شعر شبگیر که چرخ لاجوردی نظامی – لیلی و مجنون 26
شبگیر که چرخ لاجوردی
آراست کبودیی به زردی
خندیدن قرص آن گل زرد
آفاق به رنگ سرخ گل کرد
مجنون چو گل خزان رسیده
میگشت میان آب دیده
زان آب که بر وی آتش افشاند
کشتی چو صبا به خشک میراند
از گرمی آفتاب سوزان
تفسید به وقت نیم روزان
چون سایه نداشت هیچ رختی
بنشست به سایه درختی
در سایه آن درخت عالی
گرد آمده آبی از حوالی
حوضی شده چون فلک مدور
پاکیزه و خوش چو حوض کوثر
پیرامن آب سبزه رسته
هم سبزه هم آب روی شسته
آن تشنه ز گرمی جگر تاب
زان آب چو سبزه گشت سیراب
آسود زمانی از دویدن
وز گفتن و هیچ ناشنیدن
زان مفرش همچو سبز دیبا
میدید در آن درخت زیبا
بر شاخ نشسته دید زاغی
چشمی و چه چشم چون چراغی
چون زلف بتان سیاه و دلبند
با دل چو جگر گرفته پیوند
صالح مرغی چو ناقه خاموش
چون صالحیان شده سیهپوش
بر شاخ نشسته چست و بینا
همچون شبه در میان مینا
مجنون چو مسافری چنان دید
با او دل خویش هم عنان دید
گفت ای سیه سپید نامه
از دست کهای سیاه جامه
شبرنگ چرائی ای شب افروز
روزت ز چه شد سیه بدین روز
بر آتش غم منم تو جوشی؟
من سوگ زده سیه تو پوشی؟
گر سوخته دل نه خام رائی
چون سوختگان سیه چرائی؟
ور سوختهوار گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی
شاید که خطیب خطبه خوانی
پوشیده سیه لباس از آنی
زنگی بچه کدام سازی؟
هندوی کدام ترک تازی؟
من شاه مگر تو چتر شاهی؟
گر چتر نهای چرا سیاهی؟
روزی که رسی به نزد یارم
گو بی تو ز دست رفت کارم
دریاب که گر تو در نیابی
ناچیز شوم در این خرابی
گفتی که مترس دستگیرم
ترسم که در این هوس بمیرم
روزی آیی که مرده باشم
مهر تو به خاک برده باشم
بینائی دیده چون بریزد
از دادن توتیا چه خیزد
چون گرگ بره ز میش بربود
فریاد شبان کجا کند سود
چون سیل خراب کرد بنیاد
دیوار چه کاهگل چه پولاد
چون کشته خشک ماند بیبر
خواه ابر ببار و خواه بگذر
این تیر زبان گشاده گستاخ
وان زاغ پریده شاخ بر شاخ
او پر سخن دراز کرده
پرنده رحیل ساز کرده
چون گفت بسی فسانه با زاغ
شد زاغ و نهاد بر دلش داغ
شب چون پر زاغ بر سرآورد
شبپره ز خواب سر برآورد
گفتی که ستارگان چراغند
یا در پر زاغ چشم زاغند
مجنون چو شب چراغ مرده
افتاده و دیده زاغ برده
میریخت سرشک دیده تا روز
ماننده شمع خویشتن سوز
سخن گفتن مجنون با زاغ لیلی و مجنون نظامی گنجوی
لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومهی لیلی و مجنون « سخن گفتن مجنون با زاغ» است.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
نظامی گنجوی لیلی و مجنون قالب: مثنوی وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد
شعر ما را همه شب نمیبرد خواب سعدی – غزل 26
شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2
دیدگاه کاربران درباره شعر شبگیر که چرخ لاجوردی چیست؟
نام نیکو میگوید:
……این شعر به عنوان درد و دل عاشق با طبیعت می تواند شروع نیکو برای ندای معشوق باشد.
شعر شبگیر که چرخ لاجوردی اثر کیست؟
این شعر اثر نظامی است.
- 80 – نکیسا بر طریقی کان صنم خواست – غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین - جولای 17, 2023
- 79 – همان صاحب سخن پیر کهن سال – پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو - جولای 17, 2023
- 78 – شباهنگام کاهوی ختن گرد – بازگشتن خسرو از قصر شیرین - جولای 17, 2023