اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

  • اشعار فروغ فرخزاد در پنج مجموعه در سال های 1331،1335،1337،و 1352 به چاپ رسید.

     

    اشعار فروغ فرخزاد

    سیزده، چهارده ساله بود که سرودن شعر را آغاز کرد، غزل می نوشت، غزل هایی که از ترس پدر پاره می شد و هیچ وقت به چاپ نمیرسید. اولین شعرش در تابستان 1330 با عنوان گناه در مجله روشنفکر توسط فریدون مشیری به چاپ رسید. اولین مجموعه اشعار فروغ با عنوان اسیر در تابستان 1331 تحت تاثیر اشعار فریدون توللی، فریدون مشیری و نادر نادرپور چاپ شد. فروغ در ابتدای مسیر هنری اش از تصاویر و تعبیراتی بهره می گیرد که در شعر شاعران پیش از او به کار رفته است. شعاع تیره و روشن امیال جنسی فضای شعر را از نوری تند و گاه زننده سرشار کرده است. در دوری از معشوق چهره شاعر در تیرگی قرار میگیرد  و در هنگامه وصل و هم آغوشی به روشنی می گراید. فروغ در سه کتاب اول علاوه بر عشق و عاشقی درگیری شدیدی با طرفداران اخلاق رسمی دارد. این ستیز و درگیری در کتاب عصیان به خوبی نمایان است. این مبارزه در دو کتاب اول خالی از بینش فلسفی بود اما در کتاب عصیان شاعر می کوشد در خلال شعر های خود دلیلی بگنجاند و جواب های دندان شکنی به طرفداران اخلاق بدهد. در این دوران بعضی از اشعار کتاب عصیان از جهت قالب و وزن نیز تفاوت دارند و تلاش هایی دیده می شود در فضای شعر نیمایی و رها شدن از بند قالب چهارپاره و محتوا های قراردادی پیشین.

    در تولدی دیگر فروغ به پهنه اجنماع و زندگانی روی آورده و در نتیجه شعر او نیز از محدودیت های نخستین آزاد می شود و اندیشه ها و تصاویر شعرشرنگ دیگری پیدا می کنند. در این دوران فروغ با تجربیاتی غنی تر و پر دامنه تر از گذشته شعر می گوید او از انسان محروم و رنج کشیده و فراش شده حرف می زند و این حس انسانی و گم شدگی را در دیگر نمود های طبیعت نیز می بیند و به سادگی با آنها رابطه برقرار می کند.

     

    فروغ درباره وزن می گوید: باید وزن زمانه را کشف کرد. وزن های قدیمی قاتل حس ها و کلمه های زندگی امروزی هستند، اما من کنار گذاشتن وزن را صحیح نمی دانم. من تجربه بی وزنی را به عنوان شعر قبول نمیکنم به عنوان فکر های شاعرانه چرا. وزن باید مثل نخی باشد که کلمات را به هم مربوط کند نه اینکه خودش را به کلمات تحمیل کند. اگر کلمه ای در وزن نمی گنجد و سکته ایجاد می کند، از این سکته باید وزن ایجاد کرد. از تمام این جا نیفتادن های کلمات زندگی روزانه باید استفاده کرد و وزن ساخت. کار های مختصر من در این زمینه برای استفاده از همین سکته ها بوده است.

     

    منبع: سوگنامه فروغ نوشته عبدالعلی دستغیب، یادداشت پرتو نوری علا، مصاحبه فروغ با مجله آرش.

     


    لیست کتاب های فروغ فرخزاد

    اشعار فروغ در پنج جلد، دیوار، اسیر، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد به چاپ رسیده است.

    فروغ در تولدی دیگر به نگرش تازه ای در شعر رسید و آشنایی او با نیما یوشیج باعث شد چگونه دیدن را بیاموزد. این کتاب حاصل چهار سال از زندگی شاعر است اما به گفته خودش کمال لازم را در این اشعار نمی دید. در مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که هفت سال پس از درگذشت فروغ به چاپ رسید نشان دهنده تبحر و  پختگی فروغ در شعر است. آیا اگر آن تصادف در دروس اتفاق نمی افتاد فروغ میتوانست اشعار بهتری بسراید یا دفتر آخر کمال شعر فروغ بود؟

     


    لیست شعر های فروغ فرخزاد

    در زیر، اشعار فروغ فرخزاد را در بخش‌های مختلف به وسیله‌ی کتاب‌هایش دسته‌بندی کرده‌ایم. در تیترها، نام کتاب‌ها نوشته شده و زیر هر تیتر، نام شعرها، در مقابل نام شعر، سطر ابتداییِ هر شعر نوشته شده است، تا اگر نام یک شعر را نمی‌دانید، به وسیله‌ی سطر ابتدایی آن بتوانید آن را شناسایی کنید. برای ورود به هر شعر، کافی‌ست روی نام شعر کلیک کنید.

