شعر اعتراضی

شعر اعتراضی یکی از محبوب ترین و مهم ترین گونه های شعر در عصر امروز است. بسیاری از شاعران پیشروی معاصر، سراینده شعر های اعتراضی معروفی هستند. در این بخش اشعار اعتراضی دسته‌بندی شده‌اند.

شعر اعتراضی

همانطور که از اسمش بر میاید شعر اعتراضی شعری است که شاعر درباره موضوعی که از آن رنج می‌برد اعتراض خود را در قالب شعر اعلام می‌دارد. این موضوع می‌تواند یک موضوع سیاسی یا اجتماعی و حتی فلسفی باشد. در این شعر شاعر به چیزی اعتراض دارد و تلاش می‌کند با زبان شعر که هنرش است آن را فریاد بزند. اشعار اعتراضی بسیار محبوب هستند مخصوصا در زمان و مکانی که مردم به آن نیاز دارند. شاعر سخنی را از زبان آن مردم و جامعه بیان می‌کند. گاهی بعضی شاعران با لحنی تند و صریح نسبت به موضوعی طغیان می‌کنند که این طغیان می‌تواند آنقدر تأثیرگذار باشد که گاهی جریان فکری جامعه ای را تغییر دهد.

شعر اعتراضی در ایران

ذات شعر در کل با اعتراض به نوعی گره خورده است. و از دوران مشروطه ببعد جلوه دیگری پیدا کرد. در این رویکرد، شاعر این وظیفه را در خود احساس کند که در مقابل شرایط نامناسب جامعه، کشور و یا گروهی از هر موجودی منفعل نباشد و حرکتی در راستای اعلام مخالفت با آن وضعیت را از خود نشان کند. شعر و ادبیات همواره توانسته است نقش موثری در تغییر خط فکری جامعه و آگاهی بخشی ایفا کند. همانطور که امروزه مشاهده می‌کنیم در صف اول مبارزات علیه فقر، فساد، دیکتاتوری و… این شاعران و نویسندگان هستند که ایستاده اند و تبعاتش را هم متاسفانه دیدند و کم نبودند شاعران و نویسندگانی که بخاطر ابراز عقاید خود سال ها در زندان و تبعید به سر بردند. در ایران شاعرهایی مثل ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج،احمد شاملو، فروغ فرخزاد و… اشعار اعتراضی ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشته‌اند.

شعر اعتراضی و شعر و مهر

با افتخار در این بخش اشعار اعتراضی از شاعران جهان و ایران و حتی شاعران امروز را دسته بندی کرده ایم. پیشنهاد می‌کنیم اشعار این بخش را مطالعه کنید و نظر خود را درباره هر کدام از اشعار در بخش ارسال دیدگاه بفرستید تا آن را با ما و دیگر عزیزان به اشتراک بگذارید.

در کشوری که زندگی تلاشی ست برا بقا

در کشوری که زندگی تلاشی ست برا بقا

شعر در کشوری که زندگی تلاشی ست برا بقا – هرتا مولر   در کشوری که زندگی، تلاشی‌ ست برای بقا، زیباییِ وطن دردآور است.   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم به نوروز از نسیم عنبرین بو ای زلف بتم عقرب مه جولانی – ۳۴۵ دیگران[…]

نظر به اینکه ما ضعیفیم

نظر به اینکه ما ضعیفیم – قطعنامه

نظر به اینکه ما ضعیفیم – شعر قطعنامه – برتولت برشت   نظر به اینکه ما ضعیفیم برای بندگی ما قانون ساختید نظر به اینکه دیگر نمیخواهیم بنده باشیم قانون شما در آینده باطل است. تهدید میکنید ما را تصمیم ما بر اینست کز زندگانی بد بیشتر از مرگ بترسیم. نظر به اینکه گرسنه خواهیم[…]

من دیگر گورستان نیستم

من دیگر گورستان نیستم

من دیگر گورستان نیستم- بهاره خدابنده   «من دیگر گورستان نیستم» برای بزرگداشت کشته شده های اعتراضات ایران و جنبش زن زندگی آزادی نوشته شده است.   گورها دهان باز کردند فریاد شدند پارچه های سپید را در دست گرفته و دوشادوشِ هم رقصیدند   با مرگ نواختند و با نت ها پا کوبیدند و[…]

جراح - شعر گوشه‌ای از شب پیش پوریا پلیکان

جراح – گوشه‌ای از شب پیش

جراح – شعر گوشه‌ای از شب پیش پوریا پلیکان     جراح انگشتانش را در سینه‌ی بیمار فرو می‌بُرد و تو دست برده بودی در تاریکیِ کمد لباس‌هایت را از لای لباس‌هایم بیرون می‌کشیدی خشمگین بودی اما آرام در رفتارت گله‌ی گاوهای وحشی به خواب رفته بودند چمدانت با دهانی باز روی تخت نشسته بود[…]

و آخرین گلوله‌ای که به او شلیک کردید - شعر آبان 98 پوریا پلیکان

و آخرین گلوله‌ای که به او شلیک کردید – آبان 98

و آخرین گلوله‌ای که به او شلیک کردید – شعر آبان 98 پوریا پلیکان   برادر: و آخرین گلوله‌ای که به او شلیک کردید نیز از تنش بیرون رفت حالا تنها مانده تنها با چند حفره‌ی تاریک کوه است با غارهایی که به هیچ کجا نمی‌رسند و غارنشینان از تنش رفته‌اند کوه است و خشکیده[…]

محمد چاقویی بزرگ خرید - شعر محمد پوریا پلیکان

محمد چاقویی بزرگ خرید

محمد چاقویی بزرگ خرید – شعر محمد پوریا پلیکان     تقدیم به محمد توفیق برادرِ شاعر و زحمتکشِ افغانم محمد چاقویی بزرگ خرید و خواست ماه را دو نیم کند تا هرکدام نیمی را با خود به خانه برده باشیم اما پلیس‌ها او را به زندان انداختند محمد چاقوکش است و ردِ بخیه را[…]

از مرز که می‌گذرم - شعر پدربزرگ پوریا پلیکان

از مرز که می‌گذرم – پدربزرگ

از مرز که می‌گذرم – شعر پدربزرگ پوریا پلیکان     از مرز که می‌گذرم – همچون زنی باردار – وطنم را زیر پوستم پنهان کرده‌ام   اما کدام وطن؟ وطنی که از دست‌های پدربزرگ افتاد و تکه‌تکه شد   عکس‌ها را ورق بزن عکس‌ها را ورق بزن سفر چیست جز رفتن از سلولی به[…]

من مقابلِ خونی که بر آسفالت جاری‌ست - شعر هنوز ایستاده‌ایم پوریا پلیکان

من مقابلِ خونی که بر آسفالت جاری‌ست – هنوز ایستاده‌ایم

من مقابلِ خونی که بر آسفالت جاری‌ست – شعر هنوز ایستاده‌ایم پوریا پلیکان     من مقابلِ خونی که بر آسفالت جاری‌ست من مقابلِ آوازی که از تو جامانده است من مقابلِ آخرین نگاهت من مقابلِ خودرویی که تو را بلعید هنوز ایستاده‌ام و تو همچنان در حالِ دور شدنی با این که ماه‌هاست از[…]

من و تو خشکیده بودیم - برای نوید بهبودی پوریا پلیکان

من و تو خشکیده بودیم – برای نوید بهبودی

من و تو خشکیده بودیم – برای نوید بهبودی پوریا پلیکان   تقدیم به دوست عزیزم نوید بهبودی ما من و تو خشکیده بودیم که بادی وزید و ترانه‌ای آورد آن ترانه را با سنجاقی کوچک به لب‌هایت می‌آویزم قرن‌هاست کنارم خوابیده‌ای نَرْم آنقدر نَرْم که مورچه‌ها در حفره‌های تنت زاد و ولد می‌کنند زنبورها[…]

سلاحت را پایین بیاور - زنی که زیبایی‌اش را به آتش سپرده

سلاحت را پایین بیاور – دختر آبی

سلاحت را پایین بیاور – شعر دختر آبی پوریا پلیکان   سلاحت را پایین بیاور «…» ! _ می‌خواستم برادر صدایت کنم اما لباسی که پوشیده‌ای مرزی میانمان کشیده است _   اینجا دریا نام زنی زیبا نیست   زنی که زیبایی‌اش را به آتش سپرده است سلاحش را زمین گذاشته تا سلاحِ تازه‌تری بردارد[…]

آهای-پلنگ-تیرباران-شده-پوریا-پلیکان

آهای پلنگ تیرباران شده! – آیا نفت نیست؟

آهای پلنگ تیرباران شده! – شعر آیا نفت نیست؟ پوریا پلیکان   آهای پلنگ تیرباران شده! این خون سیاه که از لکه‌های تنت بیرون می‌ریزد آیا نفت نیست؟

غم از چهره‌ی معدنچی - شعر سقف پوریا پلیکان

غم از چهره‌ی معدنچی – سقف

غم از چهره‌ی معدنچی – شعر سقف پوریا پلیکان     غم از چهره‌ی معدنچی غم از دور چشم‌های همسرم غم از نقشه‌ی کشورم پاک نخواهد شد بیا آواز بخوانیم چیزی به فرو ریختنِ این سقف نمانده است     مطالب بیشتر در:

ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم - شعر زخم‌ها - پوریا پلیکان

ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم – زخم‌ها

ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم – شعر زخم‌ها – پوریا پلیکان   ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم   همچون جنازه‌هایی که به خاک پناه می‌برند پناه بردیم به تخت‌خواب‌هایمان و زخم‌ها را با ملافه‌های سفید پنهان کردیم اما زخم‌هایمان عمیق‌تر شدند آنقدر که ملافه‌ها را بلعیدند تخت‌خوابمان را بلعیدند اتاق‌خوابمان را بلعیدند شروع[…]

شعر حکم اعدام بهاره خدابنده

شعر حکم اعدام بهاره خدابنده

شعر حکم اعدام بهاره خدابنده   این شعر با الهام از مکالمات یه زندانی محکوم به اعدام با پدرش نوشته شده است. بخشی از این مکالمه: «حکم اعدام دادن، به مامان چیزی نگو »   گفتند زمین گفتم آزادی گفتند وطن گفتم آزادی گفتند تو گفتم آزادی   و آنقدر گره طناب تنگ تر شد[…]

شعر قطعه‌ی آمریکایی ــ آفریقایی لنگستون هیوز

چه دور از دسترس است – قطعه‌ی آمریکایی ــ آفریقایی

چه دور از دسترس است – شعر آمریکایی ـ آفریقایی – لنگستون هیوز چه دور چه دور از دسترس است آفریقا. حتا خاطره‌یی هم زنده نمانده است جز آن‌ها که کتاب‌های تاریخ ساخته‌اند، جز آن‌هایی که ترانه‌ها با طنینی آهنگین در خون می‌ریزد با کلماتی غم‌سرشت، به زبانی بیگانه که زبان سیاهان نیست با طنینی[…]

شعر غیر قابل چاپ لنگستون هیوز

راسی راسی مکافاتیه اگه مسیح برگرده – غیر قابل چاپ

راسی راسی مکافاتیه اگه مسیح برگرده – شعر غیر قابل چاپ – لنگستون هیوز   راسی راسی مکافاتیه اگه مسیح برگرده و پوسّش مث ما سیاه باشه‌ها! خدا می‌دونه تو ایالات متحد آمریکا چن تا کلیسا هس که اون نتونه توشون نماز بخونه، چون سیاها هرچی هم که مقدس باشن ورودشون به اون کلیساها قدغنه;[…]

پرلودنخست تی. اس. الیوت

شامگاه زمستان فرو می‌نشیند- پرلودنخست

شامگاه زمستان فرو می‌نشیند- شعر پرلودنخست-تی. اس. الیوت شامگاه زمستان فرو می‌نشیند با بوی استیک در گذرگاه‌ها ساعت شش ته مانده‌ی روزهای سوخته‌ی دود گرفته اینک رگباری توفان زا – خُرده برگ‌های آلوده‌ی خشک و روزنامه‌های باطله را به دور پاهایت می‌پیچاند رگبار به سایه‌بان‌های شکسته و کلاهک دودکش‌ها می‌کوبد. در گوشه‌ای از خیابان درشکه‌ای[…]

شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان

شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان

شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان   نیمی از من مردِ دیگری‌ست مردی که دکمه‌های پیراهنش را باز می‌گذارد متلک می‌اندازد به پیاده‌رو وُ دست می‌کشد به اندامِ زن‌ها مُشت می‌زند به دماغ هرچه پلیس مست می‌کند کنارِ فاحشه‌ها گُل می‌کِشَد با اراذلِ اوباش وَ بالا می‌آورد گوشتِ زنانی که خورده را کنارِ جدول‌ها[…]

شعر خرمشهر و زخم هایی که ادامه دارند پوریا پلیکان

شعر خرمشهر و زخم هایی که ادامه دارند پوریا پلیکان

شعر خرمشهر و زخم هایی که ادامه دارند پوریا پلیکان   خمپاره خورد بازار شهر سایه‌بانِ میوه‌فروشی سوراخ شد وُ آفتاب دارد بچه‌هایم را پلاسیده می‌کند. تَرکِش راه افتاده در عضلاتِ خیابان به میدان رسید خمپاره خورده میدان شهر مجسمه‌اش را از تکه‌های سُرب ساخته‌اند وَ این سرباز هر بار گریه کند تَرکِش می‌چکد روی[…]