نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا خاقانی

نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا – 7

  • شعر نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا خاقانی – قصیده 7

    در مباهات و نکوهش حسودان

     

    نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

    در جهان، ملک سخن‌راندن مسلّم شد مرا

     

    مریم بکر معانی را منم روح القدس

    عالم ذکر معالی را منم، فرمان‌روا

     

    شه‌طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل

    نوعروس فضل را صاحب منم، نعم الفتی

     

    درع حکمت پوشم و بی‌ترس گویم القتال

    خوان فکرت سازم و بی‌بخل گویم الصّلا

     

    نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت

    خاطر آبستن من نور عقل است از صفا

     

    عقد نظّامانِ سِحر، از من ستاند واسطه

    قلب ضرّابان شعر، از من پذیرد کیمیا

     

    رشک نظم من، خورد حسان ثابت را جگر

    دست نثر من، زند سحبان وائل را قفا

     

    هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من

    آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا

     

    بر سر همت، بِلافخر از ازل دارم کلاه

    بر تن عزلت بِلابغی از ابد دارم قبا

     

    من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین

    آفتاب‌آسا رود منزل به منزل، جا به جا

     

    این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟

    وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟

     

    پیشکار حرص را بر من نبینی دسترَس

    تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمانروا

     

    ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر

    از عنب مِی‌ پخته سازند و ز حصرم توتیا

     

    هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش

    وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا

     

    من قرین گنج و اینان خاک‌بیزانِ هوس

    من چراغ عقل و آنها روزکورانِ هوا

     

    دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد

    منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا

     

    حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس

    قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا

     

    من همی در هندِ معنی، راست همچون آدمم

    وین خران در چینِ صورت، کوژ چون مردم گیا

     

    چون میان کاسهٔ ارزیز دِلْشان بی‌فروغ

    چون دهان کوزهٔ سیماب کَفْشان بی‌عطا

     

    من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان

    غرزنانِ برزنند و غرچگانِ روستا

     

    گر مرا دشمن شدند این قوم، معذورند از آنک

    من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا

     

    جرعه‌نوش ساغر فکر منند از تشنگی

    ریزه‌خوار سفرهٔ راز منند از ناشتا

     

    مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت

    پوستْشان از سر برون آرم که مارند از لقا

     

    لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر

    نسل یأجوجند و نطق من چو صور اندر صدا

     

    خویشتن همجنس خاقانی شمارند از سخن

    پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا

     

    نی همه یک رنگ دارد در نیستان‌ها ولیک

    از یکی نی، قند خیزد وز دگر نی، بوریا

     

    دانم از اهل سخن هرکْ این فصاحت بشنود

    هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بی‌منتها

     

    گوید این خاقانی دریامثابت خود منم

    خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا

     

     

     

    شعر در مباهات و نکوهش حسودان خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «در مباهات و نکوهش حسودان» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    معنی نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشاه

    درجهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا

    اقلیم سخن از لحاظ معانی و بیان تشبیه صریح است که سخن را به سرزمین تشبیه کرده است و از نظر دستوری اضافه تشبیهی است

    ملک سخن راندن : علاوه بر اینکه ملک سخن تشبیه صریح است باید گفت ملک سخن راندن خود کنایه از شاعر بودن و شعرگفتن است و همچنین تلمیح دارد به حدیث پیامبر که شاعران را امراء کلام میداند

    برای سرزمین سخن ، حکمران و پادشاهی بهتر از من وجود ندارد و من سرامد شاعران هستم و در جهان پادشاهی سخن گفتن و شعر گفتن فقط بنام من ثبت شده است و دیگران از زیردستان من هستند

    ********

    معنی مریم بکر معنی را منم روح القدس

    عالم ذکر معالی را منم فرمان روا

    مریم بکر معانی : تشبیه صریح و اضافه تشبیهی است که معانی دست نخورده را به حضرت مریم که نماد دست نخوردگی است تشبیه می کند

    عالم ذکر معالی : تشبیه صریح و اضافه تشبیهی است که ذکرهای بلند را به سرزمینی تشبیه کرده است که می توان برآن فرمانروائی کرد

    همانطورکه جبرئیل ،حضرت مریم را که دست نخورده بود بارور نمود من نیز می توانم معانی نو ودست نخورده را در عالم علم بارور کنم و اگر بتوان برای یادکرد شرافت ها و بزرگی ، دنیائی تجسم نمود من بر این دنیا فرمانروائی میکنم

    ********

    معنی شه طغان عقل را نائب منم نعم الوکیل

    نو عروس فضل را صاحب منم نعم الفتی

    شه طغان عقل : اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است که عقل را به شاه طغان (اسم خاص) تشبیه کرده است که می تواند وکیل داشته باشد

    نوعروس فضل : اضافه تشبیهی و تشبیه صریح که فضل و دانش را به نو عروسی تشبیه کرده است که می تواند دامادی داشته باشد

    من بهترین کارگزار و نماینده ، برای پادشاه عقل هستم و من بهترین صاحب و داماد برای نو عروس علم و دانش هستم

    *********

    معنی درع حکمت پوشم و بی ترس گویم کالقتال

    خوان فکرت سازم و بی بخل گویم کالصلا

    درع حکمت : تشبیه صریح و اضافه تشیبهی که حکمت را به زره تشبیه کرده است

    خوان فکرت : تشبیه صریح و اضافه تشبیهی که فکر و اندیشه را به سفره ای تشبیه کرده است

    من زره علم و دانش می پوشم و در میدان علم و ادب بدون هیچ ترس و وحشتی مبارز می طلبم

    من سفره اندیشه خود را می گسترانم و بدون هیچ گونه خساست و لئیمی ،دیگران را دعوت به استفاده از آن می نمایم

    ********

    معنی نکته دوشیزه من حرز روحست از صفت

    خاطر آبستن من نور عقل است از صفا

    دوشیزه : استعاره مصرحه از فکر و اندیشه است که فکر و اندیشه (مشبه )از لحاظ دست نخوردگی (وجه شبه )به دوشیزه (مشبه به ) تشبیه شده است

    نکته دوشیزه من و خاطر آبستن : تشبیهی است که جان بخشی یا صنعت تجسیم در آن وجود داردو برای مطالب و نکته های ذهن و افکار خود شخصیت قائل شده است

    نکته ها و مطالب فکر من حکم دعائی برای آرامش روح دارند و روح را تسلی می بخشند و فکر بارور من به خاطر پاکی و زلالی ،حکم نوری دارد که رهنمای عقل است و عقل را هدایت میکند

    ********

    معنی رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر

    دست نثر من زند سحبان وائل را قفا

    حسان ثابت شاعر و مداح حضرت رسول اکرم که هم دوران جاهلیت را درک کرده و هم دوران اسلام و جز شاعران مخضرم (به ضم م و فتح خ و سکون ض و فتح ر)می باشد

    سحبان وائل از خطبای معروف عرب در زمان پیغمبر اسلام

    دست نثر : استعاره مکنیه است که نثر (مشبه )را به انسانی (مشبه به )تشبیه کرده است که دست (یکی از اجزای بدن انسان )دارد

    حسان ثابت که خود یکی از شاعران معروف عرب است به اشعار من حسادت می ورزد و نثر من آنقدر بالاتر از نثر سحبان وائل که خود یکی از خطبای عرب میباشد که پس گردنی به نثر او می زند

    ********

    معنی عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه

    قلب ضرابان شعر از من پذیرد کیمیا

    این شعر دارای صنعت موازنه است زیرا هر دو مصراع دارای کلماتی هستند که با قرینه خود هم وزن میباشند

    عقد نظامان شعر : تشبیه صریح و اضافه تشبیهی که شعر شاعران را به رشته گردن بند تشبیه کرده است

    واسطه : استعاره مصرحه از شعر است شعر من (مشبه ) از لحاض مفهوم (وجه شبه ) مانند واسطه گردن بند (مشبه به ) است

