای پیر پند خاقانی خاقانی – قطعه ۲۱ بشنو ای پیر پند خاقانی خاک توست این جوان علم طلب جان علم است فقر و علم تن است علم جان جوی و جان علم طلب از آرشیوهای مشابه دیدن کنید: در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان[…]
در مدح منوچهر شروان شاه برای بستن سد باقلانی خاقانی – قطعه ۲۰ قطب سپهر رفعت یعنی رکاب شاه در اوج دار ملک رسید از کران آب زان پس که تاخت رخش به هرا چو نوبهار چون باد دی ببست رکاب و عنان آب وز آرزوی سکهٔ او هم به فر[…]
ای در آبدار توانی ز پیچ و خم خاقانی – قطعه ۱۹ ای در آبدار توانی ز پیچ و خم در آب شد ز شرمم صد راه زیر آب تو چون کتان کاهی و من چون کتان کاه دل گاه زیر آتش و تن گاه زیر آب حال من و تو[…]