ای برق نژاد آهن اندام

ای برق نژاد آهن اندام – غزل82

شعر ای برق نژاد آهن اندام _ غزل82 _ ادیب الممالک    ای برق نژاد آهن اندام مغناطیس عقول و افهام   جاسوس امور شرک و توحید ناموس رموز کفر و اسلام   پیغمبر ناطق جمادی انموزج داستان الهام   دانای سخنگذار بی لب سیاح جهان نور بی گام   در یم شوی و شنا[…]

گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم

گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم – غزل81

شعر گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم _ غزل81 _ ادیب الممالک  حماسه   گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم همچو دیوان نیز با چنگال و شاخ و دم نیم   در بلاد خود غریبم زانکه ناجنسند خلق من بحمدالله تعالی جنس این مردم نیم   مردم آزارند همچون افعی و[…]

بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم

بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم – غزل80

شعر بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم _ غزل80 _ ادیب الممالک  عید قربان   بیا که عید عرب جفت شد به عید عجم رسید لشکر نوروز واضحی از پی هم   دو روز فرخ توأم به یکدیگر گشتند چنانکه دولت و دین شد به یکدیگر توأم   لوای آل خلیل و[…]

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم – غزل79

شعر ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم _ غزل79 _ ادیب الممالک    ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم   همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم   لیک[…]

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم – غزل78

شعر ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم _ غزل78 _ ادیب الممالک  حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید: ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم   من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم  […]

آن خمیری را کز آب سلسبیل

آن خمیری را کز آب سلسبیل – غزل77

شعر آن خمیری را کز آب سلسبیل _ غزل77 _ ادیب الممالک    آن خمیری را کز آب سلسبیل با دم عیسی سرشته جبرئیل   دست مریم گشته بیرون ز آستین پخته زاو نان و برنج و زنجبیل   بوده از شهد شکر در مصر جان دیده از دریای روغن رود نیل   مانده در[…]

امیر یا غم بدرت بکاست همچو هلال

امیر یا غم بدرت بکاست همچو هلال – غزل76

شعر امیر یا غم بدرت بکاست همچو هلال _ غزل76 _ ادیب الممالک    امیر یا غم بدرت بکاست همچو هلال شدی ز مویه چو موی و شدی ز ناله چو نال   ز بس سرود مناعت نواختی شب و روز زدی بکشور ناموس کوس استقلال   نگاه ترکی صیدت نمود و زلف کجی اسیر[…]

آفرین باد بر سروش الملک

آفرین باد بر سروش الملک – غزل75

شعر آفرین باد بر سروش الملک _ غزل75 _ ادیب الممالک نکوهش القاب بی مورد   آفرین باد بر سروش الملک که از او عاطل است هوش الملک   گر بدینسان حساب پردازد سوی گردون رود خروش الملک   نه بتنها منم درین خلوت سرخوش از جام می فروش الملک   که به هر گوشه[…]

روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب

روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب – غزل74

شعر روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب _ غزل74 _ ادیب الممالک  حاجی ملک التجار در جواب نوشته و در دیوان ادیب ضبط است   روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب چشمه ای از دور اگر بینی سرابست ای ادیب   خون احباب است اندر جام زهرآلود دهر مست پندارد که لبریز از[…]

روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک

روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک – غزل73

شعر روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک _ غزل73 _ ادیب الممالک  بمرحوم ملک التجار تهرانی که در ذوق و ادب معروف است نگاشته   روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک عنقریب این تن بسختی جان سپارد ای ملک   چار درد روحی و جسمی ز بیرون و درون بر تن رنجور زارم[…]

آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف

آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف – غزل72

شعر آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف _ غزل72 _ ادیب الممالک    آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف   مر نمی خواندید ایران را همی مام وطن ای وطن خواهان چه شد آن حرفهای نشر و لف   خود ندانستیم رندانه چه بود این[…]

