صبح دوم شد سپیده تابانا

صبح دوم شد سپیده تابانا

شعر صبح دوم شد سپیده تابانا ملک الشعرا بهار  مراسم صبحانه (یک خانواده زردشتی قدیم)   صبح دوم شد سپیده تابانا زهره هویدا و ماه پنهانا   دست افق مطرفی کشید بنفش سنجابین پروزش بدامانا   برگ درختان چو می‌کشان به‌صبوح خون خوش برهم زنند پنگانا   زمزمهٔ مرغکان به شاخ درخت چون به (‌میزد)‌[…]

خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا

خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا

شعر خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا ملک الشعرا بهار  سرود خارکن   خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا   خوشا سرود نوآئین و ساقی سرمست که ماه موی میان است و سر و سیم تنا   خوشا توان‌گری عاشق و نگویی یار خوشا جوانی با این دو گشته مقترنا  […]

ز میغ اندر جهد هزمان درخشا

ز میغ اندر جهد هزمان درخشا

شعر ز میغ اندر جهد هزمان درخشا ملک الشعرا بهار  در وصف تگرگ    ز میغ اندر جهد هزمان درخشا شود میغ از درخشیدنش رخشا   کجا طفلی کشد با دست لرزان خطی زرین‌، بدان ماند درخشا   دمد تندر بدان قوت که گویی شودکوه ازنهیبش پخش پخشا   الا زین سنگسار ابر فریاد کریما[…]

به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را

به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را

شعر به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را ملک الشعرا بهار  تاجگذاری   به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را ببین با تاج کیکاوس‌، کیکاوس ثانی را   الا ای کاوه خنجرکش‌، سوی ضحاک لشکرکش فریدون است هان برکش ، درفش کاویانی را   ز تاجش نور پاشیده از او روشن‌دل و دیده ملک ماهی[…]

ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را

ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را

شعر ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را ملک الشعرا بهار  غدیریه    ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را جمله داری خود، چه گویم این تو را یا آن تو را   کرده یزدانت همی انباز با حور بهشت وانچه‌بخشد حور را بخشیده صدچندان تو را   درکنار خویشتن پرورده[…]

عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را

عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را

شعر عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را ملک الشعرا بهار  در تهنیت عید قربان و مدح والی خراسان   عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را جلوه‌ای کن تا شود جانها فدای جان تو را   من شوم قربان تو را تا زنده مانم جاودان زنده ماند جاودان آنکو شود[…]

قیصر گرفت خطه ورشو را

قیصر گرفت خطهٔ ورشو را – فتح ورشو

شعر قیصر گرفت خطهٔ ورشو را – فتح ورشو ملک الشعرا بهار    قیصر گرفت خطهٔ ورشو را درهم شکست حشمت اسلو را   جیش تزار را یرشش بگسیخت چون داس باغبان علف خو را   دیری نمانده کز یورشی دیگر مسکف زکف گذارد مسکو را   روس آنکه در لهستان چنگالش برتافت دست چندین[…]

مه کرد مسخر دره و کوه لزن را

مه کرد مسخر دره و کوه لزن‌ را

شعر مه کرد مسخر دره و کوه لزن‌ را ملک الشعرا بهار  به یاد وطن (لزنیه)   مه کرد مسخر دره و کوه لزن‌ را پر کرد ز سیماب روان دشت و چمن را   گیتی به غبار دمه و میغ‌، نهان گشت گفتی که برفتند به جاروب‌، لزن را   گم شد ز نظر[…]

از من گرفت گیتی یارم را

از من گرفت گیتی یارم را – دل بزه کار

شعر از من گرفت گیتی یارم را – دل بزه کار ملک الشعرا بهار    از من گرفت گیتی یارم را وز چنگ من ربود نگارم را   وبرانه ساخت یکسره کاخم را آشفته کرد یکسره کارم را   ز اشک روان و خاک به سرکردن در پیش دیده کند مزارم را   یک سو[…]

کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا

کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا

شعر کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا ملک الشعرا بهار  شکوه و تفاخر    کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا   آتشی سوزنده‌ام‌، وین گیتی آتش‌پرست هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا   از تف سوزنده آهم گرم بگدازد چو[…]

دل ز جا برد سحر مرغ سحر خیز مرا

دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا

شعر دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا ملک الشعرا بهار  نمایندگی ترشیز   دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا مژده‌ای داد خوش‌آهنگ و دلاویز مرا   گفت کآزادی‌خواهان دیار کشمر برگزیدند به تکریم و به تعزیز مرا   از همه ملک به منشان نگه افتاد ز مهر زانکه بود از بدی[…]

دی دیدم آن نگار سهی قد را

دی دیدم آن نگار سهی قد را – منقبت

شعر دی دیدم آن نگار سهی قد را – منقبت ملک الشعرا بهار     دی دیدم آن نگار سهی قد را بر رخ شکسته زلف مجعد را   در خوی گرفته عارض گلگون را در می نهفته ورد مورد را   از جادوئی نهفته بلعل اندر تابان دو رشته در منضد را   بگشوده بهر[…]

ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما

ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما

شعر ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما ملک الشعرا بهار  جواب بهار به ادیب الممالک فراهانی   ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما رو چراکن تاکی اندرکار حق چون و چرا   می‌برازد بر تو عنوان خریت ای (‌..) همچو وحدانیت مطلق بذات کبر‌با   ازتو ابله‌تر نجستم نیک جستم بی‌خلاف از تو[…]

ز دانایی بنالد مرد دانا

ز دانایی بنالد مرد دانا – نفس انسان

شعر ز دانایی بنالد مرد دانا – نفس انسان ملک الشعرا بهار    ز دانایی بنالد مرد دانا که دانا را خرد بندی است بر پا   ز سیری کرده قی در هند، راجه گرسنه خفته «‌روسو» در اروپا   فرو ماند به کرباسی کشاورز مخنث گام بگذارد به دیبا   عزیز بی‌جهت در خز[…]

تا تاختند بی هنران در مصاف ها

تا تاختند بی‌هنران در مصاف‌ها

شعر تا تاختند بی‌هنران در مصاف‌ها ملک الشعرا بهار  پاسخ به شعاع الملک   تا تاختند بی‌هنران در مصاف‌ها زد زنگ‌، تیغ‌های هنر در غلاف‌ها   ناچار تن زند ز مصاف مخنثان آن کس که‌برشکست به‌مردی ‌مصاف‌ها   تا لافزن نمود زبان هنر دراز ی‌ت‌باره کرد خوی‌، زبان‌ها به لاف‌ها   تا تیره دُرددن به[…]

بس کن از این مکابره ای غوک ژاژخا

بس کن از این مکابره ای غوک ژاژخا – غوکنامه

 شعر بس کن از این مکابره ای غوک ژاژخا – غوکنامه ملک الشعرا بهار    بس کن از این مکابره ای غوک ژاژخا خامش‌، گرت هزار عروسیست‌، ور عزا   ای دیو زشتروی‌، رخ زشت را بشوی ورنه در آب جوی مزن بیش دست و پا   آن غوک سبزپوش برآن برگ پیلگوش جسته کمین[…]

سحابی قیرگون برشد ز دریا

سحابی ‌قیرگون برشد ز دریا – طوفان

شعر سحابی ‌قیرگون برشد ز دریا – طوفان ملک الشعرا بهار    سحابی ‌قیرگون برشد ز دریا که قیراندود شد زو روی دنیا   خلیج فارس گفتی کز مغاکی به دوزخ رخنه کرد و ریخت آن‌جا   بناگه چون بخاری تیره و تار از آن چاه سیه سر زد به بالا   علم زد بر[…]

آمد و شدگیتی دیگرگونا

نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا – گلستان

شعر نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا – گلستان ملک الشعرا بهار    نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا باغ رنگین شد از خیری و آذریونا   رده بستند به باغ اندرکل‌های جوان جامه‌ها رنگین چون لشگر ناپلیونا   سرخ گل خنده زد و مرغ شباوبزگریست از لب کارون تا ساحل آبسگونا   برگ سبزآورد آن زرد[…]

دگر باره خیاط باد صبا

دگر باره خیاط باد صبا – فخریه

شعر دگر باره خیاط باد صبا – فخریه ملک الشعرا بهار    دگر باره خیاط باد صبا بر اندام گل دوخت رنگین قبا   بسی حله آورد و ببرید و دوخت به نوروز، خیاط باد صبا   یکی را به بر ارغوانی سلب یکی را به تن خسروانی ردا   ز اصحاب بستان که یکسر[…]

فریاد از این جهان و از این دنیا

فریاد از این جهان و از این دنیا

شعر فریاد از این جهان و از این دنیا ملک الشعرا بهار لابه حکیم   فریاد از این جهان و از این دنیا وین رسم ناستودهٔ نازیبا   برباد رفته قاعدهٔ موسی و از یاد رفته توصیهٔ عیسی   توراهٔ گشته توریهٔ بدعت انجیل گشته واسطهٔ دعوا   خُلق محمدی شده مستنکر دستور ایزدی شده[…]

ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا

ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا

شعر ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا – ملک الشعرا بهار  شکوه از حسود   ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا منم که شعر ز من یافته‌است قدر و بها   به پیش نادان گر قدر من بود پنهان به پیش دانا باشد مقام من پیدا   همی نشاید گفتن که[…]

بررسی مقایسه ای آرای بهار و نیما یوشیج درباره شعر و شاعری

بررسی مقایسه ای دو شاعر درباره شعر و شاعری

بررسی مقایسه ای  آرای بهار و نیما یوشیج درباره شعر و شاعری :  از جمله امکاناتی که در شناخت نقد و پژوهش ادبیات معاصر در اختیار پژوهشگر امروزی است علاوه بر متن اثر ،ادبی پیرامتن ها (paratext) – مصاحبه ها، نامه ها و نقدها – است که افزون بر متن ادبی در دسترس است و[…]