اشعار هوشنگ ابتهاج

اشعار هوشنگ ابتهاج

  • اشعار هوشنگ ابتهاج

     

    هوشنگ ابتهاج شاعر سبک کلاسیک و نو و همچنین فعال در زمینه موسیقی، در اسفند ماه سال 1306 به دنیا آمد. در دوره نوجوانی با شعر و موسیقی آشنا شد و در سال های ابتدایی جوانی اولین مجموعه شعر خود به نام «نخستین نغمه ها» که دربرگیرنده اشعاری به سبک کلاسیک است را به چاپ رساند.  غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه می‌گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیه، استعاره‌ها و صور خیال بدیع، زبان روان، موزون، خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگی‌های شعر اوست. همچنین رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دل‌پذیر حافظ است. از جمله غزل‌های برجسته می‌توان به این موارد اشاره نمود: دوزخ روح، شبیخون، خون‌بها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.» سایه همچنین اشعاری به سبک «نو» دارد که همه آن ها در کتاب «تاسیان» در مهرماه 1385 منتشر شد.

     

    کتاب های هوشنگ ابتهاج

    از هوشنگ ابتهاج پانزده جلد کتاب به چاپ رسیده که ده جلد آن مربوط به اشعار وی می باشد.

     

    لیست شعر های هوشنگ ابتهاج

    در زیر، عنوان اشعار هوشنگ ابتهاج را آورده ایم. نام شعرها نوشته شده، در مقابل نام شعر، سطر ابتداییِ هر شعر نوشته شده است، تا اگر نام یک شعر را نمی‌دانید، به وسیله‌ی سطر ابتدایی آن بتوانید آن را شناسایی کنید. برای ورود به هر شعر، کافی‌ست روی نام شعر کلیک کنید.

     

    بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

     

     

