فرخزاد آیینه شکست

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز – آیینه ی شکست

  • دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز – شعر آیینه ی شکست فروغ فرخزاد

     

    دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
    بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم

    در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
    بند از سر گیسویم آهسته گشودم

    عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم
    چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم

    افشان کردم زلفم را بر سر شانه
    در کنج لبم خالی آهسته نشاندم

    گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
    تا مات شود زین همه افسونگری و ناز

    چون پیرهن سبز ببیند به تن من
    با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز

    او نیست که در مردمک چشم سیاهم
    تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند

    این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب
    کو پنجهٔ او تا که در آن خانه گزیند

    او نیست که بوید چو در آغوش من افتد
    دیوانه صفت عطر دلآویز تنم را

    ای آینه مُردم من از حسرت و افسوس
    او نیست که بر سینه فشارد بدنم را

    من خیره به آیینه و او گوش به من داشت
    گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را

    بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
    ای زن ،چه بگویم ، که شکستی دل ما را

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»