ازتو می مزدم

من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی

  • شعر من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی فروغ فرخزاد

     

    من از تو می مردم
    اما تو زندگانی من بودی

    تو با من می رفتی
    تو در من می خواندی
    وقتی که من خیابان ها را
    بی هیچ مقصدی می پیمودم
    تو با من می رفتی
    تو در من می خواندی

    تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
    به صبح پنجره دعوت می کردی
    وقتی که شب مکرر می شد
    وقتی که شب تمام نمی شد
    تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را
    به صبح پنجره دعوت می کردی

    تو با چراغهایت می آمدی به کوچهٔ ما
    تو با چراغهایت می آمدی
    وقتی که بچه ها می رفتند
    و خوشه های اقاقی می خوابیدند
    و من در آینه تنها می ماندم
    تو با چراغهایت می آمدی …

    تو دستهایت را می بخشیدی
    تو چشمهایت را می بخشیدی
    تو مهربانیت را می بخشیدی
    وقتی که من گرسنه بودم
    تو زندگانیت را می بخشیدی
    تو مثل نور سَخی بودی

    تو لاله ها را می چیدی
    و گیسوانم را می پوشاندی
    وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزیدند
    تو لاله ها را می چیدی

    تو گونه هایت را می چسباندی
    به اضطراب پستان هایم
    وقتی که من دیگر
    چیزی نداشتم که بگویم
    تو گونه هایت را می چسباندی
    به اضطراب پستانهایم
    و گوش می دادی
    به خون من که ناله کنان می رفت
    و عشق من که گریه کنان می مُرد

    تو گوش می دادی
    اما مرا نمی دیدی

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»