شعر خاقانی با فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

گفتم-ای-دل-بهر-دربان-جلال-خاقانی

در مدح جلال الدین الخزاری – ۳۰

در مدح جلال الدین الخزاری خاقانی – قطعه ۳۰     گفتم ای دل بهر دربان جلال نعل اسب از تاج دانائی فرست   دل جوابم داد کز نعل پی‌اش تاج هفت اجرام بالائی فرست   نکتهٔ او دانه و ارواح است مرغ دانه زی مرغان صحرائی فرست   این دو طفل هندو از بام[…]

گفتی-از-شاهان-تو-را-دل-فارغ-است-خاقانی

گفتی از شاهان تو را دل فارغ است – ۱۵

گفتی از شاهان تو را دل فارغ است خاقانی – قطعه ۱۵     گفتی از شاهان تو را دل فارغ است دل ز شاهان فارغ است آری مرا   والی ری کز خراسان رفتنم منع کرد آن، نیست آزاری مرا   گر شدن ز آن سو کسی را رخصه نیست رخصه بایستی شدن باری[…]

من-به-ری-عزم-خراسان-داشتم-خاقانی

من به ری عزم خراسان داشتم – ۱۴

من به ری عزم خراسان داشتم خاقانی – قطعه ۱۴     من به ری عزم خراسان داشتم ز آن که جان بود آرزومندش مرا   والی ری بند بر عزمم نهاد نیک دامن‌ گیر شد بندش مرا   از یمین الدین شکایت کردمی لیک شرم آمد ز فرزندش مرا   بس فسادی کافت اخیار[…]

بس-وفا-پرورد-یاری-داشتم-خاقانی

بس وفا پرورد یاری داشتم – ۱۴۰

بس وفا پرورد یاری داشتم خاقانی – قصیده ۱۴۰ باز هم در مرثیهٔ خانوادهٔ خویش     بس وفا پرورد یاری داشتم بس به راحت روزگاری داشتم   چشم بد دریافت کارم تیره کرد گرنه روشن روی کاری داشتم   از لب و دندان من بدرود باد خوان آن سلوت که باری داشتم   گنج[…]

حضرت-ستر-معلا-دیده-ام-خاقانی

حضرت ستر معلا دیده‌ ام – ۱۳۷

حضرت ستر معلا دیده‌ ام خاقانی – قصیده ۱۳۷ در مدح عصمت الدین خواهر منوچهر و شفیع آوردن برای اجزاهٔ سفر     حضرت ستر معلا دیده‌ ام ذات سیمرغ آشکارا دیده‌ ام   قاف تا قافم تفاخر می‌ رسد کز حجاب قاف عنقا دیده‌ ام   در صدف در است و در حوت آفتاب[…]

کو-دلی-کانده-کسارم-بود-و-بس-خاقانی

کو دلی کانده کسارم بود و بس – ۱۱۴

کو دلی کانده کسارم بود و بس خاقانی – قصیده ۱۱۴ در رثاء امام عز الدین ابوعمر و اسعد     کو دلی کانده کسارم بود و بس از جهان زو بوده‌ام خشنود و بس   مرغ دیدی کو رباید دانه را محنت این دل هم چنان بربود و بس   من ز چرخ آبگون[…]

از-همه-عالم-کران-خواهم-گزید-خاقانی

از همه عالم کران خواهم گزید – ۹۲

شعر از همه عالم کران خواهم گزید خاقانی – قصیده ۹۲ در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر     از همه عالم کران خواهم گزید عشق دل جویی به جان خواهم گزید   دولت یک روزه در سودای عشق بر همه ملک جهان خواهم گزید   آفتابی از شبستان[…]

الصبوح-ای-دل-که-جان-خواهم-فشاند-خاقانی

الصبوح ای دل که جان خواهم فشاند – ۵۸

شعر الصبوح ای دل که جان خواهم فشاند خاقانی – قصیده ۵۸ این قصیدهٔ را در جواب امام مجد الدین سروده و به مدح شاه اخستان پایان داده است     الصبوح ای دل که جان خواهم فشاند دست هستی بر جهان خواهم فشاند   پیش مرغان سر کوی مغان دانهٔ دل رایگان خواهم فشاند[…]

عهد-عشق-نیکوان-بدرود-باد-خاقانی

عهد عشق نیکوان بدرود باد – ۳۷

شعر عهد عشق نیکوان بدرود باد خاقانی – قصیده ۳۷ در مرثیهٔ سپهبد کیالواشیر     عهد عشق نیکوان بدرود باد وصل و هجران هر دوان بدرود باد   بر بساط ناز و در میدان کام صلح و جنگ نیکوان بدرود باد   سبزه‌ای کان بود دام آهوان بر سر سرو جوان بدرود باد  […]