شعر ملک الشعرا بهار با فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

روی ماهت‌ ر ببین تا عشقمر باور کنی

روی ماهت‌ ر ببین تا عشقمر باور کنی _ غزل

شعر روی ماهت‌ ر ببین تا عشقمر باور کنی _ غزل _ ملک الشعرا بهار    روی ماهت‌ ر ببین تا عشقمر باور کنی رنگ زردم ر ببین تا جورتر کمتر کنی   نیصب شو وخت که بوی زلفهاتر مشنوم کرببینی روز مور خاک سیا ور سر کنی   زلف کرنیلیر ازی بیشتر مزن قیچی[…]

بر در آن کاخ سیصد پاسدار

بر در آن کاخ سیصد پاسدار

شعر بر در آن کاخ سیصد پاسدار _ ملک الشعرا بهار در وصف کاخ پری‌بانو   … …   … …   …   بر در آن کاخ سیصد پاسدار جمله برکف گرزهای گاوسار   کودکان ماهرو در پیش در بهر خدمت تنگ بربسته کمر   با رخی چون گلستان   کرده بهر روشنی برگرد[…]

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

شعر دید تهمورث چو بر آن دوکنیز _ ملک الشعرا بهار شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان   دید تهمورث چو بر آن دوکنیز گفت با شیدسپ کای پیر عزیز   این دو دختر را جمالی بیمرست یا پری خود ز آدمی زیباتر است   همچو من بنگر تو نیز   گفت شیدسپ ای جهان را[…]

پیشکار اهرمن دیو فریب

پیشکار اهرمن دیو فریب

شعر پیشکار اهرمن دیو فریب _ ملک الشعرا بهار پاسخ شاه به پیام پری‌بانو   پیشکار اهرمن دیو فریب خند خندان با دو چشمان اریب   خودی از فیروزه بر سر شاهوار تکمهٔ زر بر قبای زرنگار   همره یکدسته دیب   جملگی زیبارخ و آراسته رخ ز دوده‌، گیسوان پیراسته   هدیه‌ها و لوحه‌ها[…]

از پری بانو، رسولی ارجمند

از پری بانو، رسولی ارجمند

شعر از پری بانو، رسولی ارجمند _ ملک الشعرا بهار  گفتن حدیث عشق پریزاد   از پری بانو، رسولی ارجمند زی تو آید، ای شهنشاه بلند   دیو زادی‌، گربزی‌، خودکامه‌ای هدیه‌ها آرد برت با نامه‌ای   تا رهاند شه ز بند   لیک بانو گویدت‌: بیدار باش من درین کارم تو هم برکار باش‌[…]

در بر بانو، زن و مردی فقیر

در بر بانو، زن و مردی فقیر

شعر در بر بانو، زن و مردی فقیر _ ملک الشعرا بهار  پیام بانو به تهمورث   در بر بانو، زن و مردی فقیر برده بودند از بنی آدم اسیر   آن جوان زن‌، نام او میشایه بود شوهر او میشی پر مایه بود   هوشمند و تیز ویر   جمله از دیوان زبان آموخته[…]

شب‌رسید و مهر روشن شد نهان

شب‌رسید و مهر روشن شد نهان

شعر شب‌رسید و مهر روشن شد نهان _ ملک الشعرا بهار  تدبیر پری بانو   شب‌رسید و مهر روشن شد نهان شد سیه‌چون‌جان‌اهریمن‌، جهان   تیرگی گسترده شد از باختر شد خراسان چون رخ عفریت نر   لعلگون شد خاوران   در افق شد زهره گرم دلبری کاه پیدا، گه نهان‌، همچون پری   می‌زدند[…]

حربهٔ مردم فلاخن بود و سنگ

حربهٔ مردم فلاخن بود و سنگ

شعر حربهٔ مردم فلاخن بود و سنگ _ ملک الشعرا بهار  جنگ دیو و آدمی‌زاد   حربهٔ مردم فلاخن بود و سنگ دیو را گرزگران ابزار جنگ   چون که دیو از آدمی گشتی ستوه جانب آتش‌فشان جستی به کوه   آتش افشاندی به چنگ   شامگاهان کآدمیزاد دلیر خفتی وگشتی دل از پیکار سیر[…]

بود با اهریمنان دانش‌فزون

بود با اهریمنان دانش‌فزون _ رهنمون

شعر بود با اهریمنان دانش‌فزون _ رهنمون _ ملک الشعرا بهار    بود با اهریمنان دانش‌فزون پختن و معماری و رمی و فسون   خط و رسم وپوشش و بافندگی پای کوبی‌، می کشی‌، خوانندگی   با دگر علم و فنون چهر آنان سر بسر بی‌موی بود   نسل‌ زیبا روی ناخوش خوی بود مرد[…]

چون برامد آدمیزاد از کمین

چون برامد آدمیزاد از کمین _ زمین

شعر چون برامد آدمیزاد از کمین _ زمین _ ملک الشعرا بهار    چون برامد آدمیزاد از کمین بود در دست پریزادان‌، زمین   ملکشان ملک یمین بودکیتی زان جماعت مال مال   از محیط هند تا قطب شمال وزمراکش تا به چین   پس بنی‌الجان بر خداکافر شدند وز ره حق باره دیگر شدند[…]

گوش کن ای بلبل شیرین سخن

گوش کن ای بلبل شیرین سخن

شعر گوش کن ای بلبل شیرین سخن _ ملک الشعرا بهار  خطاب به زن   گوش کن ای بلبل شیرین سخن ای گل خوش نکهت باغ وطن   ماجرای خویشتن   روزگار باستان خویش را باستانی داستان خویش را   سر بسر بشنو ز من   این‌ حکایت‌ از کتاب و نامه نیست وین سخن‌ها[…]

دعوت او مسکن پر چرک تست

دعوت او مسکن پر چرک تست

شعر دعوت او مسکن پر چرک تست _ ملک الشعرا بهار  خانه را پاک دار تا مگس نیاید   دعوت او مسکن پر چرک تست مسکن پر چرک تو از شرک تست   پاکی و پاکیزگی از دین بود مشرک و بیدین سگ چرکین بود   چون مگس از اهرمن آمد پدید رغبت او جانب[…]

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

شعر بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان _ ملک الشعرا بهار  داستان «‌خرفستر»   بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان گیری ازین دیو چه آه و فغان   خلقتش از دیو شد این‌ شوم ذات کشتن وی زان بود از واجبات   مؤبدی این قصهٔ خرفستران گوید و بس نکتهٔ حکمت در آن   کیک و مله[…]

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

شعر ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر _ ملک الشعرا بهار  ای مگس!   ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر ای همه از عقرب و افعی بتر   در ره و در خانه و صحرا و باغ موجب دردسر و موی دماغ   قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه قصهٔ تست ای عدوی کینه‌خواه   تاخته[…]

اندرین فترت برآمد رایت سالار زند

اندرین فترت برآمد رایت سالار زند

شعر اندرین فترت برآمد رایت سالار زند _ ملک الشعرا بهار  از کریم خان زند تا مشروطه   اندرین فترت برآمد رایت سالار زند مملکت را کرد مستخلص پس از پیکار چند   بود سلطانی کریم و شهریاری هوشمند دوحهٔ نیکی نشاند و ریشهٔ زشتی بکند   پایگاه ملک را بنهاد بر چرخ بلند خسروان[…]

هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند

هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند

شعر هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند _ ملک الشعرا بهار  از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار   هم اتابیکان به ملک فارس چتر افراشتند آل کرت آنگه هرات و غور درکف داشتند   پارس‌، از آن پس اتابیکان زکف نگذاشتند واندر آن آل مظفر تخم نیکی کاشتند   شیخ ابواسحق و یاران گنج‌ها[…]

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران

شعر پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران _ ملک الشعرا بهار  از کیومرث تا سربداران   پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران پاسبان‌را نیست‌ خواب،‌از خواب‌ سر بردار، هان‌!   گلهٔ خود را نگر بی‌پاسبان و بی‌شبان یک‌طرف گرگ دمان و یک‌طرف شیر ژیان   آن ز چنگ این[…]

عیدنوروزاست هر روزی به ما نوروز باد

عیدنوروزاست هر روزی به ما نوروز باد

شعر عیدنوروزاست هر روزی به ما نوروز باد _ ملک الشعرا بهار  شام ایران روز باد   عیدنوروزاست هر روزی به ما نوروز باد شام ایران روز باد   پنجمین سال حیات ما به ما فیروز باد روز ما بهروز باد   برق‌تیغ ماجهان پرداز و دشمن‌سوز باد جیش ما کین توز باد   سال[…]

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست

شعر با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست _ ملک الشعرا بهار  کار ایران با خداست   با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست   مذهب شاهنشه ایران ز مذهب‌ها جداست کار ایران با خداست   شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست مملکت رفته[…]

خیزکز مشرق عیان گردید شب

خیزکز مشرق عیان گردید شب

شعر خیزکز مشرق عیان گردید شب _ ملک الشعرا بهار وارث طهمورث و جم   خیزکز مشرق عیان گردید شب سرمهٔ چشم جهان گردید شب   تا شبیخون راکجا خواهد زدن عرضگاه اختران گردید شب   چون‌زنی‌زنگی‌پس‌شعری‌زرد در پس انجم نهان گردید شب   برق چشم و تاب دندانش نگر خنده را زنگی نشان گردید[…]

ای فلک آل علی را از وطن آواره کردی

ای فلک آل علی را از وطن آواره کردی

شعر ای فلک آل علی را از وطن آواره کردی _ ملک الشعرا بهار در رثاء سیدالشهداء (‌ع‌)   ای فلک آل علی را از وطن آواره کردی زان سپس در کربلاشان بردی و بیچاره کردی   تاختی از وادی ایمن غزالان حرم را پس اسیر پنجهٔ گرگان آدمخواره کردی   جسم پاک شیرمردان را[…]

چون فروبردند نعشم را به گور

چون فروبردند نعشم را به گور

شعر چون فروبردند نعشم را به گور _ ملک الشعرا بهار  نکیر و منکر   چون فروبردند نعشم را به گور خاک افشاندند و زان گشتند دور   ناگهان آواز پایی سهمناک کردگوشم را خبر از راه دور   من بسان خفته زان آواز پای جستم وآمد به مغزاندر شعور   نه هوا ونه فضا[…]

دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست

دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست

شعر دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست _ ملک الشعرا بهار  در رثاء جمیل صدقی‌الذهاوی   دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست   اشک‌ربزان شد عراق از ماتم فرزند خویش همچو یونان کز غم هجران افلاطون گریست   زبن بلای عام یعنی مرگ[…]

شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید

شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید

شعر شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید _ ملک الشعرا بهار  شب زمستان   شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید ابر، فرش برف‌ریزه بر سر یخ گسترید   لشگر تاریکی و سرما به شهر اندر دوید در عزاگاه یتیمان‌، پردهٔ ماتم کشید   خاک‌، یخ بست و عزاکردند سر[…]

ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

شعر ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید _ ملک الشعرا بهار  خویش را احیا کنید   ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید   کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان پس تکانی خورده دزد خویش را پیدا کنید   تا به کی با[…]

نایب شه چون زگیتی رخت بست

نایب شه چون زگیتی رخت بست

شعر نایب شه چون زگیتی رخت بست _ ملک الشعرا بهار  ناصر الملک   نایب شه چون زگیتی رخت بست ناصرالملک آمد و جایش نشست   ظاهرا گفتند جمعی کم خرد بعد جاهل عالمی برجای هست   گفتیم کاین مرد جبان پشت استقلال را خواهد شکست   این اروپایی‌پرست است از چه روی کام خواهید[…]

شاه نو بر تختگه ماوا گرفت

شاه نو بر تختگه ماوا گرفت

شعر شاه نو بر تختگه ماوا گرفت _ ملک الشعرا بهار  کار ما بالا گرفت‌!   شاه نو بر تختگه ماوا گرفت بار دیگر حق به مرکز جا گرفت   بار دیگر کار ما بالا گرفت آتش اندر خصم بی‌پروا گرفت   مجلس سرگشته از نو پا گرفت   کام مفسد مظهر خمیازه شد شهر[…]

ماه فروردین جهان گردد جوان

ماه فروردین جهان گردد جوان

شعر ماه فروردین جهان گردد جوان _ ملک الشعرا بهار تطبیق ماه‌ها با برج‌ها به زبان فارسی و اسلوب شعری   ماه فروردین جهان گردد جوان برهٔ بریان نهد منعم به خوان   کشت گیرد مایه در اردیبهشت گاو فارغ می‌شود ازکارکشت   باغ در خرداد رنگین‌تر شود بوی گل تا برج دو پیکر شود[…]

دوستان آمد ز ره باباشمل

دوستان آمد ز ره باباشمل

شعر دوستان آمد ز ره باباشمل _ ملک الشعرا بهار  باباشمل‌نامه   دوستان آمد ز ره باباشمل ذکر او حی علی خیر العمل   سال پارین با سران و مهتران رفت و شد مهمان از ما بهتران   رفت از ایران تا زمانی والمد در هتل‌ها یکه و تنها لمد   مدتی با خوبرویان سر[…]

باز خنگ فکرتم جولان گرفت

باز خنگ فکرتم جولان گرفت

شعر باز خنگ فکرتم جولان گرفت _ ملک الشعرا بهار سلام به هند بزرگ   باز خنگ فکرتم جولان گرفت فیل طبعم یاد هندستان گرفت   تا خیالم نقش روی هند بست یافت ذوقم جلوهٔ طاوس مست   بلبل فکرم خوش آوایی نمود طوطی طبعم شکرخایی نمود   بسته‌ام پاتاوه بر پای نیاز تا شود[…]