شعر نظامی با مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)

شاها ملکا جهان پناه ها

46 – شعر شاها ملکا جهان پناها – ختم کتاب به نام شروانشاه

شعر شاها ملکا جهان پناها نظامی – لیلی و مجنون 46   شاها ملکا جهان پناها یک شاه نه بل هزار شاها   جمشید یکم به تخت‌گیری خورشید دوم به بی‌نظیری   شروانشه کیقباد پیکر خاقان کبیر ابوالمظفر   نی شروانشاه بل جهانشاه کیخسرو ثانی اختسان شاه   ای ختم قران پادشاهی بی‌خاتم تو مباد[…]

انگشت کش سخن سرایان

45 – شعر انگشت کش سخن سرایان – وفات مجنون بر روضه لیلی

شعر انگشت کش سخن سرایان نظامی – لیلی و مجنون 45   انگشت کش سخن سرایان این قصه چنین برد به پایان   کان سوخته خرمن زمانه شد خرمنی از سرشک دانه   دستاس فلک شکست خردش چون خرد شکست باز بردش   زانحال که بود زارتر گشت بی‌زورتر و نزارتر گشت   جانی ز[…]

شرطست که وقت برگ ریزان

44 – شعر شرطست که وقت برگ‌ریزان – صفت رسیدن خزان و در گذشتن

شعر شرطست که وقت برگ‌ریزان نظامی – لیلی و مجنون 44   شرطست که وقت برگ‌ریزان خونابه شود ز برگ ریزان   خونی که بود درون هر شاخ بیرون چکد از مسام سوراخ   قاروره آب سرد گردد رخساره باغ زرد گردد   شاخ آبله هلاک یابد زر جوید برگ و خاک یابد   نرگس[…]

هر نکته که بر نشان کاریست

43 – شعر هر نکته که بر نشان کاریست – وفات یافتن ابن سلام

شعر هر نکته که بر نشان کاریست نظامی – لیلی و مجنون 43   هر نکته که بر نشان کاریست دروی به ضرورت اختیاریست   در جنبش هر چه هست موجود درجی است ز درجهای مقصود   کاغذ ورق دو روی دارد کاماجگه از دو سوی دارد   زین سوی ورق شمار تدبیر زانسوی دگر[…]

دانای سخن چنین کند یاد

42 – شعر دانای سخن چنین کند یاد – آشنا شدن سلام بغدادی با

شعر دانای سخن چنین کند یاد نظامی – لیلی و مجنون 42   دانای سخن چنین کند یاد کز جمله منعمان بغداد   عاشق پسری بد آشنا روی یک موی نگشته از یکی موی   هم سیل بلا بدو رسیده هم سیلی عاشقی چشیده   دردی کش عشق و درد پیمای اندوه نشین و رنج[…]

آیا تو کجا و ما کجاییم

41 – شعر آیا تو کجا و ما کجائیم – غزل خواندن مجنون نزد لیلی

شعر آیا تو کجا و ما کجائیم نظامی – لیلی و مجنون 41   آیا تو کجا و ما کجائیم تو زان که‌ای و ما ترائیم   مائیم و نوای بی‌نوائی بسم‌الله اگر حریف مائی   افلاس خران جان فروشیم خز پاره کن و پلاس پوشیم   از بندگی زمانه آزاد غم شاد به ما[…]

لیلی نه که لعبت حصاری

40 – شعر لیلی نه که لعبت حصاری – خواندن لیلی مجنون را

شعر لیلی نه که لعبت حصاری نظامی – لیلی و مجنون 40   لیلی نه که لعبت حصاری دز بانوی قلعه عماری   گشت از دم یار چون دم مار یعنی به هزار غم گرفتار   دلتنگ چه دستگاه یارش در بسته‌تر از حساب کارش   در حلقه رشته گره‌مند زندانی بند گشته بی‌بند  […]

شاهسوار چرخ گردان

39 – شعر چون شاهسوار چرخ گردان – آگاهی مجنون از وفات مادر

شعر چون شاهسوار چرخ گردان نظامی – لیلی و مجنون 39   چون شاهسوار چرخ گردان میدان بستد ز هم نبردان   خورشید ز بیم اهل آفاق قرابه می‌نهاد بر طاق   صبح از سر شورشی که انگیخت قرابه شکست و می برون ریخت   مجنون به همان قصیده خوانی می‌زد دهل جریده‌رانی   می‌راند[…]

مادر چو ز دور در پسر دید

38 – شعر مادر چو ز دور در پسر دید – دیدن مادر مجنون را

شعر مادر چو ز دور در پسر دید نظامی – لیلی و مجنون 38   مادر چو ز دور در پسر دید الماس شکسته در جگر دید   دید آن گل سرخ زرد گشته وآن آینه زنگ خورد گشته   اندام تنش شکسته شد خرد زاندیشه او به دست و پا مرد   گه شست[…]

صراف سخن به لفظ چون زر

37 – شعر صراف سخن به لفظ چون زر – آمدن سلیم عامری خال مجنون

شعر صراف سخن به لفظ چون زر نظامی – لیلی و مجنون 37   صراف سخن به لفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر   گز نقد کنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون   صاحب هنری حلال‌زاده هم خاسته و هم اوفتاده   در نام سلیم عامری بود در چاره‌گری چو سامری[…]

بود اول آن خجسته پرگار

36 – شعر بود اول آن خجسته پرگار – نامه مجنون در پاسخ لیلی

شعر بود اول آن خجسته پرگار نظامی – لیلی و مجنون 36   بود اول آن خجسته پرگار نام ملکی که نیستش یار   دانای نهان و آشکارا کو داد گهر به سنگ خارا   دارای سپهر و اخترانش دارنده نعش و دخترانش   بینا کن دل به آشنائی روز آور شب به روشنائی  […]

روزی و چه روز عالم افروز

35 – شعر روزی و چه روز عالم افروز – رسیدن نامه لیلی به مجنون

شعر روزی و چه روز عالم افروز نظامی – لیلی و مجنون 35   روزی و چه روز عالم افروز روشن همه چشمی از چنان روز   صبحش ز بهشت بردمیده بادش نفس مسیح دیده   آن بخت که کار ازو شود راست آن روز به دست راست برخاست   دولت ز عتاب سیر گشته[…]

رخشنده شبی چو روز روشن

34 – شعر رخشنده شبی چو روز روشن – نیایش کردن مجنون به درگاه

شعر رخشنده شبی چو روز روشن نظامی – لیلی و مجنون 34   رخشنده شبی چو روز روشن رو تازه فلک چو سبز گلشن   از مرسله‌های زر حمایل زرین شده چرخ را شمایل   سیاره به دست بند خوبی بر نطع افق به پای کوبی   بر دیو شهاب حربه رانده لاحول ولا ز[…]

صاحب خبر فسانه پرداز

33 – شعر صاحب خبر فسانه پرداز – انس مجنون با وحوش و سباع

شعر صاحب خبر فسانه پرداز نظامی – لیلی و مجنون 33   صاحب خبر فسانه پرداز زین قصه خبر چنین کند باز   کان دشت بساط کوه بالین ریحان سراچه سفالین   از سوگ پدر چو باز پرداخت آواره به کوه و دشت می‌تاخت   روزی ز طریده گاه آن دشت بر خاک دیار یار[…]

روزی ز قضا به وقت شبگیر

32 – شعر روزی ز قضا به وقت شبگیر – آگاهی مجنون از مرگ پدر

شعر روزی ز قضا به وقت شبگیر نظامی – لیلی و مجنون 32   روزی ز قضا به وقت شبگیر می‌رفت شکاریی به نخجیر   بر نجد نشسته بود مجنون چون بر سر تاج در مکنون   صیاد چو دید بر گذر شیر بگشاد در او زبان چو شمشیر   پرسید ورا چو سوگواران کای[…]

چون دید پدر که دردمند است

31 – شعر چون دید پدر که دردمند است – وداع کردن پدر مجنون را

شعر چون دید پدر که دردمند است نظامی – لیلی و مجنون 31   چون دید پدر که دردمند است در عالم عشق شهر بند است   برداشت ازو امید بهبود کان رشته تب پر از گره بود   گفت ای جگر و جگرخور من هم غل من و هم افسر من   نومیدی تو[…]

دهقان فصیح پارسی زاد

30 – شعر دهقان فصیح پارسی زاد – رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند

شعر دهقان فصیح پارسی زاد نظامی – لیلی و مجنون 30   دهقان فصیح پارسی زاد از حال عرب چنین کند یاد   کان پیر پسر به باد داده یعقوب ز یوسف اوفتاده   چون مجنون را رمیده دل دید ز آرامش او امید ببرید   آهی به شکنجه درج می‌کرد عمری به امید خرج[…]

فرزانه سخن سرای بغداد

29 – شعر فرزانه سخن سرای بغداد – آگاهی مجنون از شوهر کردن

شعر فرزانه سخن سرای بغداد نظامی – لیلی و مجنون 29   فرزانه سخن سرای بغداد از سر سخن چنین خبر داد   کان شیفته رسن بریده دیوانه ماه نو ندیده   مجنون جگر کباب گشته دهقان ده خراب گشته   می‌گشت به هر بسیچ گاهی مونس نه به جز دریغ و آهی   بوئی[…]

غواص جواهر معانی

28 – شعر غواص جواهر معانی – دادن پدر لیلی را به ابن‌سلام

شعر غواص جواهر معانی نظامی – لیلی و مجنون 28   غواص جواهر معانی کرد از لب خود شکر فشانی   کانروز که نوفل آن ظفر یافت لیلی به وقایه در خبر یافت   آمد پدرش زبان گشاده بر فرق عمامه کج نهاده   بر گفت ز راه تیزهوشی افسانه آن زبان فروشی   کامروز[…]

چون نور چراغ آسمان گرد

27 – شعر چون نور چراغ آسمان گرد – بردن پیرزن مجنون را

شعر چون نور چراغ آسمان گرد نظامی – لیلی و مجنون 27   چون نور چراغ آسمان گرد از پرده صبح سر به در کرد   در هر نظری شگفت باغی شد هر بصری چو شب چراغی   مجنون چو پرنده زاغ پویان پروانه صفت چراغ جویان   از راه رحیل خار برداشت هنجار دیار[…]

شبگیر که چرخ لاجوردی

26 – شعر شبگیر که چرخ لاجوردی – سخن گفتن مجنون با زاغ

شعر شبگیر که چرخ لاجوردی نظامی – لیلی و مجنون 26   شبگیر که چرخ لاجوردی آراست کبودیی به زردی   خندیدن قرص آن گل زرد آفاق به رنگ سرخ گل کرد   مجنون چو گل خزان رسیده می‌گشت میان آب دیده   زان آب که بر وی آتش افشاند کشتی چو صبا به خشک[…]

سازنده ارغنون این ساز

25 – شعر سازنده ارغنون این ساز – رهانیدن مجنون آهوان را 

شعر سازنده ارغنون این ساز نظامی – لیلی و مجنون 25   سازنده ارغنون این ساز از پرده چنین برآرد آواز   کان مرغ به کام نارسیده از نوفلیان چو شد بریده   طیاره تند را شتابان می‌راند چو باد در بیابان   می‌خواند سرود بی‌وفائی بر نوفل و آن خلاف رائی   با هر[…]

گنجینه گشای این خزینه

24 – شعر گنجینه گشای این خزینه – مصاف کردن نوفل بار دوم

شعر گنجینه گشای این خزینه نظامی – لیلی و مجنون 24   گنجینه گشای این خزینه سرباز کند ز گنج سینه   کانروز که نوفل آن سپه راند بیننده بدو شگفت درماند   از زلزله مصاف خیزان شد قله بوقبیس ریزان   خصمان چو خروش او شنیدند در حرب شدند و صف کشیدند   سالار[…]

مجنون چو شنید بوی آزرم

23 – شعر مجنون چو شنید بوی آزرم – عتاب کردن مجنون با نوفل

شعر مجنون چو شنید بوی آزرم نظامی – لیلی و مجنون 23   مجنون چو شنید بوی آزرم کرد از سر کین کمیت را گرم   با نوفل تیغ‌زن برآشفت کی از تو رسیده جفت با جفت!   احسنت زهی امیدواری به زین نبود تمام کاری   این بود بلندی کلاهت؟ شمشیر کشیدن سپاهت؟  […]

نوفل ز چنین عتاب دلکش

22 – شعرنوفل ز چنین عتاب دلکش – جنگ کردن نوفل با قبیله لیلی

شعرنوفل ز چنین عتاب دلکش نظامی – لیلی و مجنون 22   نوفل ز چنین عتاب دلکش شد نرم چنانکه موم از آتش   برجست و به عزم راه کوشید شمشیر کشید و درع پوشید   صد مرد گزین کارزاری پرنده چو مرغ در سواری   آراسته کرد و رفت پویان چون شیر سیاه جنگ[…]

لیلی پس پرده عماری

21 – شعر لیلی پس پرده عماری – رسیدن نوفل به مجنون

شعر لیلی پس پرده عماری نظامی – لیلی و مجنون 21   لیلی پس پرده عماری در پرده‌دری ز پرده داری   از پرده نام و ننگ رفته در پرده نای و چنگ رفته   نقل دهن غزل سرایان ریحانی مغز عطر سایان   در پرده عاشقان خنیده زخم دف مطربان چشیده   افتاده چو[…]

فهرست کش نشاط این باغ

20 – شعر فهرست کش نشاط این باغ – خواستاری ابن‌سلام لیلی را 

شعر فهرست کش نشاط این باغ نظامی – لیلی و مجنون 20   فهرست کش نشاط این باغ بر ران سخن چنین کشد داغ   کانروز که مه به باغ می‌رفت چون ماه دو هفته کرده هر هفت   گل بر سر سرو دسته بسته بازار گلاب و گل شکسته   زلفین مسلسلش گره‌گیر پیچیده[…]

سر دفتر آیت نکویی

19 – شعر سر دفتر آیت نکوئی – در احوال لیلی

شعر سر دفتر آیت نکوئی نظامی – لیلی و مجنون 19   سر دفتر آیت نکوئی شاهنشه ملک خوبروئی   فهرست جمال هفت پرگار از هفت خلیفه جامگی خوار   رشک رخ ماه آسمانی رنج دل سرو بوستانی   منصوبه گشای بیم و امید میراث ستان ماه و خورشید   محراب نماز بت‌پرستان قندیل سرای[…]

شعر کبکی به دهن گرفت موری نظامی - لیلی و مجنون 18 حکایت کبکی به دهن گرفت موری می‌کرد بر آن ضعیف زوری زد قهقهه مور بیکرانی کی کبک تو این چنین ندانی شد کبک دری ز قهقهه سست کاین پیشه من نه پیشه تست

18 – شعر کبکی به دهن گرفت موری – حکایت

شعر کبکی به دهن گرفت موری نظامی – لیلی و مجنون 18   کبکی به دهن گرفت موری می‌کرد بر آن ضعیف زوری   زد قهقهه مور بیکرانی کی کبک تو این چنین ندانی   شد کبک دری ز قهقهه سست کاین پیشه من نه پیشه تست   چون قهقهه کرد کبک حالی منقار زمور[…]

چون دید پدر به حال فرزند

17 – شعر چون دید پدر به حال فرزند – پند دادن پدر مجنون را

شعر چون دید پدر به حال فرزند نظامی – لیلی و مجنون 17   چون دید پدر به حال فرزند آهی بزد و عمامه بفکند   نالید چو مرغ صبحگاهی روزش چو شبی شد از سیاهی   گفت ای ورق شکنج دیده چون دفتر گل ورق دریده   ای شیفته چند بیقراری وی سوخته چند[…]