ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم – غزل78

  • شعر ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم _ غزل78 _ ادیب الممالک 

    حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید:

    ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

    این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم

     

    من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی

    بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم

     

    بود در سر نخوتم هر چند کوشیدم بنیرو

    نخوتم زایل نشد تا آنکه ترک سر گرفتم

     

    بود جانم کودکی حرصش پدر مامش طمع من

    هم بجهدش زان پدر وز چنگ این مادر گرفتم

     

    من درین دریای بی پایاب در یارستگی را

    از قناعت کشتی و از خامشی لنگر گرفتم

     

    آب حیوان بد قناعت جستم از ظلمات خلوت

    این روش تعلیم من از خضر پیغمبر گرفتم

     

    بی نیازم گرچه لیکن در گدائی بهر دانش

    گوئیا عباس دوسم یا از او دختر گرفتم

     

    دوش دل می گفت رستم از علایق جلوه گفتا

    کافرم خوان این سخن گر از او من باور گرفتم

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)

     

    قالب شعر: غزل

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    باور نداشتم که چنین واگذاریم – موج خیز

    چون درخت فروردین پرشکوفه شد جانم – یک دامن گل

    ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

    لمن رسم اطلال سقتهاالسحائب

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «بی نیازم گرچه لیکن در گدائی بهر دانش گوئیا عباس دوسم یا از او دختر گرفتم دوش دل می گفت رستم از علایق جلوه گفتا کافرم خوان این سخن گر از او من باور گرفتم» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید: ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید: ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *