خاقانی اگر کسی جفا دارد خو خاقانی – رباعی ۲۷۸ خاقانی اگر کسی جفا دارد خو پاداشن او وفا کن و باز مگو آن کن به جهانیان ز کردار نکو گر با تو کند جهان نیازاری ازو گر با تو کند جهان نیازاری ازو در قالب رباعی ضربهی اصلی[…]
خاقانی را غم نو و درد کهن خاقانی – رباعی ۲۷۷ خاقانی را غم نو و درد کهن آورد بدین یک نفس و نیم سخن تا من به تو زنده ام به دل کس نکنم چون من رفتم تو هرچه خواهی میکن چون من رفتم تو هرچه خواهی میکن در[…]
امروز به حالی است ز سودا دل من خاقانی – رباعی ۲۷۶ امروز به حالی است ز سودا دل من ترسم نکشد بی تو به فردا دل من در پای تو کشته گشت عمدا دل من شد کار دل از دست، دریغا دل من شد کار دل از دست، دریغا[…]
خاقانی اگرچه دارد از درد نهان خاقانی – رباعی ۲۷۵ خاقانی اگرچه دارد از درد نهان جان خسته و دیده غرقه و دل بریان اینک سوی وصل تو فرستاد ای جان جان تحفه و دیده مژده و دل قربان جان تحفه و دیده مژده و دل قربان در قالب رباعی[…]
چون زندگی آفت است جانم گم کن خاقانی – رباعی ۲۷۴ چون زندگی آفت است جانم گم کن چون سایه حجاب است نشانم گم کن چون بیتو سر و پای جهان نیست پدید بر زن سر غمزه و جهانم گم کن بر زن سر غمزه و جهانم گم کن در[…]
گر خاک ز من به اشک خون پالودن خاقانی – رباعی ۲۷۳ گر خاک ز من به اشک خون پالودن نالید، منال کو گه آسودن زینسان که فراق خواهدم فرسودن بر خاک ز من سایه نخواهد بودن بر خاک ز من سایه نخواهد بودن در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر[…]
تیغ از تو و لبیک نهانی از من خاقانی – رباعی ۲۷۲ تیغ از تو و لبیک نهانی از من زخم از تو و تسلیم جوانی از من گر دل دهدت که جان ستانی از من از تو سر تیغ و جان فشانی از من از تو سر تیغ[…]
پیداست که سودای تو دارم ز نهان خاقانی – رباعی ۲۷۱ پیداست که سودای تو دارم ز نهان صفرا مکن این آتش سودا بنشان دارم سر آنکه با تو در بازم سر گر هست سر منت سری در جنبان گر هست سر منت سری در جنبان در قالب رباعی ضربهی[…]
ماها دلم از وصال پر نور بکن خاقانی – رباعی ۲۷۰ ماها دلم از وصال پر نور بکن میلی سوی این خاطر رنجور بکن ای یوسف وقت جنگ را دور بکن گرگ آشتیی با من مهجور بکن گرگ آشتیی با من مهجور بکن در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در[…]
مجلس ز می دو ساله گردد روشن خاقانی – رباعی ۲۶۹ مجلس ز می دو ساله گردد روشن چشم طرب از پیاله گردد روشن پژمرده بود گل قدح بی می ناب از آب چراغ لاله گردد روشن از آب چراغ لاله گردد روشن در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در[…]
خاقانی از اول که دمی داشت فزون خاقانی – رباعی ۲۶۸ خاقانی از اول که دمی داشت فزون می بود درون پرده چون پرده درون از مجلس خاص خاصگان است اکنون چون خلعه درون در و چون حلقه برون چون خلعه درون در و چون حلقه برون در قالب[…]
ای روی تو محراب دل غمناکان خاقانی – رباعی ۲۶۷ ای روی تو محراب دل غمناکان وی دست تو سرمایه بر سر خاکان روزی که روند سوی جنت پاکان جز تو که کند شفاعت بی باکان جز تو که کند شفاعت بی باکان در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در[…]
خاقانی اگر توئی ز صافی نفسان خاقانی – رباعی ۲۶۶ خاقانی اگر توئی ز صافی نفسان بر گردن کس دست به سیلی مرسان زیرا که چو بر گردن آزاد کسان شمشیر رسد به که رسد دست خسان شمشیر رسد به که رسد دست خسان در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر[…]
تا رخت بیفکند به صحرا دل من خاقانی – رباعی ۲۶۵ تا رخت بیفکند به صحرا دل من سرمایه زیان کرد ز سودا دل من یک موی نماند از اجل تا دل من القصه بطولها دریغا دل من القصه بطولها دریغا دل من در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در[…]
تا بشنودم کاهوی شیرافکن من خاقانی – رباعی ۲۶۴ تا بشنودم کاهوی شیرافکن من ماتم زده شد چون دل بی مسکن من حقا و به جان او که جان در تن من بنشست به ماتم دل روشن من بنشست به ماتم دل روشن من در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر[…]
