مجموعه شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

مردنی ست

دلم گرفته است – پرنده مردنی ست

دلم گرفته است – شعر پرنده مردنی ست فروغ فرخزاد   دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیدهٔ شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را[…]

صداست که می ماند

چرا توقف کنم چرا – تنها صداست که می ماند

چرا توقف کنم چرا – شعر تنها صداست که می ماند فروغ فرخزاد   چرا توقف کنم ، چرا ؟ پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند افق عمودی است افق عمودی است و حرکت : فواره وار و در حدود بینش سیاره های نورانی می چرخند زمین در ارتفاع به تکرار می رسد[…]

که مثل هیچ کس نیست

من خواب دیده ام که کسی می آید – کسی که مثل هیچ کس نیست

من خواب دیده ام که کسی می آید – شعر کسی که مثل هیچ کس نیست فروغ فرخزاد من خواب دیده ام که کسی می آید من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده ام و پلک چشمم هی می پرد و کفشهایم هی جفت می شوند و کور شوم اگر دروغ بگویم من خواب آن ستارهٔ[…]

برای باغچه می سوزد

کسی به فکر گل ها نیست – دلم برای باغچه می سوزد

کسی به فکر گل ها نیست – شعر دلم برای باغچه می سوزد فروغ فرخزاد   کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز[…]

غروبی ابدی

یک پنجره برای دیدن – پنجره

یک پنجره برای دیدن – شعر پنجره فروغ فرخزاد   یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقهٔ چاهی در انتهای خود به قلب زمین می رسد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرّر آبی رنگ یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را از بخشش شبانهٔ[…]

از تو

ای هفت سالگی – بعد از تو

ای هفت سالگی – شعر بعد از تو فروغ فرخزاد   ای هفت سالگی ای لحظهٔ شگفت عزیمت بعد از تو هر چه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست شکست شکست[…]

بیاوریم به آغاز فصل سرد

و این منم زنی تنها – ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

و این منم زنی تنها – شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد   و این منم زنی تنها در آستانهٔ فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت چهار بار نواخت امروز[…]