16 جمله معروف سدوم و عموره مارسل پروست

16 جمله معروف سدوم و عموره مارسل پروست – تکه کتاب

  • 16 جمله معروف سدوم و عموره مارسل پروست: در این مطلب 16 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب سدوم و عموره مارسل پروست را گلچین کرده‌ایم. این جملات تکه کتاب ها نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به  دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

     

    متن زیبا مارسل پروست

     

     

     

    16 جمله معروف سدوم و عموره مارسل پروست

     

    به سن من که برسید خواهید دید که زندگی محفلی و اشرافی هیچ چیز نیست. و آن وقت پشیمان می‌شوید از این که چرا زمانی این همه به هیچ و پوچ اهمیت می‌داده‌اید. (کتاب سدوم و عموره – جلد چهارم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۲۶۱)

     

     

    همان شب اول، از آنجا که خستگی قلبم عود کرده بود و درد می‌کشیدم، در کوشش برای غلبه بر درد آهسته و با احتیاط خم شدم تا کفش‌هایم را درآورم. اما همین که دستم به اولین دگمه چکمه‌ام رسید سینه‌ام انگار آکنده از حضوری ناشناخته و ملکوتی شد، هق‌هق گریه تکانم داد، اشک از چشمانم باریدن گرفت. آنی که به کمکم آمده بود و مرا از خشک جانی نجات می‌داد، همانی بود که چندین سال پیش‌تر، در لحظه درماندگی و تنهایی همسانی، هنگامی که دیگر هیچ چیزم از خودم نبود، از راه رسید و مرا به خودم برگرداند، چه او خود من و بیش از من بود (ظرف بیشتر از مظروفی، که برایم می‌آورد). در خاطره‌ام چهره مهربان، نگران و یأس‌آمیز مادربزرگم را، خم شده روی وجود خسته‌ام، به همان صورتی می‌دیدم که شب اول ورودمان داشت، چهره مادربزرگم اما نه آنی که در شگفت و از خود ناخرسند بودم که چه کم غصه مردنش را خوردم و از او فقط نامش را داشت، بلکه همان مادربزرگ واقعی‌ام که، برای نخستین بار از زمان سکته‌اش در شانزه‌لیزه، واقعیت زنده‌اش را در حافظه‌ای غیرارادی و کامل باز می‌یافتم. (کتاب سدوم و عموره – جلد چهارم رمان در جستجوی زمان از دست رفته – صفحه ۱۸۱)

     

     

     

    اهل هر صنفی زود همدیگر را می‌شناسند، اهل هر عیبی همچنین. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۴۷)

     

     

    حسودی، کَمِش خیلی هم بد نیست، از دو نظر. اول این که به آدمهایی که کنجکاو نیستند امکان می‌دهد به زندگی آدمهای دیگر، یا دستکم یک آدم دیگر، علاقه نشان بدهند. بعد هم، حسادت موجب می‌شود که آدم شیرینی تملک را خوب حس کند، با زنی سوار کالسکه بشود، نگذارد که او تنها برود. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۱۱۹)

     

     

    دعوت به شام را رد کردم. نه این که از بودن در خانه پرنسس دو گرمانت خوشم نیاید. اما آدمی می‌تواند چندین نوع لذت متفاوت حس کند. لذت واقعی آنی است که به خاطرش یکی دیگر را رها می‌کند. ولی این یکی اگر آشکار باشد، یا اگر تنها لذتِ آشکار باشد، ممکن است توجه را از آن یکی برگرداند، به حسودان اصمینان دهد یا منحرفشان کند، نظر دیگران را گمراه کند. در حالی که اندکی شادمانی یا کمی رنج برای فدا کردنش در راه آن یکی کافی است. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۱۲۷)

     

     

