تا به کی باید رفت – گذران

  • تا به کی باید رفت – شعر گذران فروغ فرخزاد

     

    تا به کی باید رفت
    از دیاری به دیار دیگر
    نتوانم ، نتوانم جستن
    هر زمان عشقی و یاری دیگر
    کاش ما آن دو پرستو بودیم
    که همه عمر سفر می کردیم
    از بهاری به بهاری دیگر

    آه ، اکنون دیریست
    که فرو ریخته در من ، گویی ،
    تیره آواری از ابر گران
    چو می آمیزم ، با بوسهٔ تو
    روی لبهایم ، می پندارم
    می سپارد جان ، عطری گذران

    آن چنان آلوده ست
    عشق غمناکم با بیم زوال
    که همه زندگیم می لرزد
    چون تو را می نگرم
    مثل این است که از پنجره ای
    تک درختم را ، سرشار از برگ ،
    در تب زرد خزان می نگرم
    مثل این است که تصویری را
    روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

    شب و روز
    شب و روز
    شب و روز

    بگذار
    که فراموش کنم .
    تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
    می گشاید در
    برهوت آگاهی ؟

    بگذار
    که فراموش کنم

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *