چو مشگین جعد شب را شانه کردند

20 – چو مشگین جعد شب را شانه کردند – نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول

شعر چو مشگین جعد شب را شانه کردند نظامی – خسرو و شیرین 20 نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول   چو مشگین جعد شب را شانه کردند چراغ روز را پروانه کردند   به زیر تخته‌نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی   بر آمد مشتری منشور بر دست که شاه از بند و[…]

زمین بوسید شاپور سخندان

19 – زمین بوسید شاپور سخندان – رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین

شعر زمین بوسید شاپور سخندان نظامی – خسرو و شیرین 19 رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین   زمین بوسید شاپور سخندان که دایم باد خسرو شاد و خندان   به چشم نیک بینادش نکوخواه مبادا چشم بد را سوی او راه   چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند جوابش داد کی گیتی[…]

ندیمی خاص بودش نام شاپور

18 – ندیمی خاص بودش نام شاپور – حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز

شعر ندیمی خاص بودش نام شاپور نظامی – خسرو و شیرین 18 حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز   ندیمی خاص بودش نام شاپور جهان گشته ز مغرب تالهاور   ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده   قلم زن چابکی صورتگری چست که بی کلک از خیالش نقش می‌رست[…]

چون آمد زلف شب در عطر سائی

17 – چو آمد زلف شب در عطر سائی – به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را

شعر چو آمد زلف شب در عطر سائی نظامی – خسرو و شیرین 17 به خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را   چو آمد زلف شب در عطر سائی به تاریکی فرو شد روشنائی   برون آمد ز پرده سحر سازی شش اندازی بجای شیشه بازی   به طاعت خانه شد خسرو کمر بست[…]

چو خسرو دید کان خواری بر او رفت

16 – چو خسرو دید کان خواری بر او رفت – شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر

شعر چو خسرو دید کان خواری بر او رفت نظامی – خسرو و شیرین 16 شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر   چو خسرو دید کان خواری بر او رفت به کار خویشتن لختی فرو رفت   درستش شد که هرچ او کرد بد کرد پدر پاداش او بر جای خود کرد   به[…]

قضا را از قضا یک روز شادان

15 – قضا را از قضا یک روز شادان – عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز

شعر قضا را از قضا یک روز شادان نظامی – خسرو و شیرین 15 عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز   قضا را از قضا یک روز شادان به صحرا رفت خسرو بامدادان   تماشا کرد و صید افکند بسیار دهی خرم ز دور آمد پدیدار   به گرداگرد آن ده سبزه نو بر[…]

چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد

14 – چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد – آغاز داستان خسرو و شیرین

شعر چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد نظامی – خسرو و شیرین 14  آغاز داستان خسرو و شیرین   چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد که بودش داستانهای کهن یاد   که چون شد ماه کسری در سیاهی به هرمز داد تخت پادشاهی   جهان افروز هرمز داد می‌کرد به داد خود جهان[…]

در آن مدت که من در بسته بودم

13 – در آن مدت که من در بسته بودم – عذر انگیزی در نظم کتاب

شعر در آن مدت که من در بسته بودم نظامی – خسرو و شیرین 13 عذر انگیزی در نظم کتاب   در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم   گهی برج کواکب می‌بریدم گهی ستر ملایک می‌دریدم   یگانه دوستی بودم خدائی به صد دل کرده با جان آشنائی[…]

مرا کز عشق به ناید شعاری

12 – مرا کز عشق به ناید شعاری – سخنی چند در عشق

شعر مرا کز عشق به ناید شعاری نظامی – خسرو و شیرین 12 سخنی چند در عشق   مرا کز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جز عشق کاری   فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد   غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه این است[…]

مرا چون هاتف دل دید دمساز

11 – مرا چون هاتف دل دید دمساز – در پژوهش این کتاب

شعر مرا چون هاتف دل دید دمساز نظامی – خسرو و شیرین 11 در پژوهش این کتاب   مرا چون هاتف دل دید دمساز بر آورد از رواق همت آواز   که بشتاب ای نظامی زود دیرست فلک بد عهد و عالم زود سیرست   بهاری نو برآر از چشمه نوش سخن را دست بافی[…]

سبک باش ای نسیم صبح گاهی

10 – سبک باش ای نسیم صبح گاهی – در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

شعر سبک باش ای نسیم صبح گاهی نظامی – خسرو وشیرین 10 در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان   سبک باش ای نسیم صبح گاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی   زمین را بوسه ده در بزم شاهی که دارد بر ثریا بارگاهی   جهان‌بخش آفتاب هفت کشور که دین و دولت از وی[…]