    تناوب‌های دل با خلل‌های حافظه در رابطه است. بدون شک وجود بدنمان، که پنداری ظرفی است که روانمان در آن گنجیده باشد، ما را به این گمان وامی‌دارد که گویا همه دارایی‌های درونی‌مان، همه خوشی‌های گذشته، همه دردهایمان همواره در تصاحب ما هستند. شاید به همین اندازه نادرست باشد این گمان که از دست ما می‌گریزند یا دوباره باز می‌گردند. در هر حال، اگر هم در درون ما باقی بمانند اغلب در قلمرو ناشناخته‌ای‌اند که آنجا هیچ کاری از دستشان برای ما برنمی‌آید، و حتی متداول‌ترینشان را خاطره‌هایی از نوع متفاوت پس می‌زند که هیچ‌گونه همزمانی با آنها را در ضمیر آدمی نمی‌پذیرد. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۱۸۳)

     

     

     

    آدمها را هرچه بیشتر بشناسی می‌بینی که چون فلزی که در ترکیبی فاسدکننده فرو شده باشد رفته رفته حسن‌هایشان (و گاهی هم عیب‌هایشان) را از دست می‌دهند. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۲۲۵)

     

     

     

    بعدها وقتی همه آنچه را که برای زنی کرده‌ایم به یاد می‌آوریم، اغلب متوجه می‌شویم که کارهایی که انگیزه‌شان نشان دادن عشقمان به او، جلب عشق او به خودمان و به دست آوردن دلش بوده است چندان جایی بیشتر از کارهایی ندارد که انگیزه‌شان نیاز انسانی، و جبران بدی‌هایی بوده که به او کرده‌ایم، تنها به عنوان وظیفه‌ای اخلاقی و انگار نه انگار که او را دوست داشته‌ایم. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۲۷۰)

     

    جملات معروف کتاب سدوم و عموره مارسل پروست

     

    شادکامی هیچگاه کاملا تسلیم آدم نمی‌شود. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۲۹۸)

     

     

     

    زندگی، همانی که هرکس فقط یک بار از آن برخوردار است. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۳۸۳)

     

     

     

    بدیهی است که «خل‌بازی» آدمها تحمل‌نکردنی است. اما عدم توازنی که نه یکباره بلکه در طول زمان به آن پی می‌بریم پیامد راهیابی برخی طرافت‌ها به ذهن انسان است که معمولا برای آنها ساخته نشده است. به گونه‌ای که کارهای عجیب آدمهای جذاب رنج‌آور است، اما هیچ آدم جذابی هم نیست که در ضمن عجیب نباشد. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۳۹۸)

     

     

     

    همه مردم از دیدن اشک ناراحت می‌شوند، انگار که گریه از خونریزی وخیم‌تر باشد. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۴۱۳)

     

     

     

    از تماشای چیزهای زیبا فقط زمانی لذت می‌بردم که در برابرشان تنها بودم، یا چنین وانمود می‌کردم و ساکت می‌ماندم. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۴۶۱)

     

     

    من هیچوقت از کسی چیزی قبول نکرده‌ام، بنابراین به هیچکس حتی یک متشکرم هم بدهکار نیستم. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۵۳۷)

     

     

     

    نمی‌توانست باور کند که آنچه برای او «مناسب» است برای من نباشد، و خشمگین می‌شد از این که من آنها را امتحان نمی‌کردم، چه اگر در دنیا یک چیز از تحمل پرهیزانه سخت‌تر باشد همان تحمیل نکردنش به دیگران است. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۵۷۵)

     

     

    هر چقدر هم که هر فکر ممکنی را در ذهن خود زیرورو کنی، هیچگاه آنجا به حقیقت نمی‌رسی و حقیقت از بیرون و در زمانی که هیچ انتظارش را نداری نیش دردناکش را بر تو می‌زند و برای همیشه زخمی‌ات می‌کند. (کتاب سدوم و عموره – صفحه ۵۹۵)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان سدوم و عموره مارسل پروست

    شعر زندان هوشنگ ابتهاج

     

    شعر دنیای سایه ها فروغ فرخزاد

     

    اشعار احمد شاملو

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»