آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

  • شعر آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر _ ادیب الممالک 

    ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور

     

    آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

    طاعت عالم کنم تا بشکنم بازار جبر

     

    گرم گردم در تماشای پلنگ و شیر و ببر

    منع نتوانم نمود از مردم بی تاب و صبر

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    روزگاری شد که من تقلید دنیا می کنم

     

    سینه پرشور و فغان سر پر ز سودا می کنم

    اهل دنیا را درین دنیا تماشا می کنم

     

    همچو موسی روی خود در طور سینا می کنم

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    شعله آتش در ایران سخت ظاهر می شود

    آشکارا حکم از سلطان قاهر می شود

     

    هر زمان ظلم و ستم از خلق صادر می شود

    دور دور شاه عالمگیر نادر می شود

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    جمله خاصان دور از شهر و وطن خواهند شد

     

    بلبلان آواره از طرف چمن خواهند شد

    پادشاهان کشته بی غسل و کفن خواهند شد

     

    خسروان زند کم روزی بزن خواهند شد

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    آنزمان اسرار پنهان آشکار آید همی

    زینت و آئین و زیور بیشمار آید همی

     

    هر که مست از خواب غفلت هوشیار آید همی

    هر که ناهموار شد هموار و خوار آید همی

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    دولت قاجار خواهد سکه زد بر سیم و زر

     

    برجهد تیمور شاه از خواب و گردد باخبر

    با سر آید در صف میدان و سازد ترک سر

     

    هر طرف بینی شرار فتنه و آشوب و شر

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    دسته چابکسواران بیدرنگ آید همی

    روز صید شیر و نخجیر پلنگ آید همی

     

    یک گل از یک شاخ با صدگونه رنگ آید همی

    عرصه گیتی بچشم خلق تنگ آید همی

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    مردی مردم مبدل بر گزاف اندر شود

     

    راستی چون صارم کج در غلاف اندر شود

    خلق را سرمایه از لاف و خلاف اندر شود

     

    گفتگوی مردمان با تلگراف اندر شود

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    شورش و غوغا عیان در ملک ایرانی شود

    وز گرانی دردها بر خلق ارزانی شود

     

    نیکمردی همچو مردان زایل و فانی شود

    آنکه بودت یار جانی دشمن جانی شود

     

    اینچنین بوداست و خواهدشد چنین ای دوستان

    ای دریغا کم غم دوران دلی دارم بتنگ

     

    هر طرف سرباز بینم با قطار و با فشنگ

    هر زمان در گوشم آید نعره توپ و تفنگ

     

    کشور ایران بعینه گشت خواهد چون فرنگ

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    قولشان یکسر خلاف و عهدشان یکباره سست

    لاله هاشان خار و زر مس کارهاشان نادرست

     

    کس درین مردم درستی یا جوانمردی نجست

    نصف ایران روس برد ایرانی از آن دست شست

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    در بر مردم نمانده غیرت ناموس و ننگ

     

    چون زنان پوشند مردان جامهای رنگ رنگ

    امردان بینی تو چون دوشیزگان شوخ و شنگ

     

    دیده مست از خواب غفلت سرگران از چرس و بنگ

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    ای برادر قتل و تاراج است در پی زینهار

    کار گیتی هست یکسر صورت و نقش و نگار

     

    می رسد هر دم بگوشم نعره چابکسوار

    ساعتی صد رنگ در چشمم نماید روزگار

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    خلق را بینم که از ره سوی بیراه اندرند

     

    کمترک در حکم و فرمان شهنشاه اندرند

    ماده وارند این نران با عقل کوتاه اندرند

     

    وز چراغ و چرخ با گردون و با ماه اندرند

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    کار باطل در جهان از حد و حصر افزون شود

    هر سری دنبال میلی از سرا بیرون شود

     

    آه و واویلای مظلومان سوی گردون شود

    ناقه لیلی روان در خرگه مجنون شود

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    ناقه لیلی روان در مرغزار آید همی

     

    رخش رستم در کنار جویبار آید همی

    دلدل و شبدیز خسرو رهسپار آید همی

     

    اسب آهن پای در تک راهوار آید همی

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    اسب آهن پا که بینی آتشین دارد شکم

    میبرد هر لحظه صد فرسنگ ره یا بیش و کم

     

    دود از گوشش رود بر چرخ گردون دمبدم

    بی صدا چابکسواری تند بردارد قدم

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    کار مردان اندرین موقع بنامردی رسد

     

    گاه در بازارشان گرمی گهی سردی رسد

    لاله را زان قوم نیلی پیرهن زردی رسد

     

    کی دوائی دردشان را به ز بیدردی رسد

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

    مشکمویان پادشاهی ماهرویان دولتی

    می فروشان اندرونی باده نوشان خلوتی

     

    جامه کوتاه و برهنه سر غزال تبتی

    رخت سیمین مخطط همچو حور جنتی

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    بانگ ساز هفت سر آید مدانش سرسری

     

    گوش گردون کر شود ز آوای کوس حیدری

    گلعذاران گرد بینی با دو زلف عنبری

     

    باغها بی باغبان دردانها بی مشتری

    اینچنین بوداست و خواهدشد چنین ای دوستان

     

    لشکر قاجار را یغما شود شمشیر و خود

    سر بریده تن دریده دیده تر دل پر ز دود

     

    منکران را سیل خون جاری ز تن مانند رود

    بگسلد از خرقه دستاربندان تار و پود

     

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

    طاعت مردم در آن هنگام مجبوری شود

     

    سینه بازار و برزن جمله بلوری شود

    شهر پر ز آیینه چینی و فغفوری شود

     

    روزگار پهلوانی و سلحشوری شود

    اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: مسمط

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    باور نداشتم که چنین واگذاریم – موج خیز

    چون درخت فروردین پرشکوفه شد جانم – یک دامن گل

    ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

    لمن رسم اطلال سقتهاالسحائب

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «آرم از قول بزرگان مه برون از زیر ابر طاعت عالم کنم تا بشکنم بازار جبر گرم گردم در تماشای پلنگ و شیر و ببر منع نتوانم نمود از مردم بی تاب و صبر» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «سینه بازار و برزن جمله بلوری شود شهر پر ز آیینه چینی و فغفوری شود روزگار پهلوانی و سلحشوری شود اینچنین بود است و خواهد شد چنین ای دوستان» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *