دلنواز-من-بیمار-شمائید-همه-خاقانی

دلنواز من بیمار شمائید همه – ۲۰۵

  • دلنواز من بیمار شمائید همه خاقانی – قصیده ۲۰۵

    این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید

     

    دلنواز من بیمار شمائید همه

    بهر بیمار نوازی به من آئید همه

     

    من چو موئی و ز من تا به اجل یک سر موی

    به سر موی ز من دور چرائید همه

     

    من کجایم؟ خبرم نیست که مست خطرم

    گر شما نیز نه مستید کجائید همه

     

    دور ماندید ز من همچو خزان از نوروز

    که خزان رنگم و نوروز لقائید همه

     

    سنبلستان خطم خشک نگشته است هنوز

    به من آئید که آهوی ختائید همه

     

    اجلم دنبه نهاد از برهٔ چرخ و شما

    همچو آهو بره مشغول چرائید همه

     

    من مه چارده بودم مه سی روزه شدم

    نه شما شمس من و مهر سمائید همه

     

    گر بسی روز دو شب هم‌دم ماه آید مهر

    سی شب از من به چه تاویل جدائید همه

     

    چون مه کاست شب از شب بترم پیش شما

    کز سر روز بهی روز بهائید همه

     

    سرو بالان شمایم سر بالین مرا

    تازه دارید به نم، کابر نمائید همه

     

    من چو گل خون به دهان آمده و تشنه لبم

    بر گل تشنه گه ژاله هوائید همه

     

    از چه سینه به دلو نفس و رشتهٔ جان

    برکشید آب که نی کم ز سقائید همه

     

    همه بیمار پرستان ز غمم سیر شدند

    آنکه این غم خورد امروز شمائید همه

     

    چون سر انگشت قلم گیر من از خط بدیع

    در خط مهر من انگشت نمائید همه

     

    پدر و مادرم از پای فتادند ز غم

    به شما دست زدم کاهل وفائید همه

     

    به منی و عرفاتم ز خدا درخواهید

    که هم از کعبه پرستان خدائید همه

     

    بس جوانم به دعا جان مرا دریابید

    که چو عیسی زبر بام دعائید همه

     

    آه کامروز تبم تیز و زبان کند شده است

    تب ببندید و زبانم بگشائید همه

     

    بوی دارو شنوم روی بگردانم ازو

    هر زمان شربت نو در مفزائید همه

     

    تنم از آتش تب سوخته چون عود و نی است

    چون نی و عود سر انگشت بخائید همه

     

    گر همی پیر سحرخیز به نی برد تب

    نی بجوئید و بر آن پیر گرائید همه

     

    مگر این تب به شما طایفه خواهند برید

    کز سر لرزه چو نی بر سر پائید همه

     

    من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب

    گر چو مصروع ز غم شیفته رائید همه

     

    آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید

    که بخوانید و بدان مار فسائید همه

     

    جان گزاید نفس مار اجل جهد کنید

    کز نفس مار اجل را بگزائید همه

     

    من چو شیرم به تب مرگ و شما همچو گوزن

    بر سر مار اجل پای بسائید همه

     

    چون گوزن از پس هر ناله ببارید سرشک

    کز سرشک مژه تریاک شفائید همه

     

    من اسیر اجلم هرچه نوا خواهد چرخ

    بدهید ارچه نه چندان بنوائید همه

     

    نی نی از بند اجل کس به نوا باز نرست

    کار کافتاد چه در بند نوائید همه

     

    مهرهٔ جان ز مششدر برهانید مرا

    که شما نیز نه زین بند رهائید همه

     

    روز خون ریز من آمد ز شبیخون قضا

    خون بگریید که رد خون قضائید همه

     

    فزع مادر و افغان پدر سود نداشت

    بر فغان و فزع هر دو گوائید همه

     

    چون کلید سخنم در غلق کام شکست

    بر در بستهٔ امید چه پائید همه

     

    تا چو نوک قلم از درد زبانم سیه است

    از فلک خستهٔ شمشیر جفائید همه

     

    چشم بادام من است از رگ خون پسته مثال

    به زبان آن رگ خون چند گشائید همه

     

    خوی به پیشانی و کف در دهنم بس خطر است

    به گلاب این خوی و کف چند زدائید همه

     

    چون صراحی به فواق آمده خون در دهنم

    ز آن شما زهرکش جام بلائید همه

     

    جان کنم چون به فواق آیم و لرزان چو چراغ

    گر چو پروانه بسوزید سزائید همه

     

    من چو شمع و گل اگر میرم و خندم چه عجب

    که شما بلبل و پروانه مرائید همه

     

    جان به فردا نکشد درد سر من بکشید

    به یک امروز ز من سیر میائید همه

     

    تا دمی ماند ز من نوحه‌گران بنشانید

    وا رشیداه کنان نوحه سرائید همه

     

    هم بموئید و هم از مویه‌گران درخواهید

    که به جز مویه‌گر خاص نشائید همه

     

    بشنوانید مرا شیون من وز دل سنگ

    بشنوید آه رشید ار شنوائید همه

     

    اشک داود چو تسبیح ببارید از چشم

    خوش بنالید که داود نوائید همه

     

    خپه گشتم دهن و حلق فرو بسته چو نای

    وز سر ناله شما نیز چو نائید همه

     

    پیش جان دادن من خود همه سگ‌جان شده‌اید

    زان چو سگ در پس زانوی عنائید همه

     

    چون مرا طوطی جان از قفس کام پرید

    نوحهٔ جغد کنید ار چو همائید همه

     

    من کنون روزهٔ جاوید گرفتم ز جهان

    گر شما در هوس عید بقائید همه

     

    وقت نظارهٔ عام است شما نیز مرا

    بهر آخر نظر خاص بیائید همه

     

    الوداع ای دمتان همره آخر دم من

    بارک الله چه به آئین رفقائید همه

     

    الوداع ای دلتان سوختهٔ روز فراق

    در شب خوف نه در صبح رجائید همه

     

    پیش تابوت من آئید برون ندبه‌کنان

    در سه دست از دو زبانم بستائید همه

     

    من گدازان چو هلالم ز بر نعش و شما

    بر سر نعش نظاره چو سهائید همه

     

    چو نسیج سر تابوت زر اندود رخید

    چون حلی بن تابوت دوتائید همه

     

     

    شعر این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «دلنواز من بیمار شمائید همه».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    شعر دلنواز من بیمار شمائید همه اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»