شعر ادیب الممالک با فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

شعر آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر _ ادیب الممالک  ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور   آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر طاعت عالم کنم تا بشکنم بازار جبر   گرم گردم در تماشای پلنگ و شیر و ببر منع نتوانم نمود از مردم بی تاب و[…]

ای ملک از همتت سرسبز شد بستان گیتی

ای ملک از همتت سرسبز شد بستان گیتی – غزل136

شعر ای ملک از همتت سرسبز شد بستان گیتی _ غزل136 _ ادیب الممالک  سیم شعبان ۱۳۱۷ در تبریز منظوم داشته است   ای ملک از همتت سرسبز شد بستان گیتی شادمان زی کز تو شد آباد شارستان گیتی   گشت محکم با اساس فکرتت بنیاد عالم ماند ستوار از برای همتت بنیان گیتی  […]

ماه من بر برگ سوری ازغوان ساید همی

ماه من بر برگ سوری ازغوان ساید همی – غزل135

شعر ماه من بر برگ سوری ازغوان ساید همی _ غزل135 _ ادیب الممالک    ماه من بر برگ سوری ازغوان ساید همی وز دل سیمین صدف یاقوت تر زاید همی   بسدین درجش عقیق و لعل و مرجان پرورد باده گلگون بسیمین جام بپیماید همی   حریتم زان پسته خندان که ماهی چند روز[…]

حاج باقر جان بقر بودی چرا بیقور گشتی

حاج باقر جان بقر بودی چرا بیقور گشتی – غزل121

شعر حاج باقر جان بقر بودی چرا بیقور گشتی _ غزل121 _ ادیب الممالک    حاج باقر جان بقر بودی چرا بیقور گشتی گاو بودی خر شدستی مار بودی مور گشتی   فرض با منکر شدی بر فسق خود اقرار کردی بر تقلب های بی پایان خود مغرور گشتی   در هوای انگبین کندوی خود[…]

ای ملک از همتت شد سبز چون بستان گیتی

ای ملک از همتت شد سبز چون بستان گیتی – غزل119

شعر ای ملک از همتت شد سبز چون بستان گیتی _ غزل119 _ ادیب الممالک    ای ملک از همتت شد سبز چون بستان گیتی شادمان زی کز تو شد آباد شارستان گیتی   گشت محکم با اساس فکرتت بنیاد عالم ماند ستوار از پای همتت بنیان گیتی   گرنه عزمت سد شادی گرد عالم[…]

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن

اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن – غزل109

شعر اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن _ غزل109 _ ادیب الممالک  در نکوهش تقویم نگاران تازه   اندرین همسایگی دانم یکی مردی کهن روز و شب با جفت خود پرخاشجوی اندر سخن   هرچه زن گوید خلاف آن کند پیوسته شوی و آنچه شو خواهد بعکس آن کند همواره زن   زن برغم شو[…]

چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران

چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران – غزل108

شعر چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران _ غزل108 _ ادیب الممالک    چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران وندرین برج است واله هوش برنایان و پیران   هر کجا حصنی است استحکام آن از برج باشد حصن ایران شد ز استحکام برج امروز ویران   برج ما گاهی بترکی باشد و گاهی[…]

کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن

کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن – غزل107

شعر کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن _ غزل107 _ ادیب الممالک    کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن آنچه اندر کعبه می جستی در اینجا جستجو کن   کعبه می آید به استقبال مشتاقان کویش هرچه می خواهد دلت از کعبه اینک آرزو کن   در[…]

ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین

ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین – غزل100

شعر ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین _ غزل100 _ ادیب الممالک    ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین آن بصافی بی نظیر و این بخوبی بی قرین   آن یکی افتاد از کالسکه اندر آستان وین به بزم نصرة الدوله برفت از آستین   آن یکی انگشتری را حضرت والای[…]

مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم

مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم – غزل93

شعر مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم _ غزل83 _ ادیب الممالک    مهر در بیت الشرف شد ما به زندان اندریم ماه طالع گشت و ما با نحس کیوان اندریم   غرقه دریای اشگیم از غمش سر تا قدم لیک از هجران او در نار سوزان اندریم   ای تن آسان[…]

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم

دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم – غزل88

شعر دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم _ غزل88 _ ادیب الممالک    دوش بدرالدوله را بوس از جبین برداشتم با مژه از چهره خوی از زلف چین برداشتم   دست اندر عروة الوثقای زلفش آختم وز کمند گیسویش حبل المتین برداشتم   پرده شرم از نگار مهربان یکسو زدم برقع ناز از جمال[…]

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم

تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم – غزل86

شعر تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم _ غزل86 _ ادیب الممالک    تا بدانی کاندرین سودا چه سود اندوختم عقل و هوش و جان خریدم دین و دل بفروختم   غوره بودم عشق شهدم داد و غیرت چاشنی خام بودم در محبت پختم از غم سوختم   راه دولت را در آئین گدائی[…]

گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم

گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم – غزل81

شعر گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم _ غزل81 _ ادیب الممالک  حماسه   گر چه دارم مردمی بسیار ازین مردم نیم همچو دیوان نیز با چنگال و شاخ و دم نیم   در بلاد خود غریبم زانکه ناجنسند خلق من بحمدالله تعالی جنس این مردم نیم   مردم آزارند همچون افعی و[…]

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم – غزل79

شعر ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم _ غزل79 _ ادیب الممالک    ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم   همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم   لیک[…]

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم – غزل78

شعر ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم _ غزل78 _ ادیب الممالک  حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید: ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم   من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم  […]

آن خمیری را کز آب سلسبیل

آن خمیری را کز آب سلسبیل – غزل77

شعر آن خمیری را کز آب سلسبیل _ غزل77 _ ادیب الممالک    آن خمیری را کز آب سلسبیل با دم عیسی سرشته جبرئیل   دست مریم گشته بیرون ز آستین پخته زاو نان و برنج و زنجبیل   بوده از شهد شکر در مصر جان دیده از دریای روغن رود نیل   مانده در[…]

روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب

روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب – غزل74

شعر روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب _ غزل74 _ ادیب الممالک  حاجی ملک التجار در جواب نوشته و در دیوان ادیب ضبط است   روزگار زن جلب پرور خرابست ای ادیب چشمه ای از دور اگر بینی سرابست ای ادیب   خون احباب است اندر جام زهرآلود دهر مست پندارد که لبریز از[…]

روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک

روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک – غزل73

شعر روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک _ غزل73 _ ادیب الممالک  بمرحوم ملک التجار تهرانی که در ذوق و ادب معروف است نگاشته   روزگار از بسکه حلقومم فشارد ای ملک عنقریب این تن بسختی جان سپارد ای ملک   چار درد روحی و جسمی ز بیرون و درون بر تن رنجور زارم[…]

آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف

آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف – غزل72

شعر آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف _ غزل72 _ ادیب الممالک    آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف   مر نمی خواندید ایران را همی مام وطن ای وطن خواهان چه شد آن حرفهای نشر و لف   خود ندانستیم رندانه چه بود این[…]

داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش

داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش – غزل64

شعر داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش _ غزل64 _ ادیب الممالک   داد فرخ فر پسر را شاه تاج بخش آبگون تیغی ز گوهر با فروغ و با درخش   نو عروسی تن ز خارا کرده رخت از پرنیان چادر از زرسره گلگونه از لعل بدخش   دولتش کابین هنر مشاطه ملکت[…]

کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر

کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر – غزل56

شعر کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر _ غزل56 _ ادیب الممالک  بوزیر اوقاف وقت نگاشته است   کارهای مملکت از قاف تا قاف ای وزیر جملگی اصلاح شد جز کار اوقاف ای وزیر   این چه تحقیق است کاندر وی همی باشد سبیل نان مسکینان بسان باده صاف ای وزیر   قاتل[…]

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد – غزل46

شعر باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد _ غزل46 _ ادیب الممالک    باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد ابر فروردین نثار از در منثور آورد   چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد   آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته[…]

بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود

بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود – غزل43

شعر بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود _ غزل43 _ ادیب الممالک  موشح بنام بدرالدوله سلطان بیگم   بوسه شیرین اگر زان لعلم ارزانی شود دل رها از درد و تن دور از گرانجانی شود   روزی آید کان پری با من نشیند روبرو از وصالش مشگلم مایل به آسانی شود   لعل شیرینش[…]

دلبرا عیدت خوش و فرخنده باد

خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند – غزل41

شعر خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند _ غزل41 _ ادیب الممالک    دلبرا عیدت خوش و فرخنده باد لعلت از عیش و طرب در خنده باد   گر زند خورشید لاف همسری با تو، از روی مهت شرمنده باد   چون حباب سرخ در جام شراب دیده بدخواهت از جا کنده[…]

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند – غزل40

شعر رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند _ غزل40 _ ادیب الممالک    رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند   نی غلط گفتم که آن دزدان بی‌ناموس و ننگ خون دل‌ها خورده، آرام دل ما برده‌اند   طالبان عدل و قانون را[…]

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد

امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد – غزل38

شعر امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد _ غزل38 _ ادیب الممالک  در نکوهش رشوه   امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد همزه اش را در دلش کردم مجد شد   باد رحمت دائما بر اعتقادش زانکه او قلبا برحمت معتقد شد   اشتها موجود و استعداد فاقد پارتی بازی درآمد مستعد شد[…]

آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد

آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد – غزل32

شعر آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد _ غزل32 _ ادیب الممالک  اندرز بر سبیل غزل   آن شنیدستم که از هومر حریفی ز اهل درد چامه ای آکنده از دشنام خود درخواست کرد   گفت چون درخورد مدحت نیستم دشنام ده زانکه دشنامت مرا مدح است و خارت، به ز ورد[…]

خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد

خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد – غزل31

شعر خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد _ غزل31 _ دیب الممالک  مطایبه    خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد زآنکه بیمار است و طبعا میل بر دشنام دارد   نی حقیقت نی صفت دارد نه غیرت نه تعصب نه حمیت نه شرف نه آبرو نه نام دارد   گه پی شهباز گیرد[…]

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد – غزل30

شعر آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد _ غزل30 _ ادیب الممالک    آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد   مجدالاسلام ادب را آسمان در بند کرد آتشینش طوق گردن آهنینش یاره شد   عقل مطلق زیر دست جهل نامحدود گشت نفس ملهم دستگیر لشکر[…]

به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت

به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت – غزل7

شعر به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت _ غزل7 _ ادیب الممالک  در نکوهش امجدالسلطان نامی که در عدلیه معاونت داشته فرماید   به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت تا که دارد امجدالسلطان در آن مسند دخالت   امجدالسلطان مگو دریاچه حرص و شقاوت امجدالسلطان مگو دیباچه کید و جهالت   جهل را[…]