جان-پیشکشت-سازم-اگر-پیش-من-آئی-خاقانی

جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی – ۲۲۳

جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی خاقانی – قصیده ۲۲۳ مطلع دوم جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی دل روی نمایت دهم ار روی نمائی   سر نعل بهای سم اسبت کنم آن روز کائی به کمین دل من ران بگشائی   دل جای تو شد، خواه روی خواه نشینی بر تو نرسد[…]

چون-صبح-دم-عید-کند-نافه-گشائی-خاقانی

چون صبح‌ دم عید کند نافه گشائی – ۲۲۲

چون صبح‌ دم عید کند نافه گشائی خاقانی – قصیده ۲۲۲ در تهنیت عید و مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان بن منوچهر بن فریدون   چون صبح‌ دم عید کند نافه گشائی بگشای سر خم که کند صبح نمائی   آن جام صدف ده که بخندد چو رخ صبح چون صبح نمود آن صدف غالیه[…]

بردار-زلفش-از-رخ-تا-جان-تازه-بینی-خاقانی

بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی – ۲۲۱

بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی خاقانی – قصیده ۲۲۱ در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه اخستان   بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی وز نیم کشت غمزه‌اش قربان تازه بینی   یک سو فکن دو زلفش و ایمانت تازه گردان کاندر حجاب کفرش ایمان تازه بینی   پروانهٔ غمش[…]

نثار-اشک-من-هر-شب-شکر-ریزی-است-پنهانی-خاقانی

نثار اشک من هر شب شکر ریزی است پنهانی – ۲۲۰

نثار اشک من هر شب شکر ریزی است پنهانی خاقانی – قصیده ۲۲۰ در موعظه و حکمت و مرثیهٔ امام ناصر الدین ابراهیم   نثار اشک من هر شب شکر ریزی است پنهانی که همت را زناشوئی است از زانو و پیشانی   چو هم‌زانو شوم با غم، گریبان را کنم دامن سر من از[…]

گرچه-کان-خرد-مرا-دانی-خاقانی

گرچه کان خرد مرا دانی – ۲۱۹

گرچه کان خرد مرا دانی خاقانی – قصیده ۲۱۹ امام مطلق نجم المله والدین ابوالفضایل احمد سیمگر در مدح خاقانی گفته بود   گرچه کان خرد مرا دانی عاجزم در نهاد خاقانی   صورت روح پاک می‌بینم متدرع به شخص انسانی   افضل الدین امیر رملک سخن شارح رمزهای پنهانی         شعر[…]

جان-سگ-دارم-به-سختی-ورنه-سگ-جان-بودمی-خاقانی

جان سگ دارم به سختی ورنه سگ‌ جان بودمی – ۲۱۸

جان سگ دارم به سختی ورنه سگ‌ جان بودمی خاقانی – قصیده ۲۱۸ در مرثیهٔ وحید الدین شروانی   جان سگ دارم به سختی ورنه سگ‌ جان بودمی از فغان زار چون سگ هم فرو ناسودمی   ورنه جانم آهنین بودی به آه آتشین دیده چون پالونهٔ آهن فرو پالودمی   آه جان فرسا اگر[…]

چو-گل-بیش-ندهم-سران-را-صداعی-خاقانی

چو گل بیش ندهم سران را صداعی – ۲۱۷

چو گل بیش ندهم سران را صداعی خاقانی – قصیده ۲۱۷ در حکمت و قناعت و عزلت   چو گل بیش ندهم سران را صداعی کنم بلبلان طرب را وداعی   نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی   ز مه جام و ز افلاک صوت اسم و دارم چو[…]

خاک-سیاه-بر-سر-آب-و-هوای-ری-خاقانی

خاک سیاه بر سر آب و هوای ری – ۲۱۶

خاک سیاه بر سر آب و هوای ری خاقانی – قصیده ۲۱۶ در مذمت آب و هوای ری گوید   خاک سیاه بر سر آب و هوای ری دور از مجاوران مکارم نمای ری   در خون نشسته‌ام که چرا خوش نشسته‌ ام این خواندگان خلد به دوزخ سرای ری   آن را که تن[…]

ماه-به-ماه-می-کند-شاه-فلک-کدیوری-خاقانی

ماه به ماه می‌ کند شاه فلک کدیوری – ۲۱۵

ماه به ماه می‌ کند شاه فلک کدیوری خاقانی – قصیده ۲۱۵ مطلع دوم   ماه به ماه می‌ کند شاه فلک کدیوری عالم ناقه برده را، توشه دهد توانگری   مائده سازد از بره، بر صفت توانگران برزگری کند به گاو، از قبل کدیوری   موسی و سامری شود گاو و بره بپرورد آب[…]

پیش-که-صبح-بر-درد-شقه-چتر-عنبری-خاقانی

پیش که صبح بر درد شقهٔ چتر عنبری – ۲۱۴

پیش که صبح بر درد شقهٔ چتر عنبری خاقانی – قصیده ۲۱۴ در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان‌ شاه اخستان   پیش که صبح بر درد شقهٔ چتر عنبری خیز مگر به برق می برقع صبح بر دری   پیش که غمزه زن شود چشم ستارهٔ سحر بر صدف فلک رسان خندهٔ جام گوهری  […]

موکب-شاه-اختران-رفت-به-کاخ-مشتری-خاقانی

موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری – ۲۱۳

موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری خاقانی – قصیده ۲۱۳ مطلع چهارم     موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دری   قعدهٔ نقره خنگ روز آمده در جنیبتش ادهم شب فکنده سم، کندرو از مشمری   یافت نگین گم شده در بر ماهیی چو جم[…]

ناگذران-دل-توئی-کز-طرب-آشنا-تری-خاقانی

ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری – ۲۱۱

ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری خاقانی – قصیده ۲۱۱ مطلع دوم   ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری   خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کرده‌ام حد وفا همین بود، جور ز حد چه می‌بری   بر سر آتش هوا دیگ هوس[…]

صبح-دم-آب-خضر-نوش-از-لب-جام-گوهری-خاقانی

صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری – ۲۱۰

صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری خاقانی – قصیده ۲۱۰ در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌ شاه   صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری کز ظلمات بحر جست آینهٔ سکندری   شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر ریخت به هر دریچه‌ای آقچه زر شش سری   غالیه‌سای آسمان[…]

گر-به-قدر-سوزش-دل-چشم-من-بگریستی-خاقانی

گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی – ۲۰۹

گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی خاقانی – قصیده ۲۰۹ در مرثیهٔ قدوة الحکما کافی الدین عم خود     گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی بر دل من مرغ و ماهی تن به تن بگریستی   صد هزاران دیده بایستی دل ریش مرا تا به هر یک خویشتن بر خویشتن[…]

در-این-منزل-اهل-وفائی-نیابی-خاقانی

در این منزل اهل وفائی نیابی – ۲۰۸

در این منزل اهل وفائی نیابی خاقانی – قصیده ۲۰۸ در شکایت از زمان و مذمت اقران در این منزل اهل وفائی نیابی مجوی اهل کامروز جائی نیابی   عجوز جهان در نکاح فلک شد که جز عذر زادنش رائی نیابی   بلی در زناشوئی سنگ و آهن بجز نار بنت الزنائی نیابی   اگر[…]

ما-فتنه-بر-توایم-و-تو-فتنه-بر-آینه-خاقانی

ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه – ۲۰۷

ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه خاقانی – قصیده ۲۰۷ در مدح غیاث الدین محمد مسعود ملک‌ شاه   ما فتنه بر توایم و تو فتنه بر آینه ما رانگاه در تو، تو را اندر آینه   تا آینه جمال تو دید و تو حسن خویش تو عاشق خودی ز تو عاشق‌تر[…]

سر-تابوت-مرا-باز-گشائید-همه-خاقانی

سر تابوت مرا باز گشائید همه – ۲۰۶

سر تابوت مرا باز گشائید همه خاقانی – قصیده ۲۰۶ مطلع دوم سر تابوت مرا باز گشائید همه خود ببینید و به دشمن بنمائید همه   بر سر سبزهٔ باغ رخ من کبک مثال زار نالید که کبکان سرائید همه   پس بگوئید ز من با پدر و مادر من که چه دل‌سوخته و رنج[…]

دلنواز-من-بیمار-شمائید-همه-خاقانی

دلنواز من بیمار شمائید همه – ۲۰۵

دلنواز من بیمار شمائید همه خاقانی – قصیده ۲۰۵ این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید   دلنواز من بیمار شمائید همه بهر بیمار نوازی به من آئید همه   من چو موئی و ز من تا به اجل یک سر موی به سر موی ز من دور چرائید همه[…]

به-خراسان-شوم-انشاء-الله-خاقانی

به خراسان شوم انشاء الله – ۲۰۴

به خراسان شوم انشاء الله خاقانی – قصیده ۲۰۴ در حال بیماری به اشتیاق خراسان   به خراسان شوم انشاء الله آن ره آسان شوم انشاء الله   چون طرب در دل و دل در ملکوت ره به پنهان شوم انشاء الله   خضر پنهان گذرد بر ره و من خضر دوران شوم انشاء الله[…]

الوداع-ای-کعبه-کاینک-وقت-هجران-آمده-خاقانی

الوداع ای کعبه کاینک وقت هجران آمده – ۲۰۳

الوداع ای کعبه کاینک وقت هجران آمده خاقانی – قصیده ۲۰۳ مطلع دوم در وداع کعبه     الوداع ای کعبه کاینک وقت هجران آمده دل تنوری گشته و زو دیده طوفان آمده   الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده   الوداع ای کعبه کاینک[…]

صبح-خیزان-بین-به-صدر-کعبه-مهمان-آمده-خاقانی

صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده – ۲۰۲

صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده خاقانی – قصیده ۲۰۲ این قصیدهٔ را تحفة الحرمین و تفاحة الثقلین خوانند در کعبهٔ معظمه انشاد کرده و پیش حظیرهٔ مقدس پیغمبر اکرم به عرض و اتمام آورده است     صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده جان عالم دیده و در عالم جان[…]

مهر-است-یا-زرین-صدف-خرچنگ-را-یار-آمده-خاقانی

مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده – ۲۰۱

مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده خاقانی – قصیده ۲۰۱ مطلع سوم   مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده خرچنگ ناپروا ز تف، پروانهٔ نار آمده   بیمار بوده جرم خور سرطانش داده زور و فر معجون سرطانی نگر داروی بیمار آمده   آن کعبهٔ محرم نشان، وان زمزم[…]

ای-با-دل-سودائیان-عشق-تو-در-کار-آمده-خاقانی

ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده – ۲۰۰

ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده خاقانی – قصیده ۲۰۰ مطلع دوم   ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده   آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین با زهر پیکان در کمین ترکان خون‌خوار آمده   تو بادی و من[…]

عید-است-و-پیش-از-صبح-دم-مژده-به-خمار-آمده-خاقانی

عید است و پیش از صبح‌دم مژده به خمار آمده – ۱۹۹

عید است و پیش از صبح‌دم مژده به خمار آمده خاقانی – قصیده ۱۹۹ در تهنیت عید و مدح جلال الدین شروان شاه اخستان‌بن منوچهر     عید است و پیش از صبح‌دم مژده به خمار آمده بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده   عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ[…]

دای-در-عجم-سلاله-اصل-کیان-شده-خاقانی

ای در عجم سلالهٔ اصل کیان شده – ۱۹۸

ای در عجم سلالهٔ اصل کیان شده – ۱۹۸ در مدح صفوة الدین بانو و بیان توفیق ادای حج او     دای در عجم سلالهٔ اصل کیان شده وی در عرب زبیدهٔ اهل زمان شده   نی نی تو را زبیده نخوانم کز این قیاس روی سخات در خوی خجلت نهان شده   ای[…]

این-آتشین-کاسه-نگر-دولاب-مینا-داشته-خاقانی

این آتشین کاسه نگر، دولاب مینا داشته – ۱۹۷

این آتشین کاسه نگر، دولاب مینا داشته خاقانی – قصیده ۱۹۷ مطلع سوم   این آتشین کاسه نگر، دولاب مینا داشته از آب کوثر کاسه‌تر و آهنگ دریا داشته   در دلو نور افشان شده، ز آنجا به ماهی دان شده ماهی از او بریان شده یک ماهه نعما داشته   ماهی و قرص خور[…]

ای-در-دل-سودائیان-از-غمزه-غوغا-داشته-خاقانی

ای در دل سودائیان، از غمزه غوغا داشته – ۱۹۶

ای در دل سودائیان، از غمزه غوغا داشته خاقانی – قصیده ۱۹۶ مطلع دوم   ای در دل سودائیان، از غمزه غوغا داشته من کشتهٔ غوغائیان، دل مست سودا داشته   جان خاک نعل مرکبت وز آب طوق غبغبت در آتش موسی لبت، باد مسیحا داشته   دلهای خون‌آلود بین، بر خاک راهت بوسه چین[…]

دور-فلک-ده-جام-را-از-نور-عذرا-داشته-خاقانی

دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته – ۱۹۵

دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته خاقانی – قصیده ۱۹۵ در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه   دور فلک ده جام را از نور عذرا داشته چون عده داران چار مه در طارمی واداشته   در آب خضر آتش زده، خم‌خانه زو مریمکده هم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشته[…]

این-تویی-کز-غمزه-غوغا-در-جهان-انگیخته-خاقانی

این تویی کز غمزه غوغا در جهان انگیخته – ۱۹۴

این تویی کز غمزه غوغا در جهان انگیخته خاقانی – قصیده ۱۹۴ مطلع سوم   این تویی کز غمزه غوغا در جهان انگیخته نیزه بالا خون بدان مشکین سنان انگیخته   نقش زلفت بر رخ و نقش رخت در چشم من بوستان از ابر و ابر از بوستان انگیخته   پرنیان خویی و دیباروی و[…]

ماه-نو-دیدی-حمایل-ز-آسمان-برانگیخته-خاقانی

ماه نو دیدی حمایل ز آسمان انگیخته – ۱۹۳

ماه نو دیدی حمایل ز آسمان انگیخته خاقانی – قصیده ۱۹۳ مطلع دوم   ماه نو دیدی حمایل ز آسمان انگیخته اختران تعویذ سیمین بی‌کران انگیخته   شب ز انجم گرد بر گرد حمایل طفل‌وار سیمهای قل هواللهی عیان انگیخته   صحف مینا را ده آیت‌ها گزارش کرده شب از شفق شنگرف و از مه[…]