باست و قاف محاکم قضیب استیناف

باست و قاف محاکم قضیب استیناف – غزل71

شعر باست و قاف محاکم قضیب استیناف _ غزل71 _ ادیب لممالک  نکوهش عدلیه عصر قاجار   باست و قاف محاکم قضیب استیناف چنان سپوخت که دیگر نه است ماند و نه ناف   نشان عدل چه جوئی در این دو سر قافان که زین شهپر سیمرغ شد به قله قاف   وزیر زیر لحاف[…]

نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ

نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ – غزل70

شعر نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ _ غزل70 _ ادیب الممالک  مرثیه   نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ نونهال مرا سپهر کند از بن بطرف باغ   شمعی افروختم که گشت روشن از نور او جهان ناگهان صرصری وزید کرد خاموش آن چراغ   ای فقید کمال و فضل ای شهید[…]

فدای بدرو رخ ماه و زلف پر شکنش

فدای بدرو رخ ماه و زلف پر شکنش – غزل69

شعر فدای بدرو رخ ماه و زلف پر شکنش _ غزل69 _ ادیب الممالک    فدای بدرو رخ ماه و زلف پر شکنش حلاوت لب شیرین ملاحت سخنش   سخن چو از لب لعلش برون شود گوئی بقند و مشک و می آمیخته است در دهنش   قلم چو آهوی چین است و نامه دشت[…]

سه‌شنبه خواند مرا آن صنم به خانه خویش

سه‌شنبه خواند مرا آن صنم به خانه خویش – غزل68

شعر سه‌شنبه خواند مرا آن صنم به خانه خویش _ غزل68 _ ادیب الممالک    سه‌شنبه خواند مرا آن صنم به خانه خویش که مرهمی نهد از راه مهر بر دل ریش   سه شنبه گشت دوشنبه دوشنبه آدینه کنون بینم آدینه را چه آید پیش   از آن زمان که هلال دو هفته یعنی[…]

نه طاقتی که بماند دل من از طلبش

نه طاقتی که بماند دل من از طلبش – غزل67

شعر نه طاقتی که بماند دل من از طلبش _ غزل67 _ ادیب الممالک  غزل ناتمام   نه طاقتی که بماند دل من از طلبش نه جرئتی که شود تن روانه در عقبش   شبی به بستر من خفته بود و جان مرا نبود جرئت یکبوسه از دو لعل لبش   چرا روی ز پی[…]

ای یاد تو مرهم دل ریش

ای یاد تو مرهم دل ریش – غزل66

شعر ای یاد تو مرهم دل ریش _ غزل66 _ ادیب الممالک  جواب از زبان معشوق   ای یاد تو مرهم دل ریش افتاده ای از چه رو به تشویش   چون قول ببندگیت دادم پیمان شکنی نباشدم کیش   هر لحظه ارادتم فزون است هر دم اخلاص بیش از پیش   جان در قدمت[…]

دارم سری از خیال در پیش

دارم سری از خیال در پیش – غزل65

شعر دارم سری از خیال در پیش _ غزل65 _ ادیب الممالک  خطاب به معشوق   دارم سری از خیال در پیش وز درد فتاده ام به تشویش   کان دلبر شوخ چشم عیار رانده است مرا ز حضرت خویش   در خانه خود صلا زد آنگاه کفش ادبم نهاد در پیش   افکند ز[…]

داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش

داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش – غزل64

شعر داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش _ غزل64 _ ادیب الممالک   داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش آبگون تیغی ز گوهر با فروغ و با درخش   نو عروسی تن ز خارا کرده رخت از پرنیان چادر از زرسره گلگونه از لعل بدخش   دولتش کابین هنر مشاطه ملکت[…]

بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش

بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش – غزل63

شعر بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش _ غزل63 _ ادیب الممالک  در وصف پرنس ارفع الدوله   بنور عقل نخستین و ذات موجد دانش به باب حکمت و محراب علم و مسجد دانش   که چون مؤید عدل است دانش از در حکمت خدای جل جلاله بود مؤید دانش   امیر نویان والاپرنس[…]

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس – غزل62

شعر دلم بسته در حکم و فرمان اقدس _ غزل62 _ ادیب الممالک    دلم بسته در حکم و فرمان اقدس تنم خسته از درد هجران اقدس   مرا دست بر سر بود خون بدامان که دستم جدا شد ز دامان اقدس   فتادم ز پا رفتم از دست و جانم بیکبارگی گشت قربان اقدس[…]

دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز

دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز – غزل61

شعر دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز _ غزل61 _ ادیب الممالک   دلدار بمن از همه کس بیش کند ناز پیوسته بر این عاشق دلریش کند ناز   گه بر تنم از خامه پر نوش دهد جان گه بر دلم از نامه پر نیش کند ناز   گو ناز کند بر دل[…]

زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز

زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز – غزل60

شعر زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز _ غزل60 _ ادیب الممالک    زمانه کرد در این سرزمین غریبم باز فکنده دور ز محبوب و از حبیبم باز   بجای آنکه چو طوطی شکر خورم ز لبش قرین ناله و افغان چو عندلیبم باز   چراغ بزم وصال نگار خود بودم که هجر سوخت[…]

بسفر رفت نگار من و من شیفته وار

بسفر رفت نگار من و من شیفته وار – غزل59

شعر بسفر رفت نگار من و من شیفته وار _ غزل59 _ ادیب الممالک    بسفر رفت نگار من و من شیفته وار در صف باغ شدم با دلی از غصه فکار   دیدم اندر لب جو سنبل و گل نرگس مست گرم نظاره و صحبت شده مانند سه یار   چون مرا دیدند از[…]

ای عقل دوربین تو در اولین ظهور

ای عقل دوربین تو در اولین ظهور – غزل58

شعر ای عقل دوربین تو در اولین ظهور _ غزل58 _ ادیب الممالک  اصطلاحات عکاسی   ای عقل دوربین تو در اولین ظهور بر کرسی ثبوت حقایق فکنده نور   تاریکخانه زمی از عکس چهره ات روشن چنانکه صبح بهشت از جمال حور   ایجاد بر سه پایه گذارد پی وجود حسن بدیع و عشق[…]

کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر

کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر – غزل56

شعر کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر _ غزل56 _ ادیب الممالک  بوزیر اوقاف وقت نگاشته است   کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر جملگی اصلاح شد جز کار اوقاف ای وزیر   این چه تحقیق است کاندر وی همی باشد سبیل نان مسکینان بسان باده صاف ای وزیر   قاتل[…]

ولیلة طال سهادی بها

ولیلة طال سهادی بها – غزل57

شعر ولیلة طال سهادی بها _ غزل57 _ ادیب الممالک   ولیلة طال سهادی بها فزارنی ابلیس عندالرقاد   فقال لی هل لک فی شمعة کیسة تطرد عنک السهاد   قلت نعم قال و فی قحبة هندیة من اهل اکبر اباد   قلت نعم قال و فی حمزة معصرة کانت من عهد عاد   قلت[…]

ای مفخر دودمان تیمور

ای مفخر دودمان تیمور – غزل55

شعر ای مفخر دودمان تیمور _ غزل55 _ ادیب الممالک   ای مفخر دودمان تیمور ای سوره فضل و آیت نور   این بنده از آن درخت سرسبز در صبح سپید و شام دیجور   اندر پی اقتباس نورم همچون موسی ز نخله طور   اخلاص مرا بحضرت خود دانی که عیان بود نه مستور[…]

بار خدایا توئی که باطن اسرار

بار خدایا توئی که باطن اسرار – غزل54

شعر بار خدایا توئی که باطن اسرار _ غزل54 _ ادیب الممالک  ترجمه از عربی   بار خدایا توئی که باطن اسرار دانی در روز روشن و به شب تار   خسته ز درک مشیتت همه افهام خیره ز تحقیق حکمتت همه ابصار   مردم بدبخت را قضای تو سازد در همه گیتی نژند و[…]

چمن از سبزه شد کان نشابور

چمن از سبزه شد کان نشابور – غزل53

شعر چمن از سبزه شد کان نشابور _ غزل53 _ ادیب الممالک    چمن از سبزه شد کان نشابور درخت از گل چو شادروان شاپور   یکی از دلکشی چون تخت خاقان یکی از روشنی چون تاج فغفور   زمین را کیسه پر یاقوت و مرجان هوا را آستین پر مشک و کافور   یکی[…]