فرهنگ فارسی عمید
معنی غائله به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ غائله در گویش ها و لهجه ها. معنی غائله تلفظ: /qA~ele/ معنی: آشوب، بلوا، شورش، فتنه، اغتشاش برابر پارسی: غوغا، آشوب، شورش مترادف: ، شر، آسیب، گزند، دشواری، سختی،[…]
معنی جاسوس به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ جاسوس در گویش ها و لهجه ها. معنی جاسوس تلفظ: /jAsus/ خبر آور. جاسوس در فرهنگ فارسی خبرکش، خبرچین، جستجوکنندخبر، اخبارواسرار ( اسم ) آنکه اخبار و اطلاعات[…]
معنی خاتم به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ خاتم در گویش ها و لهجه ها. معنی خاتم مترادف خاتم: انگشتری، انگشتر، مهر، نگین، آخرین، بازپسین، نهایی ، خاتم کاری، ختم کننده | پایان، سرانجام، فرجام، عاقبت، ختم کننده،[…]
معنی شاباش به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ شاباش در گویش ها و لهجه. معنی شاباش تلفظ: /SAbAS/ معنی:خوش باش، آفرین، احسنت. مترادف ها: افرین، براوو، بارک الله، شاباش، مریزاد، هورا، به به. هم قافیه با شاباش[…]
معنی شاباتی به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ شاباتی در گویش ها و لهجه. معنی شاباتی معني: رغیف، رجوع به شاباطی و چاپاتی شود. هم قافيه با شاباتي زکاتی، خیالاتی، تدارکاتی، تبلیغاتی، بیمبالاتی، بیاحتیاطی، احساساتی، اثباتی.[…]
معنی ظاهربین به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ باء در گویش ها و لهجه ها. معنی ظاهربین تلفظ: /zAherbin/ معنی:آنکه فقط ظاهر را بنگرد. برابر پارسی: بیمایه، برون نگر ظاهر بین در لغت نامه دهخدا ظاهربین. [[…]
معنی ظاهرالصلاح به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ باء در گویش ها و لهجه ها. معنی ظاهرالصلاح تلفظ: /zAherossalAh/ معنی: ظاهر بر طیق اخلاق و دین ظاهرالصلاح در لغت نامه دهخدا ظاهرالصلاح. [ هَِ رُص ْ ص َ[…]
معنی ظاهرا به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ باء در گویش ها و لهجه ها. معنی ظاهرا تلفظ: /zAheran/ معنی:انگار، برحسب ظاهر، پنداری، گویا، گویی، گوییا، مانا، محتملاً، همانا متضاد ضاهرا: باظنا برابر پارسی: آنسان که پیداست، به[…]
معنی شاب به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ شاب در گویش ها و لهجه. معنی شاب تلفظ: /SAb/ معنی: جمع شباب، مرد جوان، برنا. مترادف: برنا، جوان، نوجوان. متضاد: پیر، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، فرتوت، ناتوان. […]