آیا تو کجا و ما کجاییم

41 – شعر آیا تو کجا و ما کجائیم – غزل خواندن مجنون نزد لیلی

  • شعر آیا تو کجا و ما کجائیم نظامی – لیلی و مجنون 41

     

    آیا تو کجا و ما کجائیم

    تو زان که‌ای و ما ترائیم

     

    مائیم و نوای بی‌نوائی

    بسم‌الله اگر حریف مائی

     

    افلاس خران جان فروشیم

    خز پاره کن و پلاس پوشیم

     

    از بندگی زمانه آزاد

    غم شاد به ما و ما به غم شاد

     

    تشنه جگر و غریق آبیم

    شب کور و ندیم آفتابیم

     

    گمراه و سخن زره نمائی

    در ده نه و لاف دهخدائی

     

    ده راند و دهخدای نامیم

    چون ماه به نیمه تمامیم

     

    بی‌مهره و دیده حقه بازیم

    بی‌پا و رکیب رخش تازیم

     

    جز در غم تو قدم نداریم

    غم‌دار توئیم و غم نداریم

     

    در عالم اگرچه سست خیزیم

    در کوچگه رحیل تیزیم

     

    گوئی که بمیر در غمم زار

    هستم ز غم تو اندرین کار

     

    آخر به زنم به وقت حالی

    بر طبل رحیل خود دوالی

     

    گرگ از دمه گر هراس دارد

    با خود نمد و پلاس دارد

     

    شب خوش مکنم که نیست دلکش

    بی‌تو شب ما و آنگهی خوش

     

    ناآمده رفتن این چه سازست

    ناکشته درودن اینچه رازست

     

    با جان منت قدم نسازد

    یعنی که دو جان بهم نسازد

     

    تا جان نرود ز خانه بیرون

    نایی تو از این بهانه بیرون

     

    جانی به هزار بار نامه

    معزول کنش ز کار نامه

     

    جانی به از این بیار در ده

    پائی به از این بکار درنه

     

    هر جان که نه از لب تو آید

    آید به لب و مرا نشاید

     

    وان جان که لب تواش خزانه است

    گنجینه عمر جاودانه است

     

    بسیار کسان ترا غلامند

    اما نه چو من مطیع نامند

     

    تا هست ز هستی تو یادم

    آسوده و تن درست و شادم

     

    وانگه که ز دل نیارمت یاد

    باشم به دلی که دشمنت باد

     

    زین پس تو و من من و تو زین پس

    یک دل به میان ما دو تن بس

     

    وان دل دل تو چنین صوابست

    یعنی دل من دلی خرابست

     

    صبحی تو و با تو زیست نتوان

    الا به یکی دل و دو صد جان

     

    در خود کشمت که رشته یکتاست

    تا این دو عدد شود یکی راست

     

    چون سکه ما یگانه گردد

    نقش دوئی از میانه گردد

     

    بادام که سکه نغز دارد

    یک تن بود و دو مغز دارد

     

    من با توام آنچه مانده بر جای

    کفشی است برون فتاده از پای

     

    آنچه آن من است با تو نور است

    دورم من از آنچه از تو دور است

     

    تن کیست که اندرین مقامش

    بر سکه تو زنند نامش

     

    سر نزل غم ترا نشاید

    زیر علم ترا نشاید

     

    جانیست جریده در میان چست

    وان نیز نه با منست با تست

     

    تو سگدل و پاسبانت سگ روی

    من خاک ره سگان آن کوی

     

    سگبانی تو همی گزینم

    در جنب سگان از آن نشینم

     

    یعنی ددگان مرا به دنبال

    هستند سگان تیز چنگال

     

    تو با زر و با درم همه سال

    خالت درم و زر است خلخال

     

    تا خال درم وش تو دیدم

    خلخال ترا درم خریدم

     

    ابر از پی نوبهار بگریست

    مجنون ز پی تو زار بگریست

     

    چرخ از رخ مه جمال گیرد

    مجنون به رخ تو فال گیرد

     

    هندوی سیاه پاسبانت

    مجنون ببر تو همچنانست

     

    بلبل ز هوای گل به گرد است

    مجنون ز فراق تو به درد است

     

    خلق از پی لعل می‌کند کان

    مجنون ز پی تو می‌کند جان

     

    یارب چه خوش اتفاق باشد

    گر با منت اشتیاق باشد

     

    مهتاب شبی چو روز روشن

    تنها من و تو میان گلشن

     

    من با تو نشسته گوش در گوش

    با من تو کشیده نوش در نوش

     

    در بر کشمت چو رود در چنگ

    پنهان کنمت چو لعل در سنگ

     

    گردم ز خمار نرگست مست

    مستانه کشم به سنبلت دست

     

    برهم شکنم شکنج گیسوت

    تا گوش کشم کمان ابروت

     

    با نار برت نشست گیرم

    سیب زنخت به دست گیرم

     

    گه نار ترا چو سیب سایم

    گه سیب ترا چو نار خایم

     

    گه زلف برافکنم به دوشت

    گه حلقه برون کنم ز گوشت

     

    گاه از قصبت صحیفه شویم

    گه با رطبت بدیهه گویم

     

    گه گرد گلت بنفشه کارم

    گاهی ز بنفشه گل برآرم

     

    گه در بر خود کنم نشستت

    که نامه غم دهم به دستت

     

    یار اکنون شو که عمر یار است

    کار است به وقت و وقت کار است

     

    چشمه منما چو آفتابم

    مفریب ز دور چون سرابم

     

    از تشنگی جمالت ای جان

    جوجو شده‌ام چو خالت ای جان

     

    یک جو ندهی دلم در این کار

    خوناب دلم دهی به خروار

     

    غم خوردن بی تو می‌توانم

    می خوردن با تو نیز دانم

     

    در بزم تو می‌خجسته فالست

    یعنی به بهشت می حلالست

     

    این گفت و گرفت راه صحرا

    خون در دل و در دماغ صفرا

     

    وان سرو رونده زان چمنگاه

    شد روی گرفته سوی خرگاه

     

    غزل خواندن مجنون نزد لیلی لیلی و مجنون نظامی گنجوی

    لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومه‌ی لیلی و مجنون «غزل خواندن مجنون نزد لیلی» است.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    نظامی گنجوی لیلی و مجنون قالب: مثنوی وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2

     

    دیدگاه کاربران درباره شعر آیا تو کجا و ما کجائیم چیست؟

    شکوه میگوید:

    دمه یعنی بخارآب و هوای سرد مثلا کولاک و طوفان و برف و…ولی امروزه بدای آب و هوای شرجیکاربرد دارد و البته همراه دود مثلا دم و دود یا دود و دم گرچه هنوز دراراک به شرایط جوی بعد از بارش برف دمه برف میگویند..

    جان کندن خیلی زیبا بکار رفته مانند جماهتی که برای لعل معدن را میکنند مجنون هم برای لیلی جان میکند واقعا زیباست

    عماد رضایی فرد بوساری میگوید:

    در بیت دوم شاعر ابتدا اشاره می کند که ماییم و نوای بی نوایی. این عبارت به وضوح نشان دهنده پارادوکس است. یعنی بی نوایی ما نوای ماست. همانطور که از داستان بر می آید مجنون در همه جا شناخته شده و مشهور است. و معنای دیگر این بی نوا بود دردمند بودن عاشق بودن خاضع بودن و صبر است. در مصرع دوم عاشق می خواهد که این صفات که همگی به نوعی در بی نوایی جمع شده است را به بوته آزمایش بسپارد. گویی که آنقدر در عشق خود اطمینان خاطر دارد که باک از هیچ آزمون و سنجشی نمی کند و همه را به مبارزه می طلبد. مشابه این بیت را صائب تبریزی دارد که می گوید:

    من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی  امتحان کن به دو صد زخم مرا بسم الله
    روشن میگوید:

    اونجا که میگه جو جو شده ام
    فک کنم منظورش اینه که مثل دانه های جو شده ام یا جودانه شدم
    فک نکنید مجنون مثل حالایی ها جوجو و پیشی میشده برا لیلی.

    amenehjafari میگوید:

    جوجو به زبان محلی من یعنی تکه تکه, چیزی شبیه قیمه قیمه کردن یک نفر . جو جو به معنی ریش شدن, خیلی مجروح شدن و اسیب دیدن است.

    شعر آیا تو کجا و ما کجائیم اثر کیست؟

    این شعر اثر نظامی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»