صدایی در شب

نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – صدایی در شب

  • نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش – شعر صدایی در شب فروغ فرخزاد

     

    نیمه شب در دل ِ دهلیز خموش
    ضربهٔ پایی افکند طنین

    دل من چون دل گلهای بهار
    پر شد از شبنم لرزان یقین
    گفتم این اوست که باز آمده است

    جستم از جا و در آیینهٔ گیج
    بر خود افکندم با شوق نگاه

    آه ، لرزید لبانم از عشق
    تار شد چهرهٔ آیینه ز آه
    شاید او وهمی را می نگریست

    گیسویم در هم و لبهایم خشک
    شانه ام عریان در جامهٔ خواب

    لیک در ظلمت دهلیز خموش
    رهگذر هر دم می کرد شتاب
    نفسم ناگه در سینه گرفت

    گویی از پنجره ها روح نسیم
    دید اندوه من تنها را

    ریخت بر گیسوی آشفتهٔ من
    عطر سوزان اقاقی ها را
    تند و بیتاب دویدم سوی در

    ضربهٔ پاها ، در سینهٔ من
    چون طنین نی ، در سینهٔ دشت

    لیک در ظلمت دهلیز خموش
    ضربهٔ پاها ، لغزید و گذشت
    باد آواز ِحزینی سر کرد

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»