زهی دارنده اورنگ شاهی

9 – زهی دارنده اورنگ شاهی – خطاب زمین بوس

شعر زهی دارنده اورنگ شاهی نظامی – خسرو و شیرین 9 خطاب زمین بوس   زهی دارنده اورنگ شاهی حوالتگاه تایید الهی   پناه سلطنت، پشت خلافت ز تیغت تا عدم، موئی مسافت   فریدون دوم، جمشید ثانی غلط گفتم که حشو است این معانی   فریدون بود طفلی گاو پرورد تو بالغ دولتی هم[…]

به فرح فالی و فیروزمندی

8 – به فرح فالی و فیروزمندی – ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز

شعر به فرح فالی و فیروزمندی نظامی – خسرو و شیرین 8 ستایش اتابک اعظم شمس‌الدین ابوجعفر محمدبن ایلدگز   به فرح فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی   طراز آفرین بستم قلم را زدم بر نام شاهنشه رقم را   سر و سر خیل شاهان شاه آفاق چو ابرو با سری[…]

چون سلطان جوان شاه جوانبخت

7 – چون سلطان جوان شاه جوانبخت – در ستایش طغرل ارسلان

شعر چون سلطان جوان شاه جوانبخت نظامی – خسرو و شیرین 7 در ستایش طغرل ارسلان   چون سلطان جوان شاه جوانبخت که برخوردار باد از تاج و از تخت   سریر افروز اقلیم معانی ولایت گیر ملک زندگانی   پناه ملک شاهنشاه طغرل خداوند جهان سلطان عادل   ملک طغرل که دارای وجود است[…]

چو طالع موکب دولت روان کرد

6 – چو طالع موکب دولت روان کرد – در سابقه نظم کتاب

شعر چو طالع موکب دولت روان کرد نظامی – خسرو وشیرین 6 در سابقه نظم کتاب   چو طالع موکب دولت روان کرد سعادت روی در روی جهان کرد   خلیفت وار نور صبح گاهی جهان بستد سپیدی از سیاهی   فلک را چتر بد سلطان ببایست که الحق چتر بی‌سلطان نشایست   در آوردند[…]

محمد کافرینش هست خاکش

5 – محمد کآفرینش هست خاکش – در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم

شعر محمد کآفرینش هست خاکش نظامی – خسرو و شیرین 5 در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم   محمد کآفرینش هست خاکش هزاران آفرین بر جان پاکش   چراغ‌افروز چشم اهلِ بینِش طراز کارگاه آفرینش   سر و سرهنگْ میدان وفا را سپه‌سالار و سر خیلْ انبیا را   مرقع بر کش نر[…]

خدایا چون گل مارا سرشتی

4 – خدایا چون گِلِ ما را سرشتی – آمرزش خواستن

شعر خدایا چون گِلِ ما را سرشتی نظامی – خسرو و شیرین 4 آمرزش خواستن   خدایا چون گِلِ ما را سرشتی وثیقت نامه‌ای بر ما نوشتی   به ما بر خدمت خود عرض کردی جزای آن به خود بر فرض کردی   چو ما با ضعف خود دربند آنیم که بگزاریم خدمت تا توانیم[…]

خبر داری که سیاحان افلاک

3 – شعر خبر داری که سیاحان افلاک – در استدلال نظر و توفیق

شعر خبر داری که سیاحان افلاک نظامی – خسرو و شیرین 3   خبر داری که سیاحان افلاک چرا گردند گِرد مرکز خاک   در این محرابگه معبودشان کیست وزین آمد شدن مقصودشان چیست   چه می‌خواهند ازین محمل کشیدن چه می‌جویند ازین منزل بریدن   چرا این ثابت است آن منقلب نام که گفت[…]

به نام آنکه هستی نام ازو یافت

2 – شعر به نام آنکه هستی نام ازو یافت – در توحید باری

شعر به نام آنکه هستی نام ازو یافت نظامی – خسرو و شیرین 2   به نام آنکه هستی نام ازو یافت فلک جنبش زمین آرام ازو یافت   خدائی کافرینش در سجودش گواهی مطلق آمد بر وجودش   تعالی الله یکی بی مثل و مانند که خوانندش خداوندان خداوند   فلک بر پای دار[…]

شعر کامل خسرو و شیرین نظامی

متن کامل اشعار خسرو و شیرین بدون سانسور + معنی نثر و فایل صوتی

متن کامل اشعار خسرو و شیرین بدون سانسور + معنی نثر و فایل صوتی: در این صفحه متن شعر کامل خسرو و شیرین نظامی + معنی نثر + داستان واقعی + قبر خسرو و شیرین و فایل صوتی در 121 بخش برای شما گردآوری کرده‌ایم.   داستان خسرو و شیرین نظامی خسرو و شیرین دومین[…]

خداوندا در توفیق بگشای

1 – شعر خداوندا در توفیق بگشای – سرآغاز

شعر خداوندا در توفیق بگشای نظامی – خسرو و شیرین 1   خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای   دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید   مده ناخوب را بر خاطرم راه بدار از ناپسندم دست کوتاه   درونم را به نور خود برافروز زبانم را ثنای خود[…]

شاها ملکا جهان پناه ها

46 – شعر شاها ملکا جهان پناها – ختم کتاب به نام شروانشاه

شعر شاها ملکا جهان پناها نظامی – لیلی و مجنون 46   شاها ملکا جهان پناها یک شاه نه بل هزار شاها   جمشید یکم به تخت‌گیری خورشید دوم به بی‌نظیری   شروانشه کیقباد پیکر خاقان کبیر ابوالمظفر   نی شروانشاه بل جهانشاه کیخسرو ثانی اختسان شاه   ای ختم قران پادشاهی بی‌خاتم تو مباد[…]

انگشت کش سخن سرایان

45 – شعر انگشت کش سخن سرایان – وفات مجنون بر روضه لیلی

شعر انگشت کش سخن سرایان نظامی – لیلی و مجنون 45   انگشت کش سخن سرایان این قصه چنین برد به پایان   کان سوخته خرمن زمانه شد خرمنی از سرشک دانه   دستاس فلک شکست خردش چون خرد شکست باز بردش   زانحال که بود زارتر گشت بی‌زورتر و نزارتر گشت   جانی ز[…]

شرطست که وقت برگ ریزان

44 – شعر شرطست که وقت برگ‌ریزان – صفت رسیدن خزان و در گذشتن

شعر شرطست که وقت برگ‌ریزان نظامی – لیلی و مجنون 44   شرطست که وقت برگ‌ریزان خونابه شود ز برگ ریزان   خونی که بود درون هر شاخ بیرون چکد از مسام سوراخ   قاروره آب سرد گردد رخساره باغ زرد گردد   شاخ آبله هلاک یابد زر جوید برگ و خاک یابد   نرگس[…]

هر نکته که بر نشان کاریست

43 – شعر هر نکته که بر نشان کاریست – وفات یافتن ابن سلام

شعر هر نکته که بر نشان کاریست نظامی – لیلی و مجنون 43   هر نکته که بر نشان کاریست دروی به ضرورت اختیاریست   در جنبش هر چه هست موجود درجی است ز درجهای مقصود   کاغذ ورق دو روی دارد کاماجگه از دو سوی دارد   زین سوی ورق شمار تدبیر زانسوی دگر[…]

دانای سخن چنین کند یاد

42 – شعر دانای سخن چنین کند یاد – آشنا شدن سلام بغدادی با

شعر دانای سخن چنین کند یاد نظامی – لیلی و مجنون 42   دانای سخن چنین کند یاد کز جمله منعمان بغداد   عاشق پسری بد آشنا روی یک موی نگشته از یکی موی   هم سیل بلا بدو رسیده هم سیلی عاشقی چشیده   دردی کش عشق و درد پیمای اندوه نشین و رنج[…]

آیا تو کجا و ما کجاییم

41 – شعر آیا تو کجا و ما کجائیم – غزل خواندن مجنون نزد لیلی

شعر آیا تو کجا و ما کجائیم نظامی – لیلی و مجنون 41   آیا تو کجا و ما کجائیم تو زان که‌ای و ما ترائیم   مائیم و نوای بی‌نوائی بسم‌الله اگر حریف مائی   افلاس خران جان فروشیم خز پاره کن و پلاس پوشیم   از بندگی زمانه آزاد غم شاد به ما[…]

لیلی نه که لعبت حصاری

40 – شعر لیلی نه که لعبت حصاری – خواندن لیلی مجنون را

شعر لیلی نه که لعبت حصاری نظامی – لیلی و مجنون 40   لیلی نه که لعبت حصاری دز بانوی قلعه عماری   گشت از دم یار چون دم مار یعنی به هزار غم گرفتار   دلتنگ چه دستگاه یارش در بسته‌تر از حساب کارش   در حلقه رشته گره‌مند زندانی بند گشته بی‌بند  […]

شاهسوار چرخ گردان

39 – شعر چون شاهسوار چرخ گردان – آگاهی مجنون از وفات مادر

شعر چون شاهسوار چرخ گردان نظامی – لیلی و مجنون 39   چون شاهسوار چرخ گردان میدان بستد ز هم نبردان   خورشید ز بیم اهل آفاق قرابه می‌نهاد بر طاق   صبح از سر شورشی که انگیخت قرابه شکست و می برون ریخت   مجنون به همان قصیده خوانی می‌زد دهل جریده‌رانی   می‌راند[…]

مادر چو ز دور در پسر دید

38 – شعر مادر چو ز دور در پسر دید – دیدن مادر مجنون را

شعر مادر چو ز دور در پسر دید نظامی – لیلی و مجنون 38   مادر چو ز دور در پسر دید الماس شکسته در جگر دید   دید آن گل سرخ زرد گشته وآن آینه زنگ خورد گشته   اندام تنش شکسته شد خرد زاندیشه او به دست و پا مرد   گه شست[…]