    در ترکیب قلب ضرابان شعر : قلب استعاره مصرحه از شعر تقلبی است که شعر (مشبه ) از تقلبی بودن (وجه شبه ) به سکه تقلب (مشبه به ) تشبیه شده است

    شعر من به خاطر مفهوم و معنی مانند رشته پیوند شعر شاعرانی است که آنها را جادوگران شعر می نامند و شعر تقلبی دیگران از شعر من کیمیا می پذیرد و مشهور می شوند و ارزش پیدا میکنند

    ********

    معنی هرکجا نعلی بیندازد براق طبع من

    آسمان زو تیغ بران سازد از بهر قضا

    براق طبع : اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است که طبع خود را به اسبی تشبیه میکند که هرکجا جای پای او نمایان است

    نعل : استعاره مصرحه از اشعار خاقانی است که در هرکجا دیده می شود ، اشعار خاقانی (مشبه ) از جهت مشهور بودن و در همه جهان موجود بودن (وجه شبه) مانند نعل اسبی (مشبه به ) است

    طبع و سرشت من مانند اسبی است که از هر کجا عبور کند جای پای او در زمین نقش می افتد و اشعار من مانند جای پای اسب در همه مکانها دیده می شود . و آسمان از شعر من برای قضا و قدر شمشیری می سازد تا با آن به دیگران حمله کند

    ********

    معنی پیشکار حرص را بر من نبینی دست رس

    تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمانروا

    پیشکار حرص و شهنشاه قناعت هردو اضافه تشبیهی و تشبیه صریح می باشد که حرص را شخصی بی ارزش تلقی می کند و قناعت را چون شاه ارزشمند میداند

    حرص و طمع در نظر من بی ارزش است و نمی تواند بر من تسط داشته باشد زیرا در نظر من قناعت بسیار ارزشمند تر است و من انسان قانعی هستم

    *********

    معنی من زمین چون سایه و آیات من گرد زمین

    آفتاب آسا رود منزل به منزل جابجا

    در این بیت بین سایه و افتاب صنعت تضاد و بین زمن و زمین جناس زاید وجود دارد

    من مانند سایه زمین گیر هستم و در شروان مانده ام ، اما اشعار و نشانه های در اطراف زمین مانند خورشید سیر میکند و با عین اینکه من تاکنون مسافرت نکرده ام اما اشعار من در تمان جهان مشهور است

    ********

    معنی این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه کیست

    وآن بدین گویان که گوئی جای این ساحر کجا

    ساحر استعاره مصرحه از خود خاقانی که خاقانی (مشبه ) از لحاظ بیانی معجزه گر (وجه شبه ) مانند ساحر (مشبه به ) است و همچنین کنایه و تلیمح به حدیث نبوی دارد که شاعران را جادوگر می خواند

    ********

    معنی ترش و شیرین است قدح و مدح من با اهل عصر

    از عنب می پخته سازند وز حصرم توتیا

    این بیت دارای صنعت لف و نشر مرتب است

    نکوهش و سرزنش من با مردمان روزگار ترش است و ستایش و تمجید من از مردمان روزگار شیرین ، همانطور که از انگور شراب پخته درست می کنند واز غوره و انگوره نارس داروی چشم درد درست میکنند

    معنی هم عمارت ، هم زبان دارم کلید گنج عرش

    وین دو دعوی را دلیلست از حدیث مصطفی

    حدیث نبوی : شاعران امراء کلام هستند

    حدیث نبوی : خداوند را در زیر عرش گنجهائی است کلید آن زبان شاعران است

    این بیت بطور صریح تلمیح است به دو حدیث مذکور که خاقانی در کلام خود را صاحب عمارت میداند و زبان خود را کلید گنجینه عرش الهی میداند

    و همچنین این بیت دارای صنعت ایجاز می باشد چون خاقانی با کلماتی اندک ، معانی فراوانی بیان کرده است بدون اینکه معنی کلام دچار ابهام و سردر گمی گردد

