9 جمله معروف جمشید خان عمویم بختیار علی

9 جمله معروف جمشید خان عمویم بختیار علی – تکه کتاب

  • 9 جمله معروف جمشید خان عمویم بختیار علی: در این مطلب 9 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب جمشید خان عمویم بختیار علی را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا بختیار علی

     

     

    9 جمله معروف جمشید خان عمویم بختیار علی

     

    جمشید به یاد دارد وقتی که در آسمان بوده، کمونیست بوده است، ولی همین که بر روی پشت‌بام مکانیکی می‌افتد، فراموش می‌کند که کمونیست بوده است… بادی که جمشید را از جنوب به شمال می‌بَرد، این را که او پیش از این چه بوده است از حافظه‌اش می‌زداید… بعدها هم بسیاری از دفعات هر بار که باد او را می‌برد، با سقوط بر سطح زمین، دگرگونی بزرگی در او به وجود می‌آید و رویایی ژرف و دیوانه‌وار در درونش شکل می‌گیرد… با هر سقوط هم، بخشی از خاطراتش فراموش می‌شود و بخشی دیگر رنگ می‌بازد. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۰)

     

     

    او همیشه بهانه‌ای داشت تا از روی غرور و تکبر به ما بنگرد… البته او نگاه دیگری به زندگی داشت. از سن پانزده‌سالگی که به خیل کمونیست‌ها پیوسته بود، با چشم حقارت به پدر و برادر و همه‌ی بستگان خان‌زاده و نجیب‌زاده‌اش می‌نگریست و آن‌ها را خون‌خوار و ستمکار می‌نامید و نمی‌گذاشت کسی او را با نام جمشیدخان بخواند، بلکه باید او را رفیق‌جمشید می‌نامیدند. اتاقش را نیز با عکس‌های بزرگی از مارکس و انگلس تزیین کرده بود. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۲)

     

     

    او بی‌آن‌که بگذارد افسران عرب اشک‌هایش را ببینند، گفت: «از این به بعد به خاطر من، آدمای زیادی کشته می‌شن… به خاطر من بچه‌های بسیاری یتیم می‌شن و مادرای زیادی که من نمی‌شناسم‌شون، داغدار می‌شن… من هیچ‌وقت دوست نداشته‌م توی جنگ شرکت کنم.» (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۳۰)

     

     

    عشق کاری می‌کند که انسان همه‌ی استعدادهای پنهانی‌اش را به کار بیندازد و تمام توانش را برای مبهوت کردن معشوقه‌اش به کار ببندد. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۶۰)

     

     

    پس از بازگشت به شهر، جمشیدخان ریش گذاشت و سجاده‌ی بزرگی خرید و به نماز و عبادت مشغول شد. بازگشت جمشید به نزد خدا، در میان خاندان ما با استقبال مواجه شد. عموادیب و پدرم که آدم‌هایی مذهبی بودند، با صدای بلند به تعریف و تمجید از جمشیدخان و ستودن استعدادهای او برای ارتباط با آسمان پرداختند. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۷۶)

     

     

    جملات معروف کتاب جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود می برد بختیار علی

     

     

    آدم وقتی از بالا به این مملکت نگاه می‌کنه، ناخودآگاه یه مشت تصویر توی روحش تلنبار می‌شه که در اون لحظه همچی معنی خاصی نداره… اما بعدها همین تصویرا آدمو به سمتی می‌کشونه که خودش هم انتظارش رو نداشته. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۸۵)

     

     

    تا زمانی که توی مرزای این خاک هستیم، نمی‌تونیم فکر کنیم. هوای این‌جا با عقل و اندیشه سازگار نیست. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۸۷)

     

     

    هر آدمی یه روزی توی زندگیش هوس نوشتن یه کتاب به سرش می‌زنه. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۰۶)

     

     

     

    یه قاشق از نویسنده‌ی بد رو با یه قاشق از سیاست‌مدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن… بعد چند قاشق از محلولِ بی‌سوادی بهش اضافه کن… مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه… چیزی که درمیاد، روزنامه‌نگار تمام‌عیار مملکت ماست. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۰۷)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود می برد بختیار علی

     

     

    9 جمله معروف غروب پروانه بختیار علی  تکه کتاب

     

    19 جمله معروف آخرین انار دنیا بختیار علی تکه کتاب

     

    20 جمله معروف ژرمینال امیل زولا تکه کتاب

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    1 دیدگاه برای “9 جمله معروف جمشید خان عمویم بختیار علی – تکه کتاب

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *