هان ای شب وسیع تر از ابر - دعایی در ژرفای شب

هان ای شب وسیع تر از ابر – دعایی در ژرفای شب

هان ای شب وسیع تر از ابر – دعایی در ژرفای شب   هان ، ای شب وسیع تر از ابر در زیر آسمان تو ، یک شاخه ی ستبر چون گردن بریده ی آهو اوراد واپسین را می خواند خون سپید باران زیر گردن بریده روان است آه ای نسیم معجزه ی صبح در[…]

دریچه باز بود - دریچه ای رو به شب

دریچه باز بود – دریچه ای رو به شب

دریچه باز بود – دریچه ای رو به شب   دریچه باز بود و در صفای شامگاه باغ سلام کاج بود و خنده ی ستاره ها پرسش نسیم از درخت : زنده ای؟ و پاسخ درخت : زنده ام و موج رقص در تن درخت و دست عاشق نسیم و گردن درخت و مرد ،[…]

امسال امسال ، در سکوت خزانی - درخت می گوید

امسال امسال ، در سکوت خزانی – درخت می گوید

امسال امسال ، در سکوت خزانی – درخت می گوید   امسال امسال ، در سکوت خزانی نغمه ی هیزم شکن به گوش نیامد سایه ی تاریک او به بیشه نیفتاد جاده نلرزید زیر هر قدم او دست دعا خوان من به سوی بهار است پایم در گل نشسته تا سر زانو بر سرم انبوه[…]

بهار با نفس گرم بادها آمد - خطبه های بهاری

بهار با نفس گرم بادها آمد – خطبه های بهاری

بهار با نفس گرم بادها آمد – خطبه های بهاری   بهار با نفس گرم بادها آمد زمین ، جوانی ازو جست و آسمان از او گلوی خشک درخت چنان فشرده شد از بغض دردناک بلوغ که برگ ، سر بدر آورد چون زبانی از او بنفشه ، بوی سحرگاه خردسالی را به کوچه های[…]

چه شد که ماه مراد از کرانه ای نرسید - بهانه ی دوست

چه شد که ماه مراد از کرانه ای نرسید – بهانه ی دوست

چه شد که ماه مراد از کرانه ای نرسید – بهانه ی دوست   چه شد که ماه مراد از کرانه ای نرسید شبی رسید و حریف شبانه ای نرسید از نکه نام خوشش نقش لوح گردون بود به دست خاک نشینان ، نشانه ای نرسید چگونه ریخت شفق خون روشنایی را که پای صبح[…]

سر کرده در برف غبارآلود پیری - برف و خورشید

سر کرده در برف غبارآلود پیری – برف و خورشید

سر کرده در برف غبارآلود پیری – برف و خورشید   سر کرده در برف غبارآلود پیری آموخته از کبک ، رسم سر به زیری با او چه خواهم گفت آن روز ؟ با او که خورشیدی جوان است با او که سر بر می کشد چون پیچک تر از خاک خشک هستی من خاکی[…]

مسی به رنگ شفق بودم - با چراغ سرخ شقایق

مسی به رنگ شفق بودم – با چراغ سرخ شقایق

مسی به رنگ شفق بودم – با چراغ سرخ شقایق   مسی به رنگ شفق بودم زمان ، سیه شدنم آموخت در امید زدم یک عمر نه در گشاد و نه پاسخ داد در دگر زدنم آموخت چراغ سرخ شقایق را رفیق راه سفر کردم به پیشواز سحر رفتم سحر ، نیامدنم آموخت کنون ،[…]

پیرمردی که در آن سوی درختان خزان - ای زمین ای گور ای مادر

پیرمردی که در آن سوی درختان خزان – ای زمین ای گور ای مادر

پیرمردی که در آن سوی درختان خزان – ای زمین ای گور ای مادر   پیرمردی که در آن سوی درختان خزان دیده قدم می زد روح چل سالگی من بود روحی آشفته تر از سایه ی صدها برگ و پراکنده تر از لرزه ی صدها موج روحی آماده ی مردن بود پیرمردی که سر[…]

آه ای تمام شوکت هستی - از نیمه ای به نیمه ی دیگر

آه ای تمام شوکت هستی – از نیمه ای به نیمه ی دیگر

آه ای تمام شوکت هستی – از نیمه ای به نیمه ی دیگر   آه ای تمام شوکت هستی ای شادی بزرگ ای روح جاودانه ی مادینه در ژرفنای ظلمت این شب چون شط روشنایی ، جاری باش ای جامد مذاب ای شکل ناپذیرتر از آتش ای گرمی همیشه صمیمانه با من یگانه ، از[…]

فانوس آرام زیر پنجره می سوخت - از میان چناران

فانوس آرام زیر پنجره می سوخت – از میان چناران

فانوس آرام زیر پنجره می سوخت – از میان چناران   فانوس ، آرام زیر پنجره می سوخت پله ی چوبی به سوی باغ روان بود نجره در شاخه های افرا می خواند زمزمه ی باد ، سرگذشت جهان بود آینه بیدار می شد از نفس شب انده به پیشانی اش رطوبت خوابی گوش به[…]

ساعتی از نیمه شب گذشت و سیاهی - محبوس

ساعتی از نیمه شب گذشت و سیاهی – محبوس

ساعتی از نیمه شب گذشت و سیاهی – محبوس   ساعتی از نیمه شب گذشت و سیاهی چهره بر آن میله های پنجره مالید باد شب از زیر طاق سبز درختان سینه کشان در رسید و غمزده نالید سایه ی کمرنگی از سپیدی مهتاب روشنی افکند بر قیافه ی محبوس چین و شکن های چهره[…]

پرنده ای که صدایی به صافی شب داشت - از موج تا اوج

پرنده ای که صدایی به صافی شب داشت – از موج تا اوج

پرنده ای که صدایی به صافی شب داشت – از موج تا اوج   پرنده ای که صدایی به صافی شب داشت شب صدا را در بیشه ها رها می کرد مرا ز روزنه ی برگ ها صدا می کرد پلی گشوده شد از لابلای چند درخت به پیشواز قدم های سست من آمد مرا[…]

درخت معجزه خشکیده ست - از آسمان تا ریسمان

درخت معجزه خشکیده ست – از آسمان تا ریسمان

درخت معجزه خشکیده ست – از آسمان تا ریسمان   درخت معجزه خشکیده ست و کیمیای زمان ، آتش نبوت را بدل به خون و طلا کرده ست و رنگ خون و طلا ، بوی کشتزاران را زیاد بدبده های ترانه خوان برده ست و آفتاب ، مسیحای روشنایی نیست و ابرها همه آبستن زمستانند[…]

آی تبار مردمی من - آهوانه آی تبار مردمی من از نسل آهوان گرسنه ست ؟ نسلی که اندرون تهیاز طعام را با چشم سیر پاسخ می گوید

آی تبار مردمی من – آهوانه

آی تبار مردمی من – آهوانه   آی تبار مردمی من از نسل آهوان گرسنه ست ؟ نسلی که اندرون تهیاز طعام را با چشم سیر پاسخ می گوید وین وصلت گرسنگی و سیری در دیده ی گرسنه دلان ، آهوست در چشم سیر آهو ، زیبایی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه تطبیق تصویر استعاره[…]

راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند - در میان سرخ و سبز راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند برگشتم و نگاه به او بستم با شانه های خم شده در زیر بار سر

راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند – در میان سرخ و سبز

راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند – در میان سرخ و سبز   راننده در گشوده و مرا پیش خود نشاند برگشتم و نگاه به او بستم با شانه های خم شده در زیر بار سر با گرد آسیای زمان بر شقیقه ها چون لک لکی شکسته و لرزان بود نزدیک چار راه[…]

اشعار نادر نادرپور

اشعار نادر نادرپور

اشعار نادر نادرپور   نادر نادر پور در شانزدهمین روز از خرداد1308 به دنیا آمد. نادرپور فرزند یکی از نوادگان رضاقلی میرزا فرزند ارشد نادرشاه افشار به نام تقی میرزا بود. پدر و مادرش به خانواده های اصیل اشرافی تعلق داشتند و ادبیات و فرهنگ قدیم و جدید ایران را به خوبی می شناختند و[…]