     


    شعر های فروغ فرخزاد در مجموعه اسیر

    اشعار این مجموعه به صورت قطعات چهارپاره ی منظوم یا دو بیتی است،مجموعه ای رمانتیک و نوقدمایی و تحت تاثیر شعر فریدون توللی، فریدون مشیری و نادر نادرپور است. اشعاری با بی پروایی خاص که در مجلات شهرتی ناگهانی یافته بود. محور اشعار این مجموعه زن و عشق است، با موضوع هایی چون خواهش های هوس آلود یک زن عاشق، احساس گناه، خاطرات زنی عاشق، اسارت و آرزوی فرار، حدیث نفس زنی عاشق،راز های درونی او، بی تابی او به هنگام دیدار معشوق، و عشق که زن را میخواند تا گناه کند. تنها دو قطعه از این مجموعه به لحاظ موضوعی متفاوت است،بیمار و پاییز که عشع زن در آنها مطرح نیست اما با دیدی زنانه سروده شده است.

     

     

    شب و هوس: در انتظار خوابم و صد افسوس

    شعله رمیده: می بندم این دو چشم پر آتش را

    رمیده: نمی دانم چه میخواهم خدایا

    خاطرات: باز در چهره خاموش خیال

    رویا: باز من ماندم و خلوتی سرد

    هر جایی: از پیش من برو که در آزارم

    اسیر: تو را میخواهم و دانم که هرگز

    بوسه: در دو چشمش گناه می خندید

    ناآشنا: باز هم قلبی به پایم اوفتاد

    حسرت: از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

    وداع: می روم خسته و افسرده و زار

    پاییز: ای چهره ی طبیعت افسون کار

    یادی از گذشته: شهری ست در کناره ی آن شط پر خروش

    افسانه تلخ: نه امیدی که بر آن خوش کنم دل

    گریز و درد: رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

    انتقام: باز کن از سر گیسویم بند

    دیو شب: لای لای ای پسر کوچک من

    عصیان: بر لب هایم مزن قفل خموشی

    بندگی: گرچه از درگاه خود می رانیم اما

    شراب و خون: نیست یاری تا بگویم راز خویش

    دیدار تلخ: به زمین میزنی و می شکنی

    گمگشته: من به مردی وفا نمودم و او

    از یاد رفته: یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

    ناشناس: بر پرده های درهم امیال سرکشم

    چشم به راه: آرزویی ست مرا در دل

    آیینه شکست: دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز

    دعوت: تو را افسوس چشمانم ز ره برده ست و می دانم

    خسته: از بیم و امید عشق رنجورم

    بازگشت: زان نامه ای که دادی و زان شکوه ها تلخ

    نقش پنهان: آه ای مردی که لب های مرا

    بیمار: طفلی غنوده در بر من بیمار

    مهمان: امشب آن حسرت دیرینه ی من

    راز من: هیچ جز حسرت نباشد کار من

    دختر و بهار: دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت

    خانه متروک: دانم اکنون از آن خانه ی دور

    یک شب: یک شب ز ماورای سیاهی ها

    در برابر خدا: از تنگنای محبس تاریکی

    ای ستاره ها: ای ستاره ها که بر فراز آسمان

    حلقه: دخترک خنده کنان گفت که چیست

    اندوه: کاروان چو گیسوان پریشان دختری

    صبر سنگ: روز اول پیش خود گفتم

    از دوست داشتن: امشب از آسمان دیده ی تو

    خواب: شب به روی شیشه های تار

    صدایی در شب: نیمه شب در دل دهلیز خموش

    دریایی: یک روز بلند آفتابی

     

    اشعار فروغ فرخزاد در مجموعه دیوار

    شعر های این مجموعه نشانگر مشکل فروغ است. فروغ فرخزاد با آوردن غزلی از حافظ به جای مقدمه در اول این مجموعه، در جست و جوی عشق از حافظ مدد می گیرد که نبایستی به خاطر افکار عمومی از تک و تا بیفتد چرا که بین حرف و عمل و قدم و قلم فرق بسیار است و دیوار حاشای سنت ها هنوز بلند است.

     

    گناه: گنه کردم گناهی پر ز لذت

    رویا: با امیدی گرم و شادی بخش

    نغمه ی درد: در منی و این همه ز من جدا

    گمشده: بعد از ان دیوانگی ها ای دریغ

    اندوه پرست: کاش چون پاییز بودم

    قربانی: امشب بر آستان جلال تو

    آرزو: کاش بر ساحل رودی خاموش

    آبتنی: لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز

    سپیده عشق: آسمان همچو صفحه ی دل من

    بر گور لیلی: آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز

    اعتراف: تا نهان سازم از تو بار دگر

    یاد یک روز: خفته بودیم و شعاع آفتاب

    موج: تو در چشم من همچو موجی

    شوق: یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی

    اندوه تنهایی: پشت شیشه برف می بارد

    قصه ای در شب: چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد

    شکست نیاز: آتشی بود و فسرد

    شکوفه ی اندوه: شادم که در شرار تو می سوزم

    پاسخ: بر روی ما نگاه خدا خنده می زند

    شتاب: در گذشت لحظه های پر شتاب سرد

    ستیزه: شب چو ماه آسمان پر راز

    قهر: نگه دگر به سوی من چه میکنی

    تشنه: من گلی بودم

    ترس: شب تیره و ره دراز و من حیران

     

    شعر های فروغ فرخزاد در مجموعه ی عصیان

    عصیان شطح استف به همای معنای مصطلح. شاعر میخواهد راز یرگردانی روح عاصی اش را با عتاب و خطابی که رنگ شطح دارد، با خدای خویش درمیان بگذارد. حس تنهاییف غرابت و پوچی درون مایه ی این شعر هاست.

     

    عصیان: بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز

    خدایی: نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند

    عصیان خدا: گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد می کردم

    شعری برای تو: این شعر را برای تو می گویم

    پوچ: دیدگان تو در قاب اندوه

    دیر: در چشم روز خسته خزیده است

    صدا: در آنجا بر فراز قله کوه

    بلور دریا: ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر

    ظلمت: چه گریزیت ز من؟

    گره: فردا اگر ز راه نمی آمد

    بازگشت: عاقبت خط جاده پایان یافت

    از راهی دور: دیده ام سوی دیار تو و در کف تو

    رهگذر: یکی مهمان ناخوانده

    سرود زیبایی: شانه های تو

    جنون: دل گمراه من چه خواهد کرد

    بعدها: مرگ من روزی فرا خواهد رسید

    زندگی: آه ای زندگی منم که هنوز

    دنیای سایه ها: شب به روی جاده نمناک

     

    اشعار فروغ فرخزاد در مجموعه ی تولدی دیگر

    به جای مقدمه این کتاب، تقدیم نامه ای به سادگی هرچه تمام آمده است: به ا،گ و بند اول شعر تولدی دیگر. به غیر از دو شعر عاقانه و مرداب که در قالب مثنوی و شعر غزل که در قالب غزل شروده شده است، 32 شعر دیگر این مجموعه در قالب نیمایی نو و یا سبک شخصی فروغ سروده شده است. شعر های این مجموعه تحولی شگرف را در روحیه فروغ نشان می دهد. فروغ در حقیقت با تولدی دیگر از بند رسته شد، اسیری که در برابر دیوار ها عصیان کرد و به تولدی دیگر دست یافت.

     

    آن روز ها: آن روزها رفتند

    گذران: تا به کی باید رفت

    آفتاب می شود: نگاه کن که غم درون دیده ام

    روی خاک: هرگز آرزو نکرده ام

    سفر: همه شب کسی با دلم می گفت

    باد ما را با خود خواهد برد: در شب کوچک من افسوس

    غزل: چو سنگ ها صدای مرا گوش می کنی

    میان تاریکی: میان تاریکی تو را صدا کردم

    بر او ببخشایید: بر او ببخشایید

    دریافت: در حباب کوچک

    وصل: آن تیره مردمک ها

    عاشقانه: ای شب از رویای تو رنگین شده

    پرسش: سلام ماهی ها… سلام ماهی ها

    جمعه: جمعه ی ساکت

    عروسک کوکی: بیش از این ها آه آری

    تنهایی ماه: در تمام طول تاریکی

    معشوق من: معشوق من با آن تن برهنه بی شرم

    در غروبی ابدی: روز یا شب؟

    مرداب: شب سیاهی کرد و بیماری گرفت

    آیه های زمینی: آنگاه خورشید سرد شد

    هدیه: من از نهایت شب حرف می زنم

    دیدار در شب: و چهره شگفت

    وهم سبز: تمام روز در آیینه گریه می کردم

    فتح باغ: آن کلاغی که پرید

    علی کوچیکه: علی کوچیکه، علی بونه گیر

    ای مرز پر گهر: فاتح شدم

    به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد:به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

    من از تو می مردم: من از تو می مردم

    تولدی دیگر: همه هستی من آیه تاریکی ست

     

    شعر های فروغ فرخزاد در مجموعه ی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

    آخرین دفتر فروغ فرخزاد که چاپ و عنوان آن و عنوان بعضی از شعر ها زیر نظر شاعر نبود در سال 1352 و هفت سال بعد از مرگ او به چاپ رسید. در چاپ اولیه کتاب دارای نقص های زیادی بود که به مرور تصحیح شد. نقص هایی مانند بی عنوان بودن شعری که در چاپ های با عنوان بعد از تو از شعر پیش از خود، ایمان بیاوریم به آغاز… جدا شد، یا نبودن ده سطر پس از « و باختیم رنگ تورا باختیم ای هفت سالگی» در شعر بعد از تو. این مساله حاکی از این است که دست نوشته های فروغ فرخزاد پراکنده بوده اند و تازه در سال های بعد امکان جمع آوری کامل آنها به وجود آمده است.

     

    ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: و این منم زنی تنها

    بعد از تو: ای هفت سالگی ای لحظه ی شگفت عظیمت

    پنجره: یک پنجره برای دیدن

    دلم برای باغچه می سوزد: کسی به فکر گل ها نیست

    کسی که مثل هیچکس نیست: من خواب دیده ام که کسی می آید

    تنها صداست که می ماند: چرا توقف کنم چرا؟

    پرنده مردنی ست: دلم گرفته است

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *