مکن گوش هرگز به مرد دروغ

مکن گوش هرگز به مرد دروغ _ فقرۀ ۲۶

شعر مکن گوش هرگز به مرد دروغ _ فقرۀ ۲۶ _ ملک الشعرا بهار    از سیزک (‌خبرچین‌) و دروغ مرد سخن مشنو.   مکن گوش هرگز به مرد دروغ که در گفته‌هایش نبینی فروغ     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  از پری بانو، رسولی ارجمند هاتفی گفت که[…]

چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ

چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ _ فقرۀ ۲۵

شعر چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ _ فقرۀ ۲۵ _ ملک الشعرا بهار    اندر پادشاهان وژیر ( گزیر، چاره و تدبیر) به دروغ به پایان مبر.   چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ نگر تا نگویی بدیشان دروغ   سخن جز به آیین دانش مگوی که نزد شهان باشدت آبروی     مطالب[…]

به رشکاوران هیچ منمای زر

به رشکاوران هیچ منمای زر _ فقرۀ ۲۴

شعر به رشکاوران هیچ منمای زر _ فقرۀ ۲۴ _ ملک الشعرا بهار    بر ارشکین (‌حسود) مرد خواسته منمای‌.   به رشکاوران هیچ منمای زر بپرهیز از سیزک بی‌هنر     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  از پری بانو، رسولی ارجمند هاتفی گفت که ابرام بنه _ بانگ هاتف[…]

مشو هیچ با مرد بدچشم یار

مشو هیچ با مرد بدچشم یار _ فقرۀ ۲۳

شعر مشو هیچ با مرد بدچشم یار _ فقرۀ ۲۳ _ ملک الشعرا بهار   دشن چشم (‌بدچشم‌) مرد به یاری مگیر.   مشو هیچ با مرد بدچشم یار که بدچشم مردم نیاید به کار     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  از پری بانو، رسولی ارجمند هاتفی گفت که[…]

به بدگوهران وام هرگز مده

به بدگوهران وام هرگز مده _ فقرۀ ۲۲

شعر به بدگوهران وام هرگز مده _ فقرۀ ۲۲ _ ملک الشعرا بهار    از بدگوهر مرد، و بد تخمه مرد افام مستان و مده‌، چه وخش گران باید دادن و همه گاه به درخانهٔ تو بایستد و همیشه پیامبر به درگاه تو برپای دارد و ترا زیان گران از وی باشد.   به بدگوهران[…]

مشو هم‌خور و خفت‌بامست‌مرد

مشو هم‌خور و خفت‌بامست‌مرد _ فقرۀ ۲۱

شعر مشو هم‌خور و خفت‌بامست‌مرد _ فقرۀ ۲۱ _ ملک الشعرا بهار    با مست مرد هم‌خورش مشو.   مشو هم‌خور و خفت‌بامست‌مرد که آمیزش مست رنجست و درد     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  از پری بانو، رسولی ارجمند هاتفی گفت که ابرام بنه _ بانگ هاتف پهلویا![…]

سگالش مکن با خلج مرد زفت

سگالش مکن با خلج مرد زفت

شعر سگالش مکن با خلج مرد زفت _ ملک الشعرا بهار  فقرۀ ۱۷، ۱۸، ۱۹، ۲۰   با دژآگاه (‌نادان و بی‌تربیت‌) مرد همراز مباش‌. با خشمگین مردم همره مباش‌. با خلج (‌پوچ و پست‌) مردم هم‌سگالش (‌هم‌مشورت‌) مشو با بسیارخواسته مرد (‌متمول‌) هم‌خورش مباش.   سگالش مکن با خلج مرد زفت مگو با دژآگاه[…]

مکن هیچ افسوس با مردمان

مکن هیچ افسوس با مردمان _ فقرۀ ۱۶

شعر مکن هیچ افسوس با مردمان _ فقرۀ ۱۶ _ ملک الشعرا بهار   به هیچ کس افسوس (‌استهزاء‌) مکن.   مکن هیچ افسوس با مردمان کز افسوسیانند مردم رمان     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی از فاقه در امان آمد[…]

به بیگاه بر روی مردم مخند

به بیگاه بر روی مردم مخند _ فقرۀ ۱۴، ۱۵

شعر به بیگاه بر روی مردم مخند _ فقرۀ ۱۴، ۱۵ _ ملک الشعرا بهار   بیگاه مخند. پیش و پس پاسخ به پیمانه گیر (‌پیمان – انداز)   به بیگاه بر روی مردم مخند زگفتار بی‌مایه لب بازبند     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار[…]

مبادا ز فرهنگ و دانش جدا

مبادا ز فرهنگ و دانش جدا _ فقرۀ ۱۳

شعر مبادا ز فرهنگ و دانش جدا _ فقرۀ ۱۳ _ ملک الشعرا بهار    زن و فرزند خویشتن جدا از فرهنگ بمهل‌، کت تیمار و بیش (‌رنج و غم‌) گران نرسد و پشیمان نشوی‌.   مبادا ز فرهنگ و دانش جدا زن و کودک مردم پارسا   کش آرد پشیمانی بیکران برد بیش و[…]

نیوشنده باش و سخن درپذیر

نیوشنده باش و سخن درپذیر _ فقرۀ ۱۲

شعر نیوشنده باش و سخن درپذیر _ فقرۀ ۱۲ _ ملک الشعرا بهار   هرچه اشنوی نیوش‌، یاوه مگوی‌.   نیوشنده باش و سخن درپذیر پس و پیش‌ پاسخ به پیمانه گیر     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی از فاقه در[…]

به زن راز پنهان مکن اشکار

به زن راز پنهان مکن اشکار _ فقرۀ ۱۱

شعر به زن راز پنهان مکن اشکار _ فقرۀ ۱۱ _ ملک الشعرا بهار    راز به زنان مبر.   به زن راز پنهان مکن اشکار همان کودکان را به فرهنگ دار     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی از فاقه در[…]

به گیتی ره ایزدی توختن

به گیتی ره ایزدی توختن _ فقرۀ ۱۰

شعر به گیتی ره ایزدی توختن _ فقرۀ ۱۰ _ ملک الشعرا بهار    به چیز یزدان و امهرسپندان توخشا (‌توزنده – عمل کننده‌) و جان‌سپار باش.   به گیتی ره ایزدی توختن بود مینوی توشه اندوختن   به راه خدا و امهرآسپند به جان کوش تا وارهی ازگزند     مطالب بیشتر در:  […]

امیدت به دادار دارنده بند

امیدت به دادار دارنده بند _ فقرۀ ۹

شعر امیدت به دادار دارنده بند _ فقرۀ ۹ _ ملک الشعرا بهار    باستان (‌آغاز و همواره‌) و همه گاه امید بر یزدان دار و دوست آن گیر که ترا سودمندتر بود.   امیدت به دادار دارنده بند گزین دوستی کت بود سودمند     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای[…]

رود هرکه با تو به خشم و به کین

رود هرکه با تو به خشم و به کین _ فقرۀ ۸

شعر رود هرکه با تو به خشم و به کین _ فقرۀ ۸ _ ملک الشعرا بهار    هرکه با تو به خشم وکین رود هرآینه از وی دور باش‌   رود هرکه با تو به خشم و به کین از او دور باش و به رویش مبین     مطالب بیشتر در:    […]

مشو خویشتن بنده در زندگی

مشو خویشتن بنده در زندگی _ فقرۀ ۷

شعر مشو خویشتن بنده در زندگی _ فقرۀ ۷ _ ملک الشعرا بهار    خویشتن به بندگی کس مسپار.   مشو خویشتن بنده در زندگی مکن پیش همچون خودی بندگی     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی از فاقه در امان آمد[…]

یگانه شو آموزگارانت را

یگانه شو آموزگارانت را _ فقرۀ ۶

شعر یگانه شو آموزگارانت را _ فقرۀ ۶ _ ملک الشعرا بهار    اندر خدایان و دوستان یگانه باش.   یگانه شو آموزگارانت را خداوندگاران و یارانت را     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی از فاقه در امان آمد _ تمثیل[…]

هر آن چیزکان زی تو نبود نکو

هر آن چیزکان زی تو نبود نکو _ فقرۀ ۵

شعر هر آن چیزکان زی تو نبود نکو _ فقرۀ ۵ _ ملک الشعرا بهار    هرچه به تو نه نیکواست تو نیز به دگرکس مکن‌.   هر آن چیزکان زی تو نبود نکو به دیگر کسانش مکن آرزو     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار[…]

مشو تند وگستاخ و نااستوار

مشو تند وگستاخ و نااستوار _ فقرۀ ۴

شعر مشو تند وگستاخ و نااستوار _ فقرۀ ۴ _ ملک الشعرا بهار   بخدای و سردار مرد، وستار وکستاخ مباش‌.   مشو تند وگستاخ و نااستوار به پیش خدا و خداوندگار     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی از فاقه در[…]

فراموش کن چیزهای شده

فراموش کن چیزهای شده _ فقرۀ ۳

شعر فراموش کن چیزهای شده _ فقرۀ ۳ _ ملک الشعرا بهار    آن گذشته فراموش کن‌، و ان ناامده را بیش (‌و) تیمار مبر.   فراموش کن چیزهای شده مبر بیش و تیمار ناامده     مطالب بیشتر در:       پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات سهمگین بزرگ پیشکار اهرمن دیو فریب مردی[…]

که جان پدرکرفه اندیش باش

که جان پدرکرفه اندیش باش _ فقرۀ ۲

شعر که جان پدرکرفه اندیش باش _ فقرۀ ۲ _ ملک الشعرا بهار    پسر من‌! کرفک‌اندیش بوی‌، نه گناه‌اندیش‌، چه مردم تا جاودان زمان زنده نی‌، چه چیز که آن مینوی (‌است‌)‌، بایستنی‌تر (‌پاینده‌تر)   که جان پدرکرفه اندیش باش بی‌آزار و به دین‌ و خوش کیش ‌باش   چو باید شدن زین جهان[…]

شنیدم که دانا نبودش پسر

شنیدم که دانا نبودش پسر _ فقرۀ ۱

شعر شنیدم که دانا نبودش پسر _ فقرۀ ۱ _ ملک الشعرا بهار    این‌پیدا (‌است‌) که‌آذرپاد را فرزند تنی‌زاد نبود، و از آن پس آیستان «‌نیاز و دعا» به یزدان کرد، دیر برنیامد که اذرپاد را فرزندی ببود، هرآینه درست خیمی زرتشت سپینمان را زرتشت نام نهاد، وکفت که برخیز پسرم تا(‌ت‌) فرهنگ برآموزم‌.[…]

بخواندم زگفتار دانای راد

بخواندم زگفتار دانای راد

شعر بخواندم زگفتار دانای راد _ ملک الشعرا بهار به نام یزدان – این (‌است) اندرز انوشک روان اتروپات مارسپندان   بخواندم زگفتار دانای راد که اندرز فرزند راکرد یاد   نکو نام پاد آذر شادکام که بودش پدر ماراسپند نام     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حیوانات[…]

چنین گفت در گات‌ها زردهشت

چنین گفت در گات‌ها زردهشت

شعر چنین گفت در گات‌ها زردهشت _ ملک الشعرا بهار  آیین زرتشت   چنین گفت در گات‌ها زردهشت که بر دیو ریمن نمایید پشت   دروغ است هم‌دست اهریمنا ابا هر بدی دست در گردنا   به یزدان نیکی دهش بگروند دروغ از فریبندگان مشنوید   به هرمزد والا نماز آورید به یزدان یکایک نیاز[…]

بر در آن کاخ سیصد پاسدار

بر در آن کاخ سیصد پاسدار

شعر بر در آن کاخ سیصد پاسدار _ ملک الشعرا بهار در وصف کاخ پری‌بانو   … …   … …   …   بر در آن کاخ سیصد پاسدار جمله برکف گرزهای گاوسار   کودکان ماهرو در پیش در بهر خدمت تنگ بربسته کمر   با رخی چون گلستان   کرده بهر روشنی برگرد[…]

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

شعر دید تهمورث چو بر آن دوکنیز _ ملک الشعرا بهار شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان   دید تهمورث چو بر آن دوکنیز گفت با شیدسپ کای پیر عزیز   این دو دختر را جمالی بیمرست یا پری خود ز آدمی زیباتر است   همچو من بنگر تو نیز   گفت شیدسپ ای جهان را[…]

پیشکار اهرمن دیو فریب

پیشکار اهرمن دیو فریب

شعر پیشکار اهرمن دیو فریب _ ملک الشعرا بهار پاسخ شاه به پیام پری‌بانو   پیشکار اهرمن دیو فریب خند خندان با دو چشمان اریب   خودی از فیروزه بر سر شاهوار تکمهٔ زر بر قبای زرنگار   همره یکدسته دیب   جملگی زیبارخ و آراسته رخ ز دوده‌، گیسوان پیراسته   هدیه‌ها و لوحه‌ها[…]

از پری بانو، رسولی ارجمند

از پری بانو، رسولی ارجمند

شعر از پری بانو، رسولی ارجمند _ ملک الشعرا بهار  گفتن حدیث عشق پریزاد   از پری بانو، رسولی ارجمند زی تو آید، ای شهنشاه بلند   دیو زادی‌، گربزی‌، خودکامه‌ای هدیه‌ها آرد برت با نامه‌ای   تا رهاند شه ز بند   لیک بانو گویدت‌: بیدار باش من درین کارم تو هم برکار باش‌[…]

در بر بانو، زن و مردی فقیر

در بر بانو، زن و مردی فقیر

شعر در بر بانو، زن و مردی فقیر _ ملک الشعرا بهار  پیام بانو به تهمورث   در بر بانو، زن و مردی فقیر برده بودند از بنی آدم اسیر   آن جوان زن‌، نام او میشایه بود شوهر او میشی پر مایه بود   هوشمند و تیز ویر   جمله از دیوان زبان آموخته[…]

شب‌رسید و مهر روشن شد نهان

شب‌رسید و مهر روشن شد نهان

شعر شب‌رسید و مهر روشن شد نهان _ ملک الشعرا بهار  تدبیر پری بانو   شب‌رسید و مهر روشن شد نهان شد سیه‌چون‌جان‌اهریمن‌، جهان   تیرگی گسترده شد از باختر شد خراسان چون رخ عفریت نر   لعلگون شد خاوران   در افق شد زهره گرم دلبری کاه پیدا، گه نهان‌، همچون پری   می‌زدند[…]