شد باغ ز شمع گل رعنا روشن خاقانی – رباعی ۲۶۳ شد باغ ز شمع گل رعنا روشن وز مشعل لاله گشت صحرا روشن از پرتو روی آتشین رخساری گردید چراغ دیدهٔ ما روشن گردید چراغ دیدهٔ ما روشن در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق میافتد.[…]
در کوی تو خاطری ندیدم محزون خاقانی – رباعی ۲۶۲ در کوی تو خاطری ندیدم محزون زاهد از عقل شاد و عاشق ز جنون ساقی سر گرم باده، مطرب خواهند کل حزب بما لدیهم فرحون کل حزب بما لدیهم فرحون در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق[…]
تا گشت سر کوی مغان منزل من خاقانی – رباعی ۲۶۱ تا گشت سر کوی مغان منزل من حل گشت به یمن عشق هر مشکل من بر غم چه نهم تهمت بیهوده که هست پیمانهٔ پر بادهٔ حسرت دل من پیمانهٔ پر بادهٔ حسرت دل من در قالب رباعی ضربهی[…]
دل خون شد و آتش زده دارم ز درون خاقانی – رباعی ۲۶۰ دل خون شد و آتش زده دارم ز درون پیش آرمیی چو خون که هست آتش گون می آتش و خون است فرو ریزم خون آتش به سر آتش و خون بر سر خون آتش به سر[…]
ای دل چو فسرده ای غمی پیدا کن خاقانی – رباعی ۲۵۹ ای دل چو فسرده ای غمی پیدا کن وی غنچه تو داغ ستمی پیدا کن خواهی که به ملک دل سلیمان باشی از صافی سینه خاتمی پیدا کن از صافی سینه خاتمی پیدا کن در قالب رباعی ضربهی[…]
گاهی که کنی عهد و وفا با یاران خاقانی – رباعی ۲۵۸ گاهی که کنی عهد و وفا با یاران زنهار وفای عهد خود واجب دان بی شکر خدا مباش هرگز نفسی تا بر تو شود ابر کرم ها باران تا بر تو شود ابر کرم ها باران در قالب[…]
ای دوست به ماتم چه نشینی چندین خاقانی – رباعی ۲۵۷ ای دوست به ماتم چه نشینی چندین کز ماتم تو شدیم با مرگ قرین زین ماتم کاندرونی ای شمع زمین چون برخیزی به ماتم ما بنشین چون برخیزی به ماتم ما بنشین در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در[…]
خاقانی ازین چرخ سیه کاسهٔ دون خاقانی – رباعی ۲۵۶ خاقانی ازین چرخ سیه کاسهٔ دون چونی تو در این گلخن خاکسترگون از چشم و دلی چو دیگ گرمابه کنون کآتش ز درون داری و آب از بیرون کآتش ز درون داری و آب از بیرون در قالب رباعی[…]
بس کور دل است این فلک بی سر و بن خاقانی – رباعی ۲۵۵ بس کور دل است این فلک بی سر و بن زان کم نگرد به صورت آرای سخن خاقانی اگر ممیزی عرضه مکن آن یوسف تازه را بر این گرگ کهن آن یوسف تازه را بر این[…]
بیداد براین تنگدل آخر بس کن خاقانی – رباعی ۲۵۴ بیداد براین تنگدل آخر بس کن ای ظالم ده رنگ دل آخر بس کن از خیره کشیت سنگ بر من بگریست ای خیره کش سنگ دل آخر بس کن ای خیره کش سنگ دل آخر بس کن در قالب رباعی[…]
خاقانی اگر ز خود نهی گام برون خاقانی – رباعی ۲۵۳ خاقانی اگر ز خود نهی گام برون مهره ات شود از ششدر ایام برون تا یک نفست آمدن از کام برون مرغ تو پریده باشد از دام برون مرغ تو پریده باشد از دام برون در قالب رباعی ضربهی[…]
خاقانی را که هست سلطان سخن خاقانی – رباعی ۲۵۲ خاقانی را که هست سلطان سخن صد لعل فزون نهاد در کان سخن امروز چنان نمود برهان سخن کز جمله ربود گو ز میدان سخن کز جمله ربود گو ز میدان سخن در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع[…]
تا بر هدف فلک زدم تیر سخن خاقانی – رباعی ۲۵۱ تا بر هدف فلک زدم تیر سخن از حلقه گسسته گشت زنجیر سخن طعم سخنم همچو عسل خواهد بود طبعم چو شکر فکند در شیر سخن طبعم چو شکر فکند در شیر سخن در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر[…]
ای سلسلهٔ زلف تو یکسر جنبان خاقانی – رباعی ۲۵۰ ای سلسلهٔ زلف تو یکسر جنبان دیوانه شدم سلسله کمتر جنبان دارم سر آنکه با تو در بازم جان گر هست سر منت سری در جنبان گر هست سر منت سری در جنبان در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در[…]
گفتی بروم، مرو به غم منشانم خاقانی – رباعی ۲۴۹ گفتی بروم، مرو به غم منشانم تا دست به جان در نکند هجرانم جانم به لب آمده است و من می دانم هان تا نروی تا نه برآید جانم هان تا نروی تا نه برآید جانم در قالب رباعی[…]