چو خسرو دید کان خواری بر او رفت

16 – چو خسرو دید کان خواری بر او رفت – شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر

  • شعر چو خسرو دید کان خواری بر او رفت نظامی – خسرو و شیرین 16

    شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر

     

    چو خسرو دید کان خواری بر او رفت

    به کار خویشتن لختی فرو رفت

     

    درستش شد که هرچ او کرد بد کرد

    پدر پاداش او بر جای خود کرد

     

    به سر بر زد ز دست خویشتن دست

    و زان غم ساعتی از پای ننشست

     

    شفیع انگیخت پیران کهن را

    که نزد شه برند آن سرو بن را

     

    مگر شاه آن شفاعت در پذیرد

    گناه رفته را بر وی نگیرد

     

    کفن پوشید و تیغ تیز برداشت

    جهان فریاد رستاخیز برداشت

     

    به پوزش پیش می‌رفتند پیران

    پس اندر شاهزاده چون اسیران

     

    چو پیش تخت شد نالید غمناک

    به رسم مجرمان غلطید بر خاک

     

    که شاها بیش ازینم رنج منمای

    بزرگی کن به خردان بر ببخشای

     

    بدین یوسف مبین کالوده گرگست

    که بس خردست اگر جرمش بزرگست

     

    هنوزم بوی شیر آید ز دندان

    مشو در خون من چون شیر خندان

     

    عنایت کن که این سرگشته فرزند

    ندارد طاقت خشم خداوند

     

    اگر جرمیست اینک تیغ و گردن

    ز تو کشتن ز من تسلیم کردن

     

    که برگ هر غمی دارم درین راه

    ندارم برگ ناخشنودی شاه

     

    بگفت این و دگر ره بر سر خاک

    چو سایه سر نهاد آن گوهر پاک

     

    چو دیدند آن گروه آن بردباری

    همه بگریستند الحق بزاری

     

    وزان گریه که زاری بر مه افتاد

    ز گریه هایهائی بر شه افتاد

     

    که طفلی خرد با آن نازنینی

    کند در کار از اینسان خرده‌بینی

     

    به فرزندی که دولت بد نخواهد

    جز اقبال پدر با خود نخواهد

     

    چه سازد با تو فرزندت بیندیش

    همان بیند ز فرزندان پس خویش

     

    به نیک و بد مشو در بند فرزند

    نیابت خود کند فرزند فرزند

     

    چو هرمز دید کان فرزند مقبل

    مداوای روان و میوه دل

     

    بدان فرزانگی واهسته رائیست

    بدانست او که آن فر خدائیست

     

    سرش بوسید و شفقت بیش کردش

    ولیعهد سپاه خویش کردش

     

    از آن حضرت چو بیرون رفت خسرو

    جهان در ملک داد آوازه نو

     

    رخش سیمای عدل از دور می‌داد

    جهانداری ز رویش نور می‌داد

     

    شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر خسرو و شیرین نظامی گنجوی

    لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومه‌ی خسرو و شیرین «شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر» است.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    نظامی گنجوی خسرو و شیرین قالب: مثنوی وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر ساعت اعدام احمد شاملو

    اشعار سهراب سپهری

    شعر قلبت را می‌برم ای.ای.کامینگز

    شعر چون دید پدر که دردمند است نظامی

     

    معنی شفیع انگیختن خسرو پیران را پیش پدر خسرو و شیرین – چو خسرو دید کان خواری بر او رفت

    چو خسرو دید کان خواری بر او رفت

    به کار خویشتن لختی فرو رفت

    کفن پوشید و تیغ تیز برداشت

    جهان فریاد رستاخیز برداشت

    به پوزش پیش می رفتند پیران

    پس اندر شاهزاده چون اسیران

    که شاها بیش از اینم رنج منمای

    بزرگی کن به خردان بر ببخشای

    هنوزم بوی شیر آید ز دندان

    مشو در خون من چون شیر خندان

    اگر جرمیست اینک تیغ و گردن

    ز تو کشتن ز من تسلیم کردن

    که برگ هر غمی دارم در این راه

    ندارم برگ ناخشنودی شاه

    بگفت این و دگر ره بر سر خاک

    چو سایه سر نهاد آن گوهر پاک

    سرش بوسید و شفقت بیش کردش

    ولیعهد سپاه خویش کردش

    خسرو به فکر رفت و متوجه اشتباه خود شد و از پیران خواست که وساطت کنند. خسرو کفن پوشید و تیغی تیز برداشت و پیش شاه رفتند و گفت : طاقت هر غمی دارم جز نا خشنودی شاه. چون سایه بر خاک سر نهاد و گفت : اگر گناهی کرده ام مرا بکش ولی خشمگین مباش. پیران همه به گریه افتادند و شاه نیز لرزه بر اندامش افتاد. شاه با خود گفت که اگر او را نبخشم او نیز فرزندان خویش را نمی بخشد و از طرفی او گوهر پاکیست که لیاقت بخشش را دارد و به همین دلیل وی رو عفو کرد و به مقام ولیعهدی خویش گماشت.

    معنی شعر چو خسرو دید کان خواری بر او رفت چیست؟

    خسرو به فکر رفت و متوجه اشتباه خود شد و از پیران خواست که وساطت کنند.

    شعر چو خسرو دید کان خواری بر او رفت اثر کیست؟

    این شعر اثر نظامی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»