سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا خاقانی

سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا – 4

  • شعر سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا خاقانی – قصیده 4

    در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)

     

    سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا

    تو سر به جیب هوس درکشیده‌ای به خطا

     

    بر آن سریر سر بی‌سران به تاج رسید

    تو تاج بر سری از سر فرو نهی عمدا

     

    سر است قیمت این تاج گر سرش داری

    به من یزید چنین تاج سر بیار بها

     

    تو را چو شمع ز تن هر زمان سری روید

    سری که دردسر آرد بریدن است دوا

     

    نگر که نام سری بر چنین سری ننهی

    که گنبد هوس است این و دخمهٔ سودا

     

    سری دگر به کف آور که در طریقت عشق

    سزاست این سر سگ سار سنگ سار سزا

     

    چرا چو لالهٔ نشکفته سر فکنده نه‌ای

    که آسمان ز سر افکندگی است پا برجا

     

    تو را میان سران کی رسد کله داری

    ز خون حلق تو خاکی نگشته لعل قبا

     

    یتیم وار در این تیم ضایع است دلت

    برو یتیم نوازی بورز چون عنقا

     

    دلی طلب کن بیمار کردهٔ وحدت

    چو چشم دوست که بیماری است عین شفا

     

    مگر شبی ز برای عیادت دل تو

    قدم نهد صفت ینزل الله از بالا

     

    بر آستانهٔ وحدت سقیم خوش تر دل

    به پالکانهٔ جنت عقیم به حورا

     

    مقامری صفتی کن طلب که نقش قمار

    دو یک شمارد، گرچه دو شش زند عذرا

     

    تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف

    تورا هلیلهٔ زرین کجا برد صفرا

     

    به ترک جاه، مُقامر ظریف‌تر درویش

    به خوان شاه، مزعفر لطیف‌تر حلوا

     

    سواد اعظمت اینک ببین مقام خرد

    جهاد اکبرت اینک بدر مصاف هوا

     

    میان خاک چه بازی سفال کودک وار

    سرای خاک به خاکی بباز مرد آسا

     

    زر نهاد تو چون پاک شد به بوتهٔ خاک

    نه طوق و تاج شود چون شود ز بوته جدا

     

    زری که گوی گریبان جبرئیل سزد

    رکاب پای شیاطین مکن که نیست سزا

     

    چو گل مباش که هم پوست را کفن سازی

    چو لاله باری اول ز پوست بیرون آ

     

    به دست همت طغرای بی‌نیازی دار

    که هر دو کون تو داری چو داری این طغرا

     

    ره امان نتوان رفت و دل رهین امل

    رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا

     

    تو را امان ز امل به که اسب جنگی را

    به روز معرکه برگستوان به از هرا

     

    تو را که رشتهٔ ایمان ز هم گسست امروز

    سحاء خط امان از چه می‌کنی فردا

     

    تو را ز پشتی همت به کف شود ملکت

    بلی ز پهلوی آدم پدید شد حوا

     

    چو همت آمد هر هشت داده به جنت

    که از سر دو گروهی است شورش و غوغا

     

    خروش و جوش تو از بهر بود و نابود است

    که از سر دو گروهی است شورش و غوغا

     

    به بوی بود دو روزه چرا شوی خرسند

    که بدو حال محال است و مهر کار فنا

     

    به بند دهر چه ماندی بمیر تا برهی

    که طوطی از پی این مرگ شد ز بند رها

     

    چو باشه دوخته چشمی به سوزن تقدیر

    چو لاشه بسته گلوئی به ریسمان قضا

     

    چه خوش حیات و چه ناخوش چو آخر است زوال

    چه جعد ساده چه پرخم چو خارج است نوا

     

    نجسته فقر، سلامت کجا کنی حاصل؟

    نگفته بسم به الحمد چون کنی مبدا؟

     

    دمیده در شب آخر زمان سپیدهٔ حشر

    پس از تو خفتن اصحاب کهف نیست روا

     

    مسافران به سحرگاه راه پیش کنند

    تو خواب بیش کنی اینت خفتهٔ رعنا

     

    به خواب دایم جز سیم و زر نمی‌بینی

    ببین که زر همه رنج است و سیم جمله عنا

     

    تو را که از مل و مال است مستی و هستی

    خمار و خواب تو را صور نشکند به صدا

     

    میان بادیه‌ای هان و هان مخسب ار نه

    حرامیان ز تو هم سر برند و هم کالا

     

    غلام آب رزانی نداری آب روان

    رفیق صاف رحیقی نه‌ای به صف صفا

     

    به کار آبی و دین با دل و تنت گویان

    که کار آب شما برد آب کار شما

     

    بهینه چیز که آن کیمیای دولت توست

    ز همنشینی صهبا هبا شده است هبا

     

    خرد به ماتم و تن در نشاط خوش نبود

    که دیو جلوه کند بر تو و پری رسوا

     

    برو نخست طهارت کن از جماع الاثم

    که کس جنب نگذارند در جناب خدا

     

