زد-نفس-سر-به-مهر-ملمع-نقاب-خاقانی

زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب – ۱۷

شعر زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب خاقانی – قصیده ۱۷ این قصیدهٔ را منطق الطیر گویند مطلع اول در وصف صبح و مدح کعبه و مطلع ثانی در وصف بهار و مدح پیامبر بزرگوار     زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب   شد گهر[…]

ای-رای-تو-صیقل-اختران-را-خاقانی

ای رای تو صیقل اختران را – ۱۶

شعر ای رای تو صیقل اختران را خاقانی – قصیده ۱۶ مطلع دوم     ای رای تو صیقل اختران را افسر توئی افسر سران را   خاک در تو به عرض مصحف جای قسم است داوران را   هر هفته ز تیغ تو عطیت هفت اقلیم است سروران را   در کعبهٔ حضرت تو[…]

صبح-است-کمانکش-اختران-را-خاقانی

صبح است کمانکش اختران را – ۱۵

شعر صبح است کمانکش اختران را خاقانی – قصیده ۱۵ در ستایش ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه     صبح است کمانکش اختران را آتش زده آب پیکران را   هنگام صبوح موکب صبح هنگامه دریده اختران را   بر صرع ستارگان دم صبح ماند نفس فسون گران را   یک می به دو گنج[…]

داد-مرا-روزگار-مالش-دست-جفا-خاقانی

داد مرا روزگار مالش دست جفا – ۱۴

شعر داد مرا روزگار مالش دست جفا خاقانی – قصیده ۱۴ مطلع چهارم     داد مرا روزگار مالش دست جفا با که توانم نمود نالش از این بی وفا   در سرم افکند چرخ با که سپارم عنان بر لبم آورده جان با که گزارم عنا   محنت چون خون و گوشت در تنم[…]

نافه-آهو-شده-است-ناف-زمین-از-صبا-خاقانی

نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا – ۱۳

شعر نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا – قصیده ۱۳ مطلع سوم     نافهٔ آهو شده است ناف زمین از صبا عقد دو پیکر شده است پیکر باغ از هوا   روح روان است آب بی‌عمل امتحان زر خلاص است خاک بی‌اثر کیمیا   شاخ شکوفه فشان سنقر کانند خرد هر نفسی[…]

ای-صفت-زلف-تو-غارت-ایمان-ما-خاقانی

ای صفت زلف تو غارت ایمان ما – ۱۲

شعر ای صفت زلف تو غارت ایمان ما خاقانی – قصیده ۱۲ مطلع دوم     ای صفت زلف تو غارت ایمان ما عشق جهان سوز تو بر دل ما پادشا   بر در ایوان توست پای شکسته خرد بر سر میدان توست دست گشاده هوا   صد لطف از کردگار وز لب تو یک[…]

عشق-بیفشرد-پا-بر-نمط-کبریا-خاقانی

عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا – 11

شعر عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا خاقانی – قصیده 11 در صفت عشق و مدح شیخ الاسلام ناصر الدین ابراهیم     عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا برد به دست نخست هستی ما را ز ما   ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است زانکه نگنجد در او هستی[…]

مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا خاقانی

مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا – 10

شعر مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا خاقانی – قصیده 10   مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا فسردگان را همدم چگونه برسازم فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا درخت خرما از موم ساختن سهل است ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما[…]

از سر زلف تو بوئی سر به مهر آمد به ما خاقانی

از سر زلف تو بوئی سر به مهر آمد به ما – 9

شعر از سر زلف تو بوئی سر به مهر آمد به ما خاقانی – قصیده 9 این قصیدهٔ را ارتجالا در مدح شروان شاه منوچهر و صفت شکارگاه او و بنای بند باقلانی سروده است     از سر زلف تو بوئی سر به مهر آمد به ما جان به استقبال شد کای مهد جان‌ها[…]

فلک-کژروتر-است-از-خط-ترسا-خاقانی

فلک کژروتر است از خط ترسا – 8

شعر فلک کژروتر است از خط ترسا خاقانی – قصیده 8 در شکایت از حبس و بند و مدح عظیم الروم عز الدوله قیصر     فلک کژروتر است از خط ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا   نه روح الله در این دیر است چون شد چنین دجال فعل این دیر مینا   تنم[…]

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا خاقانی

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا – 7

شعر نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا خاقانی – قصیده 7 در مباهات و نکوهش حسودان   نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا در جهان، ملک سخن‌راندن مسلّم شد مرا   مریم بکر معانی را منم روح القدس عالم ذکر معالی را منم، فرمان‌روا   شه‌طغان عقل را نایب منم، نعم[…]

ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا خاقانی

ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا – 6

شعر ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا خاقانی – قصیده 6 در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت   ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا لا در چهار بالش وحدت کشد تو را   جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی هژده هزار عالم ازین سوی لا رها  […]

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا خاقانی

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا – 5

شعر طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا خاقانی – قصیده 5 در نعت پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله   طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا   جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد شاه دل تو کرده بود کاخ را رها   جان از درون به فاقه[…]

سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا خاقانی

سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا – 4

شعر سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا خاقانی – قصیده 4 در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)   سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا تو سر به جیب هوس درکشیده‌ای به خطا   بر آن سریر سر بی‌سران به تاج رسید تو تاج بر سری از سر فرو[…]

عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا خاقانی

عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا – 3

شعر عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا خاقانی – قصیده 3 در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار   عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا که عمر بیش‌بها دادمش به شیربها   چو کشت عافیتم خوشه در گلو آورد چو خوشه باز بریدم گلوی کام و هوا   خروس کنگرهٔ عقل پر بکوفت چو[…]

کار-من-بالا-نمی‌گیرد-در-این-شیب-بلا-خاقانی

کار من بالا نمی‌گیرد در این شیب بلا – 2

شعر کار من بالا نمی‌گیرد در این شیب بلا خاقانی – قصیده 2 مطلع دوم   کار من بالا نمی‌گیرد در این شیب بلا در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا   می‌کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا   صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در صبح[…]

جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ خاقانی

جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ – 1

شعر جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ خاقانی در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء   جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا   تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید[…]

شعر جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی ایرج میرزا

جانا چه شود گر تو در مهر گشایی

شعر جانا چه شود گر تو در مهر گشایی ایرج میرزا  در مدح امیرنظام   جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی وز در به در آیی و چو جانم به بر آیی   دانی چه گذشتست و زِ ما حال نپرسی وز هیچ دَردی هیچ دَرِ ما نگشایی   تایی برِ ما ،[…]

شعر سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی ایرج میرزا

سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی

شعر سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی ایرج میرزا  تسلیت به دوست پدر مرده   سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی هان ای پسر مخور غم از این بیشتر همی   در روزگار هر پسری بی پدر شود تنها تو نیستی که شدی بی پدر همی   اسکندرِ کبیر که می[…]

شعر چندی گُزیده یار ز من دوری ایرج میرزا

چندی گزیده یار ز من دوری

شعر چندی گزیده یار ز من دوری ایرج میرزا  شکایت از دوری یار   چندی گُزیده یار ز من دوری افزوده شور بختِ مرا شوری   چون بیندم به خویش فزون مشتاق از من فزون کند بتِ من دوری   آری مجرّبست که در هر باب مشتاقی است مایۀ مهجوری   ای ماهرو که در[…]

شعر خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی ایرج میرزا

خوش آن که او را در دل بود ولای علی

شعر خوش آن که او را در دل بود ولای علی ایرج میرزا  در مدح مولای متّقیان   خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی   پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی   مِهین[…]

شعر به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه ایرج میرزا

به حکم آن که ز دل ها بود به دل ها راه

شعر به حکمِ آن که ز دل ها بود به دل ها راه ایرج میرزا  شکایت از دوری امیر نظام و مدح قائم مقام   به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه   غم ای امیر بدان سان فرا گرفته دلم که[…]

شعر ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه ایرج میرزا

ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه

شعر ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه ایرج میرزا  سیه‌چشمِ نامهربان   ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه   هرکسی با کس در کوچه شود رویاروی همه را چشم فُتَد بر رخ هم خواه نخواه   پیش چشم تو گنهکار همین[…]

شعر گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین ایرج میرزا

گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین

شعر گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین ایرج میرزا  در مدحِ حضرتِ مولای متقیان   گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین گفتا حزین دلی که به مهری بود رهین   گفتم قرینِ رویِ تو باشد همی قمر گفتا سهیل باشد اگر با قمر قرین   گفتم که آفرین به رخِ خوبِ[…]

شعر مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان ایرج میرزا

مردم از حسرت آهوروشان و رمشان

شعر مردم از حسرت آهوروشان و رمشان ایرج میرزا  در مدحِ امیرنظام   مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان   سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان   نه به تنها من و یک مملکتی شیفته اند باشدی[…]

شعر مباش ایمن ز کَیدِ چرخِ ریمن ایرج میرزا

مباش ایمن ز کید چرخ ریمن – مدح ناصرالّدین شاه

شعر مباش ایمن ز کید چرخ ریمن ایرج میرزا    مباش ایمن ز کَیدِ چرخِ ریمن که از کَیدش نشاید بود ایمن   نماید خانۀ امّید تاریک که سازد هر دو چشمِ آز روشن   سؤالِ دادخواهی گر کنی ، کر جوابِ دادخواهی ، باشد الکن   نه او را دوستی باشد محقّق نه او[…]

شعر شکوه بر چرخ برند از دشمن ایرج میرزا

شکوه بر چرخ برند از دشمن

شعر شکوه بر چرخ برند از دشمن ایرج میرزا  شکوه از چرخ و شکایت از مرگ پدر   شکوه بر چرخ برند از دشمن عجبا چرخ بُوَد دشمن من   اللّه اللّه به که باید نالید زین ستمگر فلکِ اهریمن   همه سر تا پا ، مکر است و فریب همه پا تا سر رنج[…]

شعر امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن ایرج میرزا

امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن

شعر امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن ایرج میرزا  امتحان خطّ و سخن   امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن   به پایمردیِ دانش من امتحان دادم چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن   ز خطّ و شعر به هر کس غَرامتی برسد[…]

شعر دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم ایرج میرزا

دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم – وسوسه

شعر دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم ایرج میرزا    دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم   غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن من از این یاوه سُرایی‌ها بسیار کنم   با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا که بنتوانم ازو ترک سر و کار کنم[…]

شعر چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم ایرج میرزا

چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم

شعر چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم ایرج میرزا  در مدح امیر نظام   چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم در مجلسی ، کسی بنبیند که این منم   ور هم سخن کنم ، بجز از ناله نشنوند ز آن رو که همچو نی شده از لاغری تنم   مو در[…]