ای-با-تو-مرا-دوستی-سی-روزه-خاقانی

ای با تو مرا دوستی سی روزه – ۳۰۸

ای با تو مرا دوستی سی روزه خاقانی – رباعی ۳۰۸     ای با تو مرا دوستی سی روزه از خدمت تو وصل کنم دریوزه   گفتی که چرا تو آب را نادیده ای جان جهان سبک کشیدی موزه     ای جان جهان سبک کشیدی موزه در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در[…]

ای-گشته-دلم-در-غم-تو-صد-پاره-خاقانی

ای گشته دلم در غم تو صد پاره – ۳۰۷

ای گشته دلم در غم تو صد پاره خاقانی – رباعی ۳۰۷     ای گشته دلم در غم تو صد پاره عیش و طرب از نزد رهی آواره   من خود که بوم؟ کشته‌ ای اندر غم تو شیران جهان چو روبهان بیچاره       شیران جهان چو روبهان بیچاره در قالب رباعی[…]

تا-زلف-تو-بر-بست-به-رخ-پیرایه-خاقانی

تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه – ۳۰۶

تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه خاقانی – رباعی ۳۰۶     تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه بر عارض تو فکند مشکین سایه   ای حور جنان تو پیش من راست بگو شیر تو که داده است، که بودت دایه؟       شیر تو که داده است، که بودت[…]

گفتم-پس-از-آن-روز-وصال-ای-دلخواه-خاقانی

گفتم پس از آن روز وصال ای دلخواه – ۳۰۵

گفتم پس از آن روز وصال ای دلخواه خاقانی – رباعی ۳۰۵     گفتم پس از آن روز وصال ای دلخواه شب‌ های فراقت چه دراز آمد آه   گفتا شب را در این درازی چه گناه شب روز وصال است که گردیده سیاه     شب روز وصال است که گردیده سیاه در[…]

دی-صبح-دمان-چو-رفت-سیاره-به-راه-خاقانی

دی صبح دمان چو رفت سیاره به راه – ۳۰۴

دی صبح دمان چو رفت سیاره به راه خاقانی – رباعی ۳۰۴     دی صبح دمان چو رفت سیاره به راه سیارهٔ اشک ریخت صد دلو آن ماه   روز از دم گرگ تا برآمد ناگاه شد یوسف مشکین رسن سیمین چاه     شد یوسف مشکین رسن سیمین چاه در قالب رباعی ضربه‌ی[…]

ای-از-پری-و-ماه-نکوتر-صد-ره-خاقانی

ای از پری و ماه نکوتر صد ره – ۳۰۳

ای از پری و ماه نکوتر صد ره خاقانی – رباعی ۳۰۳     ای از پری و ماه نکوتر صد ره دیوانهٔ تو پری و گمراه تو مه   از من چو پری هوش ربودی ناگه مردم به کسی چنین کند؟ لا والله     مردم به کسی چنین کند؟ لا والله در قالب[…]

در-تیرگی-حال-من-روشن-به-خاقانی

در تیرگی حال من روشن به – ۳۰۲

در تیرگی حال من روشن به خاقانی – رباعی ۳۰۲     در تیرگی حال من روشن به می دوست به هر حال و خرد دشمن به   اکنون که عنان عمر در دست تو نیست در دست تو آن رکاب مرد افکن به     در دست تو آن رکاب مرد افکن به در[…]

دیدم-به-ره-آن-مه-خود-و-عید-سپاه-خاقانی

دیدم به ره آن مه خود و عید سپاه – ۳۰۱

دیدم به ره آن مه خود و عید سپاه خاقانی – رباعی ۳۰۱     دیدم به ره آن مه خود و عید سپاه بر بسته نقاب و نو چنین باشد ماه   در روزه مرا بیست و ششم بود از ماه دیدم رخ او روزه گشودم در راه     دیدم رخ او روزه[…]

یاران-جهان-را-همه-از-که-تا-مه-خاقانی

یاران جهان را همه از که تا مه – ۳۰۰

یاران جهان را همه از که تا مه خاقانی – رباعی ۳۰۰     یاران جهان را همه از که تا مه دیدیم به تحقیق در این دیه از ده   با همدگر اختلاط چون بند قبا دارند ولی نیند خال ز گره     دارند ولی نیند خال ز گره در قالب رباعی ضربه‌ی[…]

را بی قلم کاتب شاه خاقانی

خاقانی را بی‌ قلم کاتب شاه – ۲۹۹

خاقانی را بی‌ قلم کاتب شاه خاقانی – رباعی ۲۹۹     خاقانی را بی‌ قلم کاتب شاه انگشت شد انگشت و قلم ز آتش آه   هم بی‌ قلمش کاتب گردون صد راه بگریست قلم‌ وار به خوناب سیاه     بگریست قلم‌ وار به خوناب سیاه در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در[…]

خواهی-که-شود-دل-تو-چون-آئینه-خاقانی

خواهی که شود دل تو چون آئینه – ۲۹۸

خواهی که شود دل تو چون آئینه خاقانی – رباعی ۲۹۸     خواهی که شود دل تو چون آئینه ده چیز برون کن از میان سینه   حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت بغض و حسد و کبر و ریا و کینه     بغض و حسد و کبر و ریا[…]

خاقانی-و-روی-دل-به-دیوار-سیاه-خاقانی

خاقانی و روی دل به دیوار سیاه – ۲۹۷

خاقانی و روی دل به دیوار سیاه خاقانی – رباعی ۲۹۷     خاقانی و روی دل به دیوار سیاه کز بام سپهر ملک بیرون شد ماه   در گشت فلک چو بخت برگشت از شاه برگشت جهان چو شاه در گشت از گاه       برگشت جهان چو شاه در گشت از گاه[…]

ای-کرده-ز-نور-رای-تو-در-یوزه-خاقانی

ای کرده ز نور رای تو دریوزه – ۲۹۶

ای کرده ز نور رای تو دریوزه خاقانی – رباعی ۲۹۶     ای کرده ز نور رای تو دریوزه از قرص منیر رای تو هر روزه   در زیر نگین جودت آورده فلک هرچه آمده زیر خاتم فیروزه       هرچه آمده زیر خاتم فیروزه در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع[…]

خاقانی-را-خون-دل-رز-در-ده-خاقانی

خاقانی را خون دل رز در ده – ۲۹۵

خاقانی را خون دل رز در ده خاقانی – رباعی ۲۹۵     خاقانی را خون دل رز در ده دل سوخته را خام روان پز در ده   آن آب دل افروز دل رز در ده صافی شده را درد زبان گز در ده       صافی شده را درد زبان گز در[…]

خاقانی-عمر-گم-شد-آوازش-ده-خاقانی

خاقانی عمر گم شد، آوازش ده – ۲۹۴

خاقانی عمر گم شد، آوازش ده خاقانی – رباعی ۲۹۴     خاقانی عمر گم شد، آوازش ده دل هم به شکست می‌ رود، سازش ده   جان را که تو راست از فلک عاریتی منت مپذیر، عاریت بازش ده       منت مپذیر، عاریت بازش ده در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در[…]

صبح-است-شراب-صبح-پرتو-در-ده-خاقانی

صبح است شراب صبح پرتو در ده – ۲۹۳

صبح است شراب صبح پرتو در ده خاقانی – رباعی ۲۹۳     صبح است شراب صبح پرتو در ده زو هر جو جوهری است، جو جو در ده   گر پیر کهن کهن خورد، رو در ده خاقانی نو رسیده را نو در ده       خاقانی نو رسیده را نو در ده[…]

گفتی-که-تو-را-شوم-مدار-اندیشه-خاقانی

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه – ۲۹۲

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه خاقانی – رباعی ۲۹۲     گفتی که تو را شوم مدار اندیشه دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه   کو صبر و چه دل کانکه دلش می‌ گوئی یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه       یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه[…]

چشمم-به-گل-است-و-مرغ-دستان-زن-تو-خاقانی

چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو – ۲۹۱

چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو خاقانی – رباعی ۲۹۱     چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو میلم به می است و رطل مرد افکن تو   زین پس من و صحرای دل روشن تو من چون تو و تو چون من و من بی من تو  […]

هر-روز-بود-تو-را-جفایی-نو-نو-خاقانی

هر روز بود تو را جفایی نو نو – ۲۹۰

هر روز بود تو را جفایی نو نو خاقانی – رباعی ۲۹۰     هر روز بود تو را جفایی نو نو تا جامهٔ صبر من بدرد جو جو   یک ذره ز نیکیت ندیدم همه عمر بیرحم کسی تو آزمودم، رو رو     بیرحم کسی تو آزمودم، رو رو در قالب رباعی ضربه‌ی[…]

صد-سال-ره-است-از-طلب-من-یا-تو-خاقانی

صد ساله ره است از طلب من تا تو – ۲۸۹

صد ساله ره است از طلب من تا تو خاقانی – رباعی ۲۸۹     صد ساله ره است از طلب من تا تو در بادیهٔ طلب من آیم یا تو   جانی به سه بوسه شرط کردم با تو شرطی به غلط نرفت ها من، ها تو       شرطی به غلط نرفت[…]

کو-عمر-که-داد-عیش-بستانم-از-او-خاقانی

کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او – ۲۸۸

کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او خاقانی – رباعی ۲۸۸     کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او کو وصل؟ که درد هجر بنشانم از او   کو یار؟ که گر پای خیالش به مثل بر دیده نهد دیده نگرانم از او     بر دیده نهد دیده نگرانم از او[…]

تب-کرد-اثر-در-رخ-و-در-غبغب-تو-خاقانی

تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو – ۲۸۷

تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو خاقانی – رباعی ۲۸۷     تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو مه زرد شد اندر شکن عقرب تو   چون هست فسون عیسی اندر لب تو افسون لبت چون نجهاند تب تو       افسون لبت چون نجهاند تب تو در[…]

دل-هر-چه-کند-عشق-فزون-آيد-از-او-خاقانی

دل هر چه کند عشق فزون آید از او – ۲۸۶

دل هر چه کند عشق فزون آید از او خاقانی – رباعی ۲۸۶     دل هر چه کند عشق فزون آید از او شد سوخته بوی صبر چون آید از او   شاید که سرشک خون برون آید از او کان رنگ بزد که بوی خون آید از او     کان رنگ بزد[…]

ای-چشم-بد-آمده-میان-من-و-تو-خاقانی

ای چشم بد آمده میان من و تو – ۲۸۵

ای چشم بد آمده میان من و تو خاقانی – رباعی ۲۸۵     ای چشم بد آمده میان من و تو داده به کف هجر عنان من و تو   از نطق فرو بست زبان من و تو من دانم و تو درد نهان من و تو     من دانم و تو درد[…]

کردم-به-قمار-دل-دو-عالم-به-گرو-خاقانی

کردم به قمار دل دو عالم به گرو – ۲۸۴

کردم به قمار دل دو عالم به گرو خاقانی – رباعی ۲۸۴     کردم به قمار دل دو عالم به گرو تن نیز به دستخون سپردم به گرو   ماندم همه و نماند چیزی با من من ماندم و نیم جان و یکدم به گرو     من ماندم و نیم جان و یکدم[…]

ای-شاه-بتان-بتان-چون-من-بنده-تو-خاقانی

ای شاه بتان، بتان چون من بندهٔ تو – ۲۸۳

ای شاه بتان، بتان چون من بندهٔ تو خاقانی – رباعی ۲۸۳     ای شاه بتان، بتان چون من بندهٔ تو در گریهٔ تلخم از شکر خندهٔ تو   تو بادی و من خاک سر افکندهٔ تو چون تند شوی شوم پراکندهٔ تو       چون تند شوی شوم پراکندهٔ تو در قالب[…]

ای-راحت-سینه-سینه-رنجور-از-تو-خاقانی

ای راحت سینه، سینه رنجور از تو – ۲۸۲

ای راحت سینه، سینه رنجور از تو خاقانی – رباعی ۲۸۲     ای راحت سینه، سینه رنجور از تو وی قبلهٔ دیده، دیده مهجور از تو   با دشمن من ساخته‌ ای دور از من با دوری تو سوخته‌ ام دور از تو     با دوری تو سوخته‌ ام دور از تو در[…]

خود-را-به-سفر-بیازمودم-بی-تو-خاقانی

خود را به سفر بیازمودم بی‌ تو – ۲۸۱

خود را به سفر بیازمودم بی‌ تو خاقانی – رباعی ۲۸۱     خود را به سفر بیازمودم بی‌ تو جان کاستم و عنا فزودم بی‌ تو   هم آتش غم به دست سودم بی‌ تو هم سودهٔ پای هجر بودم بی‌ تو     هم سودهٔ پای هجر بودم بی‌ تو در قالب رباعی[…]

کو-آن-می-دیر-سال-زود-افکن-تو-خاقانی

کو آن می دیر-سال زود افکن تو – ۲۸۰

کو آن می دیر سال زود افکن تو خاقانی – رباعی ۲۸۰     کو آن می دیر سال زود افکن تو محراب دل من ز حیات تن تو   میخانه مقام من به و مسکن تو خم بر سر من، سبوی در گردن تو     خم بر سر من، سبوی در گردن تو[…]

خاقانی-ازین-کوچه-بیداد-برو-خاقانی

خاقانی ازین کوچهٔ بیداد برو – ۲۷۹

خاقانی ازین کوچهٔ بیداد برو خاقانی – رباعی ۲۷۹     خاقانی ازین کوچهٔ بیداد برو تسلیم کن این غمکده را شاد برو   جانی ز فلک یافتهٔ بند تو اوست جان را به فلک باز ده آزاد برو     جان را به فلک باز ده آزاد برو در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر[…]