    مجرد آی در این راه تا زحق شنوی

    الی عبدی اینجا نزول کن اینجا

     

    ز چار ارکان برگرد و پنج ارکان جوی

    که هست فایده زین پنج پنج نوبت لا

     

    ز نه خراس برون شو به کوی هشت صفات

    که هست حاصل این هشت هشت باغ بقا

     

    اگر ز عارضهٔ معصیت شکسته دلی

    تو را شفاعت احمد ضمان کند به شفا

     

    به یک شهادت سربسته مرد احمد باش

    که پایمرد سران اوست در سرای جزا

     

    پی ثنای محمد برآر تیغ ضمیر

    که خاص بر قد او بافتند درع ثنا

     

    زبان بسته به مدح محمد آرد نطق

    که نخل خشک پی مریم آورد خرما

     

    بهینه سورت او بود و انبیا ابجد

    مهینه معنی او بود و اصفیا اسما

     

    اگرچه بعد همه در وجودش آوردند

    قدوم آخر او بر کمال اوست گوا

     

    نه سورت از پی ابجد همی شود مرقوم

    نه معنی از پی اسما همی شود پیدا

     

    نه روح را پس ترکیب صورت است نزول

    نه شمس را ز پس صبح صادق است ضیا

     

    نه سبزه بردمد از خاک وانگهی سوسن

    نه غوره در رسد از تاک وانگهی صهبا

     

    گه ولادتش ارواح خوانده سورهٔ نور

    ستار بست ستاره سماع کرد سما

     

    بکوفت موکب اقبال مرکب اجرام

    ببست قبهٔ زربفت قبهٔ مینا

     

    چو نقل کرد روانش، مسافر ملکوت

    برای عرسش بر عرش خرقه کرد وطا

     

    درید جوزا جیب و برید پروین عقد

    گذاشت مهر دواج و فکند صبح لوا

     

    ز بوی خلقش حبل‌الورید یافت حیات

    ز فر لطفش حبل‌المتین گرفت بها

     

    به وقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی

    حباب وار بدی هفت گنبد خضرا

     

    سزد که چون کف او نشر کرد نشرهٔ جود

    روان حاتم طی، طی کند بساط سخا

     

    ز بارگاه محمد ندای هاتف غیب

    به من رسید که خاقانیا بیار ثنا

     

    ز خشک آخور خذلان برست خاقانی

    که در ریاض محمد چرید کشت رضا

     

    مراد بخشا در تو گریزم از اخلاص

    کزین خراس خسیسان دهی خلاص مرا

     

    مرا تو باش که از ما و من دلم بگرفت

    برآر تیغ عنایت نه من گذار و نه ما

     

    کلید رحمتم آخر عطا فرست چنان

    که گنج معرفت اول هم از تو بود عطا

     

    گوا توئی که ندارم به کاه برگی، برگ

    به اهل بیت ز من چون رسد نوال و نوا

     

    چو قرصهٔ جو و سرکه نمی‌رسد به مسیح

    کجا رسد به حواری خواره و حلوا

     

    مرا ز خطهٔ شروان برون فکن ملکا

    که فرضه‌ای است در او صد هزار بحر بلا

     

    مرا کنف کفن است الغیاث از این موطن

    مرا مقر سقر است الامان از این منشا

     

    بر مهان نشوم ور شوم چو خاک مهین

    غم کیا نخورم ور خورم به کوه، گیا

     

    از این گره که چو پرگار دزد بدراهند

    دلم چو نقطهٔ نون است در خط دنیا

     

    گرفته سرشان سرسام و جسمشان ابرص

    ز سام ابرص جانکاه‌تر به زهر جفا

     

    مرا به باطل محتاج جاه خود شمرند

    به حق حق که جز از حق مراست استغنا

     

     

    شعر در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص) خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی قصیده سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا خاقانی

    فرامرز سلطانی می گوید:
    وزن این قصیده راشارح بزرگ ومعروف زنده یادعبدالرسولی به اشتباه مجتث اخرب ودکتربرزگرنیزبه تبع همین اشتباه راکرده اند.وزن صحیح همین مجتث مثمن مخبون محذوف است برای دانش آموزان ودانشجویان یادآوری کردم

    دکتر امین لو می گوید:
    26 . چو همت آمد هر هشت داده به جنت
    که از سر دو گروهی است شورش و غوغا
    مصرع دوم این بیت اشتباه است این مصرع مربوط به بیت بعدی است. صحیح این بیت به شرح زیر است:
    26. چو همت آمد هر هشت داده به جنت
    چو وامق آمد، هر هفت، کرده به عذرا
    معنی بیت این است وقتی همت بیاید باید برای پاداشش هشت بهشت را داد کما اینکه هروقت وامق آمد معشوقه اش عذرا با هفت قلم آرایش کند و به استقبالش بیاید.
    وامق و عذرا از داستان عاشقانه است.

    35. به خواب دایم جز سیم و زر نمی‌بینی
    ببین که رز همه رنج است و سیم جمله عنا
    در مصرع دوم کلمه «رز» اشتباه است و «زر» صحیح است

     

    شعر سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *