ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم – غزل79

  • شعر ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم _ غزل79 _ ادیب الممالک 

     

    ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

    با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم

     

    همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد

    هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم

     

    لیک سخت اندر شگفتم زآنکه گفتی از نکویان

    ساعتی دلبر گرفتم ساعتی دل بر گرفتم

     

    از کنار خوبرویان سوی بدنامی نرفتم

    وز درخت نیکنامی تخم کشتم برگرفتم

     

    بوسه را اقرار داری وز کنار انکار داری

    یا چنان اقرار انگاری چنین منکر گرفتم

     

    چون حکیمان جهان گفتند کار، از کار خیزد

    ایندو را من لازم و ملزوم همدیگر گرفتم

     

    بوسه مفتاح کنار آمد کنار از وی نشاید

    کاین کنار از جویبار خلد من خوشتر گرفتم

     

    گر نمی جستی کنار ایدر چرا برگرد بوسه

    گشته ای من عقل را شاهد بر این محضر گرفتم

     

    عقل گوید چون زمام نفس در دست دل آمد

    قلب را مشرک شمردم نفس را کافر گرفتم

     

    جز که فرمائی بعون حق زمام نفس مشرک

    از کف دل با کمند همت حیدر گرفتم

     

    قل هوالله را بشیطان هیولا بردمیدم

    آیت سبح المثانی زال پیغمبر گرفتم

     

    هر کجا منصور بودم عقل را یاور شمردم

    هر زمان مغلوب گشتم شرع را داور گرفتم

     

    رهبرم جوع و سهر بودند در سرآء و ضرآء

    ایندو تن را در بیابان طلب رهبر گرفتم

     

    بردم از ظلمات کثرت پی بآب خضر وحدت

    خاتم از دست سلیمان تاج از اسکندر گرفتم

     

    گاه از سفره شهود اندر غذای روح خوردم

    گاه از کوزه وجود اندر می احمر گرفتم

     

    جرعه حیوان ننوشم از کف خضر پیمبر

    چون ز دست ساقی کوثر می کوثر گرفتم

     

    با ولای چارده تن ز اولیا هفتاد نوبت

    هفت گردون سودم و آهو ز هفت اختر گرفتم

     

    در جوانی مادر رز را بخاک تیره کردم

    چون زمان پیری آمد پیش از او دختر گرفتم

     

    دادم از کف طره سیمین بران و اندر پی آن

    اشک چون سیماب جاری بر رخ چون زر گرفتم

     

    سبزهای این چمن کمتر ز خضرآء الدمن شد

    لاله زار خاکیان را تل خاکستر گرفتم

     

    کی ز خضرآء الدمن روشن شود چشمم که اکنون

    بالش از خورشید و فرش از طارم اخضر گرفتم

     

    جلوه دیدار اندر خلوت اسرار دیدم

    مرگ را پیش از زمان نیستی زیور گرفتم

     

    سال و ماهم جملگی اردیبهشت و فروردین شد

    کی به دل اندیشه از مرداد و شهریور گرفتم

     

    چشمت ای پروانه مات جلوه شمع هدی شد

    عنقریب از آتش غیرت تراپی پر گرفتم

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)

     

    قالب شعر: غزل

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    باور نداشتم که چنین واگذاریم – موج خیز

    چون درخت فروردین پرشکوفه شد جانم – یک دامن گل

    ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

    لمن رسم اطلال سقتهاالسحائب

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «سال و ماهم جملگی اردیبهشت و فروردین شد کی به دل اندیشه از مرداد و شهریور گرفتم چشمت ای پروانه مات جلوه شمع هدی شد عنقریب از آتش غیرت تراپی پر گرفتم» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *