در دهر بزرگ یادگاری

در دهر بزرگ یادگاری _ بنای یادگار

شعر در دهر بزرگ یادگاری _ بنای یادگار _ ملک الشعرا بهار    در دهر بزرگ یادگاری کردم ز برای خویش بنیاد   بنیاد بنای پایداری بی‌یاری دست من شد ایجاد   * *‌   خار و خس روزگار ناساز سد کردن راه او نیارد   چون بانی خود ز فرط اعزاز سر پیش کسی[…]

برشو ای رایت روز از در شرق

برشو ای رایت روز از در شرق

شعر برشو ای رایت روز از در شرق _ ملک الشعرا بهار  مرغ شباهنگ   برشو ای رایت روز از در شرق بشکف ای غنچهٔ صبح از بر کوه   دهر را تاج زر آویز به فرق کامدم زین شب مظلم به‌ستوه   * *   ای شب موحش انده گستر اندک احسان و فراوان[…]

شاه انوشیروان به موسم دی

شاه انوشیروان به موسم دی

شعر شاه انوشیروان به موسم دی _ ملک الشعرا بهار  کسری و دهقان   شاه انوشیروان به موسم دی رفت بیرون ز شهر بهر شکار   در سر راه دید مزرعه‌ای که در آن بود مردم بسیار   *‌ *   اندر آن دشت پیرمردی دید که گذشته است عمر او ز نود   دانهٔ[…]

سیصد و شصت و پنج‌ و ربعی روز

سیصد و شصت و پنج‌ و ربعی روز

شعر سیصد و شصت و پنج‌ و ربعی روز _ ملک الشعرا بهار  خمسه‌ مسترقه   سیصد و شصت و پنج‌ و ربعی روز مدت سال بود و هست مدام   ماه سی روز بود و پنج دگر بد به پایان سال‌، پنجی نام   گشت پنجی فزوده آخر سال طبق آداب و سنت دیرین[…]

بیایید ای کبوترهای دلخواه

بیایید ای کبوترهای دلخواه

شعر بیایید ای کبوترهای دلخواه _ ملک الشعرا بهار  سرود کبوتر   بیایید ای کبوترهای دلخواه سحرگاهان که این مرغ طلایی   بپرید از فراز بام و ناگاه ببینمتان به قصد خودنمایی   بدن کافورگون پاها چو شنگرف فشاند پر ز روی برج خاور   به گرد من فرود آیید چون برف کشیده سر ز[…]

از بر این کرهٔ پست حقیر

از بر این کرهٔ پست حقیر

شعر از بر این کرهٔ پست حقیر _ ملک الشعرا بهار  افکار پریشان   از بر این کرهٔ پست حقیر زیر این قبهٔ مینای بلند   نیست خرسند کس از خرد و کبیر من چرا بیهده باشم خرسند   شده‌ام در همه اشیا باریک رفته تا سرحد اسرار وجود   چیست هستی‌؟ افقی بس تاریک[…]

شعر رمیده هوشنگ ابتهاج

خسته و بیماروش به گردنم آویخت – رمیده

خسته و بیماروش به گردنم آویخت – شعر رمیده هوشنگ ابتهاج   خسته و بیماروش به گردنم آویخت آن هوس انگیز دلبر ِ گنه آموز دیده اش آشفته از خمار ِ هوس بار گونه اش از آتش ِ گناه گل افروز چنگ فرو برد و گیسوان ِ سیه را نرم ز پیشانی ِ بر آمده[…]

شعر ژاله هوشنگ ابتهاج

شب همه شب به بزم باغ ، گلی – ژاله

شب همه شب به بزم باغ ، گلی – شعر ژاله هوشنگ ابتهاج   شب همه شب به بزم باغ ، گلی به صبا بوسه داد و کام گرفت هوسی راند و باده ای پیمود حاصل از عمر ِ بی دوام گرفت دامن از دست داد و مست افتاد تا شرابی ز جام ِ وصل[…]

شعر گور شب هوشنگ ابتهاج

شب آمد و چیره شد سیاهی – گور شب

شب آمد و چیره شد سیاهی – شعر گور شب هوشنگ ابتهاج   شب آمد و چیره شد سیاهی آرام گرفت مرغ و ماهی تنها منم اشک بار و بیدار ای شب تو زجان ِ من چه خواهی ! بشکیب و منال ای شباهنگ انده مفزا بر این دل ِ تنگ بگذار به درد ِ[…]

شعر گل های یاس هوشنگ ابتهاج

دوش آن رشته های یاس که بود – گل های یاس

دوش آن رشته های یاس که بود – شعر گل های یاس هوشنگ ابتهاج   دوش آن رشته های یاس که بود خفته بر سینه ی دل انگیزت راست گفتی که آرزوی من است که چنان گشته گردن آویزت با چه لبخندهای ناز آلود با چه شیرین نگاه ِ شورانگیز باز کردی ز گردن و[…]

شعر پردگی هوشنگ ابتهاج

جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت – پردگی

جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت – شعر پردگی هوشنگ ابتهاج   جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت خیره بر او چشم خون گرفته خورشید دامن دشت از غبار سوخته پر شد مرغ شب از آشیانه پر زد و نالید جنگل آتش گرفته از نفس افتاد و آن همه رنگ و ترانه گشت فراموش ابر[…]

شعر درد گنگ هوشنگ ابتهاج

نمی دانم چه می خواهم بگویم – درد گنگ

نمی دانم چه می خواهم بگویم – شعر درد گنگ هوشنگ ابتهاج   نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ست در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته ست نمی دانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می[…]

شعر نوش نگاه هوشنگ ابتهاج

باز واشد ز چشمه نوشی – نوش نگاه

باز واشد ز چشمه نوشی – شعر نوش نگاه هوشنگ ابتهاج   باز واشد ز چشمه نوشی همچو باران زلال ناز و نگاه باز در جام جان من سرداد همچو مهتاب باده ای دلخواه بازم از دست می برد نگهی نگهی چون شراب مستی بخش چه نگاهی که همچو بوی گلاب می شود در مشام[…]

شعر اندوه رنگ هوشنگ ابتهاج

می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو – اندوه رنگ

می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو – شعر اندوه رنگ هوشنگ ابتهاج   می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی[…]

شعر آشنا سوز هوشنگ ابتهاج

چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست – آشنا سوز

چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست – شعر آشنا سوز هوشنگ ابتهاج   چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست درین آشفته اندوه نگاهم تو را می خواهم ای چشم فسون بار که می سوزی نهان از دیرگاهم چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟ زبان بگشا که می لرزد امیدم نگاه بی قرارم بر[…]

شعر آواز نگاه هوشنگ ابتهاج

می شنوم می شنوم آشناست – آواز نگاه تو

می شنوم می شنوم آشناست – شعر آواز نگاه تو هوشنگ ابتهاج   می شنوم می شنوم آشناست موسیقی چشم تو در گوش من موج نگاه تو هم آواز ناز ریخت چو مهتاب در آغوش من می شنوم در نگه گرم توست گم شده گلبانگ بهشت امید این همه گشتم من و دلخواه من در[…]

شعر عشق گمشده هوشنگ ابتهاج

آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم – عشق گمشده

آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم – شعر عشق گمشده هوشنگ ابتهاج   آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت با خنده ای که روی لبت رنگ می نهفت چشم تو زیر سایه مژگان چه ناز داشت در باغ دل شکفت گل تازه[…]