    بر اساس گفته نبی مکرم من درمیان شاعران دارای عمارت هستم و زبان من مانند کلیدی است برای گنجهای خداوند که در زیر عرش پنهان شده است و زبان ما شاعران می تواند اسرار خداوند را بیان کند و تنها دلیل برای ادعای من حدیث نبوی است (که بر بالا ذکر شد )

    ********

    معنی من قرین گنج و اینها خاک بیزان هوس

    من چراغ عقل و اینها روز کوران هوا

    گنج استعاره مصرحه از شعر است که شعر (مشبه ) از لحاظ ارزش (وجه شبه ) مانند گنچ (مشبه به ) است

    اینها اشاره به شاعران حسود است

    خاک بیزان هوس چون با اینها امده است اضافه تشبیهی است و تشبیه صریح است که شاعران را به کسانی تشبیه کرده که از روی هوس و بیهوده خاک را الک میکنند

    چراغ عقل اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است که عقل با به چراغی تشبیه کرده است

    روزکوران عقل نیز اضافه تشبیهی است که شاعران به کسانی تشبیه کرده که عقلشان روز کور و ناتوان است

    من گنجینه شعر را تصاحب کرده ام ودر شاعری به کمال رسیده ام اما دیگر شاعران از روی هوا و هوس و بیهوده به خود زخمت میدهند و شعر می سرایند مانند کسانی که بیهوده و برای سرگرمی خاک را الک میکنند

    من مانند چراغی برای راهنمائی و هدایت عقل هستم در حالی دیگر شاعران فاقد بصیرت هستند و به خاطر هوا و هوس کور هستند

    ********

    معنی دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد

    منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا

    این بت دارای صنعت موازنه است که کلمات روبروی یکدیگر در وزن یکی هستند

    حریفان حسد و رفیقان ریا کنایه از دیگرا ساعران است که بر شعر خاقانی حسادت میکنند و دوستی ریاکارانه ای دارند

    رفیقان حسود دشمن فکر و هوشیاری من هستند و تحمل افکار مرا ندارندو رفیقان ریاکار نیز اشعار مرا که مانند سحر و جادو است را قبول ندارند

    ********

    معنی حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس

    قول احمد را خطا گفتند جوقی ناسزا

    این بیت تلمیح به داستان حضرت یوسف و برادرانش دارد

    قول احمد کنایه از گفتار و قرآن کریم است

    همانطور که یک عده انسان بی ارزش چون برادارن حضرت یوسف به زیبائی او حسادت کردند شاعران بی ارزش و ناسپاس نیز بر حسادت می ورزند و باعث درد و رنج من می شوند و همانطور که عده ای انسان نا لایق گفتار حضرت محمد و قرآن کریم را گفتاری اشتباه تلقی کردند ،شاعران ورقیبان من نیز سخنان مرا بی ارزش می دانند

    ********

    معنی من همی در هند معنی راست همچون آدم

    وین خران درچین صورت کوژ چون مردم گیاه

    هند معنی اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است که معنی را به هندوستان که همواره نماد عالم معنی لقب گرفته است تشبیه می نماید

    خران استعاره مصرحه از دیگر شاعران است شاعران (مشبه ) از جهت نادانی (وجه شبه )مثل خر (مشبه به ) هستند

    چین صورت اضافه تشبیهی و تشبیه صریح که شکل و صورت به چین که نماد نقاشی و صورتگری هستند تشبه می نماید

    مرم گیاه گیاهی است که ریشه آن از لحاظ ظاهر شبیه به ادم است و بیشتر به اشقه معروف می باشد

    و همچنین مصراع دوم شاید از ایه شریفه اولئک الانعام بل هم اضل استنباط شده باشد

    من در آوردن معنی و حقیقت مطلب مانند هندوستان که نماد عالم معنی است آنقدر تبحر دارم که به عنوان نماد معنی لقب گرفته ام و مثل آدم وجودی حقیقی دارم . اما این شاعران و رقیبان نادان من چیزی چیز صورتگری و پرداختن به ظاهر کلام نمی توانند کاری انجام دهند مانند صورتگران چین که فقط می توانند ظاهر اشیا را ترسیم کنند . و مانند درخت مردم گیاه فقط به ظاهر ؛آدم هستند وموجودی غیر واقعی بیش نیستند .

    ********

    معنی من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان

    غر زنان برزند و غرچکان روستا

    این بیت تلمیح است به داستان حضرت یوسف و عزیز مصر بودن

    مصر حرمت اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است که احترام به مصر که نماد افتخار و احترام است برای حضرت یوسف است تشبیه کرده است

    نامحرمان استعاره مصرحه از شاعران منافق است شاعران منافق(مشبه ) از جهت نامحرم بودن (وجه شبه ) به نامحرمان (مشبه به ) تشبیه شده است

    من حکم عزیز مصر دارم در شهر احترام اما این شاعران منافق و نا محرم چیزی جز نابکاران و فاسدان و نامردان یک روستای بی ارزش بیش نیستند

    ********

    معنی گر مرا دشمن شدند این قوم معزورند از آنک

    من سهیلم کامدم بر موت اولاد الزنا

    کلمه اولادالزنا به دو معنی به کار رفته است یکی فرزند نامشروع و یکی کرم شب تاب و شاید خاقانی به هر دو معنی نظر داشته است و درباره مصذاع دوم باید گفت دو گونه مطلب خرافی در تاریخ به ثبت رسیده یکی اینکه وقتی ستاره سهیل به کرم شب تاب بتابد او را نابود میکند و دیگری اینکه وقتی ستاره سهیل به فرزند نامشروع که در بطن مادر که حمل است بتابد فرزند نامشروع را نابود میکند

    این قوم اشاره به همان شاعران ظاهر بین می باشد

    ستاره سهیل استعاره از خود شاعر است که خاقانی (مشبه ) از جهت روشنی بسیار (وجه شبه) مانند ستاره سهیل (مشبه به ) تشبیه شده است

    اولادالزنا نیز استعاره از شاعران است که شاعران (مشبه ) از جهت داشتن نور کم (وجه شبه ) مانند کرم شب تاب (مشبه به )هستند

    اگر شاعران و رقیبان ،دشمن من هستند برای دشمنی خود بهانه ای صحیح دارند زیرا من در برابر آنها مثل ستاره سهیل هستم که اگر بر کرم شب تاب بتابم آن را نابود میکنم

    ********

    معنی جرعه خوار ساغر فکر منند از تشنگی

    ریزه چین سفره راز منند از ناشتا

    ساغر فکر اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است که به فکر به پیمانه ای تشبیه کرده است

    سفره راز اضافه تشبیهی و تشبیه صریح است اسرارو پهنه شعر خود را به یک سفره ای تشبیه کرده است

    این شاعران که به تعمیم خود ، خودشان را شاعر نامیده اندآنها مانند تشنه ای هستند که از پیاله شعر من اندکی می نوشند و مانند گرسنه ای از سفره شعر من اندکی استفاده میکنند

    ********

    معنی خویشتن هم نام خاقانی شمارند از سخن

    بارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا

    پارگین به معنی گنداب و استعاره مصرحه از شعر دیگر ساعران است که شعر آنها (مشبه ) از جهت بی ارزش بودن (وجه شبه ) مانند پارگین و گنداب (مشبه به )

    ابر نیسانی به معنی ابر سخاوتمند بهاری است که استعاره مصرحه از خود خاقانی است خاقانی (مشبه ) ازجهت بخشش (وجه شبه ) مانند ابر بهاری (مشبه به ) است

    این شاعران نام خاقانی را با نام خاقانی در یک ردیف ودر کنار یکدیگر می بینند در حالیکه این شاعران مثل مرداب و گندابی بد بو و بی ارزش هستند و من خاقانی چون ابر بهاری بسیار بخشنده

    هستم

    ********

    معنی نی همه یک رنگ دارد در نیستانها ولیک

    از یکی نی قند خیزد وز دگر نی بوریا

    نی در نیزار همه دارای یک رنگ و یک شکل است اما با یکی می توان شکر درست کرد و بایکی هم حصیر ساخته می شود

    *********

    معنی دانم از اهل سخن هر که این فصاحت بشنود

    در میان منکر افتد خاطرش یعنی خطا

    من می دانم کسانی که سخن شناس هستند اگر فصاحت کلام مرا بشنوند فکر و خاطر آنها ، کلام مرا انکار می کند ودر زشتی و ناروائی فرو می رود و دچار خطا می شود

    ********

    معنی گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم

    خانمش خاقانی اما از میان افتاده قا

    شاعران خود را خاقانی مثل دریا می دانند . من آنها را خاقانی می نامم اما آنها خاقانی بدون قا هستند و مثل یک چشمه بیش نیستند و به دریا مشابهتی ندارند

     

     

    دیدگاه کاربران درباره شعر نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا

    حسین اسدی می گوید:
    گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم***خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
    معنی بیت:
    در نکوهش حسودان و رقیبان، خاقانی می گوید:
    من مانند دریایی هستم و حاسدان و رقیبان را هم خاقانی می خوانم، امّا خاقانی بدون “قا” .
    خانی یعنی حوض و چشمه آب، یعنی آنان در برابر دریای وجودم حوض و چشمه ای بیش نیستند

    مجتبی خراسانی می گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
    بحر رمل مثمن مقصور
    من همی در هند معنی راست هم چون آدمم/وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
    هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش/وین دو دعوی را دلیلست از حدیث مصطفا
    اشاره دارد به دو حدیث معروف و مشهور:
    الشعراء امراء الکلام
    ان لله کنوزا تحت العرش مفاتیحه السنة الشعراء
    حسین اسدی، احسنت آفرین، صحیح فرموده اید.

    محمد حسن ارجمندی می گوید:

    شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل………………نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی

    شه طغان یا طُغان‌شاه از حاکمان سلجوقی خراسان بود.(ویکی پدیا).

    نایب هم به معنی وکیل و معاون پادشاه است. خاقانی در مصراع اول می‌گوید: من بهترین وکیل پادشاه عقل هستم و در مصراع دوم فضل را به نوعروسی تشبیه کرده است که بهترین همسر(صاحب یا مصاحب) برای او خاقانی است و نعم الفتی نیز به معنی بهترین جوان یا بهترین جوانمرد است. یعنی «بهترین کسی که می‌تواند مصاحب فضل باشد و آن را در بر بگیرد و با آن مانوس باشد و از آن سخن بگوید، من هستم.»

    خاقانی در بیت

     

    درع حکمت پوشم و بی‌ترس گویم القتال……………خوان فکرت سازم و بی‌بخل گویم الصلا

     

    دو جمله معترضه به کار برده است. القتال عبارتی است که جنگجویان در میدان جنگ سرمی‌دادند و دشمن را به مبارزه می‌طلبیدند. خاقانی در مصراع نخست در حالی که جوشنی(درع) از حکمت به تن دارد، حریفان را به مبارزه می‌طلبد.

    جملة معترضه دوم الصلا است، عبارتی که عرب برای دعوت کردن دیگران به سر سفرة خود بیان می‌کردند. عبارتی مشابه «بفرمایید غذا». او در مصراع دوم مدعی است که چنان سفره(خوان) رنگارنگ و پرنعمتی از اندیشه فراهم آورده است و با سخاوت تمام آن را در اختیار دیگران گذشته و همه را به این سفره دعوت می‌کند.

    بلابغی در بیت زیر به معنی یعنی بدون سرکشی و بدون شک

    بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه…………..بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا

    در مصراع اول نیز بلافخر یعنی بی‌آنکه بخواهم دم از فخر و برتری خود بزنم.

    اصطلاح کلاه‌داری هم به معنی صاحب منصب و جایگاه و اعتبار بودن است.

    در بیت

    من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان……………..غر زنان برزنند و غرچگان روستا

    غرزن به معنی زن بدکاره است و غرچه به معنی مردزن‌نما است.

     

    شعر نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»