    به نام شما: زمان قرعه ی نو می زند به نام شما

    نیاز: موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش

    نی خاموش: باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم

    نی شکسته: با این دل ماتم زده آواز چه سازم

    وفا: بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم

    ناله:  ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی من

    دام بلا:  زین پیش از پس و پیش زلف دو تا مگستر

    ناله ای بر هجران: گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی

    اشک واپسین:  به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم

    قصه ی درد: رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

    خاکستر: چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت

    مرغ پریده: هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده

    اشک ندامت: ای فرستاده سلامم به سلامت باشی

    خنده ی غم آلود: چون باد می روی و به خاکم فکنده ای

    فسانه ی شهر: صبا به لرزش تن سیم تار را مانی

    پیام پرستو:  بیا که بار دگر گل به بار می آید

    همیشه بهار:  گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی

    آخر دل است این: دل چون توان بریدن ازو مشکل است این

    سایه ی گل: ز پرده گر بدر آید نگار پرده نشینم

    یار گمشده: گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی

    زبان نگاه:  نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

    سرشک نیاز:  دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود

    سایه ی هما: به من ز بوی تو باد صبا دریغ نکرد

    بی نشان:  زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست

    رحیل:   فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

    شرم و شوق:  دل می ستاند از من و جان می دهد به من

    سایه ی سرگردان: پای بند قفسم باز و پر بازم نیست

    افسانه ی خاموشی: چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی

    دیر: صد ره به رخ تو در گشودم من

    ترانه:  تا تو با منی زمانه با من است

    تنگ غروب: یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس

    بهانه:  ای عشق همه بهانه از توست

    در کوچه سار شب:  درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند

    لب خاموش: امشب به قصه ی دل من گوش می کنی

    بعد از نیما: با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان

    گریه ی شبانه:  شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت

    قدر مرد: بگذر شبی به خلوت این همنشین درد

    صله:  با تو یک شب بنشینم و شرابی بخوریم

    بیداد همایون:  فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت

    ازلی: چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی

    داستانی دیگر:  روی تو گلی ز بوستانی دگرست

    پرواز خاکستر: به جز باد سحرگاهی که شد دمساز خاکستر؟

    آواز بلند:  وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی

    آینه ی شکسته:  بیایید، بیایید که جان دل ما رفت

    آینه در آینه:  مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا

    ناز و نوازش:  تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم

    گریه ی لیلی:   چشم گریان تو نازم، حال دیگرگون ببین

    لذت دریا:  دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست

    در فتنه ی رستاخیز:  کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا

    بهار سوگوار:  نه لب گشایدم از گل، نه ل کشد به نبید

    بیت الغزل: این عشق، چه عشق است؟ ندانیم که چون است

    دوزخ روح: من چه گویم که کسی را به سخن حاجت نیست

    همیشه در میان: نامدگان و رفتگان، از دو کرانه ی زمان

    نقش دیگر:  خداوندا دلی دریا به من ده

    حصار:  ای عاشقان، ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید

    انتظار:  خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

    زندان شب یلدا: چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم

    دلی در آتش:   چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم

    مژده ی آزادی: باغبان مژده ی گل می شنوم از چمنت

    خون بها:  ای دوست شاد باش که شادی سزای توست

    شبیخون:  برسان باده که غم روی نمود ای ساقی

    زنده وار:  چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری

    یادآر: ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم

    بر سر آتش غم:  آه کز تاب دل سوخته جان می سوزد

    در پرده ی خون:  بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم

    گل افشان خون: بلندا سرما که گر غرق خونش

    پژواک: دل شکسته ی ما همچو آینه پاک است

    چراغ صاعقه: کو پای آن که باز به کوی شما رسم

    در قفس:  ای برادر عزیز چون تو بسی ست

    به پایداری آن عشق سربلند: بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟

    کهربا:  من نه خود می روم، او مرا می کشد

    خون در جگر: دلا حلاوت آن دل ستان اگر دانیم

    عزیزتر از جان:  یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار

    با نی کسایی:  دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن

    هم پیمان:  گشاد کار آن دلبند اگر با جان من بودی

    پاییز: شب های ملال آور پاییز است

    هنر گام زمان:  امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

    بر آستان وفا: کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است

    تنگه:  صبر کن ای دل پر غصه در این فتنه و شور

    عشق هزار ساله:  کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند

    صبر و ظفر:  ای مرغ آشیان وفا خوش خبر بیا

    نقش پرنیان:  هزار سال درین آرزو توانم بود

    مرغ چمن آتش:  ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق

    جان ای ساقی:  چیست آن در لب شیرین تو؟ ای ساقی

    انتظار: باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست

    راهزن: همه آفاق گرفته ست صدای سخنم

    راهی و آهی: پیش ساز تو من از سخر سخن دم نزنم

    زاد راه:  نیام زند لبت جان بوسه خواه من است

    گنج گمشده:  هوای روی تو دارم نمی گذارندم

    روشن گویا: دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم

    مرگ دوباره: در هفت آسمان جو نداری ستاره ای

    مهرگیا: ای ماه شبی مونس خلوتگه ما باش

    خورشید پرستان:  خورشید پرستان رخ آه ماه ندیدند

    غریبانه:  بگردید، بگردید، درین خانه بگردید

    غم پرست:  تو می روی و دل ز دست

    درست شکسته:   شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز

    سماع سرد: درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی

    غزل تن: تن تو مطلع تابان روشنایی هاست

    رنج دیرینه:  حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست

    آینه ی عیب نما:  رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست

    ازین شب های ناباور: من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم

    شب گرد:   بر آستان تو دل پایمال صد دردست

    غروب چمن: با این غروب از غم سبز چمن بگو

    گوشمال پنجه ی عشق: خدای را که چو یاران نیمه را مرو

    سرای سرود:  دگر نگاه مگردان در آسمان کبود

    سیاه و سپید: شبی رسید که در آرزوی صبح امید

    چندمین هزار امید بنی آدم:  گفتم که مژده بخش دل خرم است

    هست ای ساقی:  شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی

    کمند مهر:  چو شبروان سرآسیمه، گرد خانه مگرد

    چشمه ی خارا: ای عشق مشو در خط خلق ندانندت

    هم آشیان: هنوز عشق تو امید بخش جان من است

    با سینه سران:  منشین چنین زار و حزین چون روی زردان

    خواب:  بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا

    سرگذشت چمن:  ز سرگذشت چمن دل به درد می آید

     درد:  حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست

    یگانه:  همان یگانه ی حسنی اگر چه پنهانی

    مرغ دریا:  آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

    خواب و خیال: نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

    گهواره ی خالی: عمری ست تا از جان و دل، ای جان و دل می خوانمت

    شمع و سایه:  دوش در عزلت جان فرسایی

    آواز ماه: می گذرد آن بت ناز آفرین

    بهار غم انگیز: بهار آمد، گل و نسرین نیاورد

    ساقی نامه:  بیا ساقی آن می که جام آفرید

    یادگار خون سرو: دلا دیدی که خورشید ازشب سرد

    سماع سوختن:  عشق شادی ست، عشق آزادی ست

    خون بلبل: بهارا چه شیرین و شاد آمدی

    خواب آینه:  نقش او در دل چه زیبا می نشست

    سر و سنگ: سر به سنگی می زدم فریاد خوان

    چشم بسته:  چشم بستندم که دنیا را مبین

    آهنگ سفر:  امروز منم که راهی کوی توام

    هنوز: هر چند که گرد من برانگیخته ای

    فریاد:  چون مه که ز دشت لاله بر می خیزد

    درس وفا:  ای آتش افسرده ی افروختنی

    برد:  گر خون دلی بیهوده خوردم، خوردم

    آن عشق:   آن عشق که دیده گریه و آموخت ازو

    غم شیر:  در کنج قفس پشت خمی دارد شیر

    زندان:  پیرانه سرم رنج و غم زندان است

    دیدار:  برخیز دلا که دل به دلدار دهیم

    همزاده:  همزاد دل است درد و دیرینه ی من

    آرزو:  ای دیده تو را به روی او خواهم داد

    بال کبوتر: شب دستی سیاه و خویش بر سر می زد

    عشق کهن: این عشق کهن بوده ی نافرسوده

    بی دل:  شکفتی چون گل و پژمرده ای از من

    شماره:  افتاده ز بام، خاک درگه شده ام

    دریغ:  سر زلف تو کو؟ مشک ترم کو؟

    چنگ حزین:  به خوابی دیدمش غمگین نشسته

    تنهایی:  سپیده سر زد و مرغ سحر خواند

    پری: پری بودی و با من راز کردی

    جدایی:  چو نی می نالم از داغ جدایی

    وصل: دلم گر قصه گوید، اینک آن گوش

    سنگ: سحرگه در چمن خوش رنگ شد گل

    گریه:  شبی بود و بهاری، در من آویخت

    امید: چه خوش برقی به چشم شب درخشید

    صبح آرزو:  خوشا صبحی که چون از خواب خیزم

    شکسته: نگاه چشم بیمارت چه خسته ست

    جوانی گرچه نقش دلپذیر ست:  جوانی گر چه نقش دلپذیر ست

    گل پرپر: گل پرپر، کجا گیرم سراغت؟

    گل زرد: گل زرد و گل زرد و گل زرد

    سحرخیزان: سحرخیزان به سرناها دمیدند

    دلتنگم:  من آن ابرم که می خواهد ببارد

    حسرت:  تا دور گشتی ای گل خندان ز پیش من

    گل رویا:  تو را می خواهم ای دیرنه دل خواه

    سترون:  آه در باغ بی درختی ما

    مست: مست از خواب برانگیختمش

    بانگ دریا:  سینه باید گشاده چون دریا

    بر برگ گل:  این لاله ها که در سر کوی تو کشته اند

    دوباره: گر جهان را نبودی این آیین

    تلخ چو باده دلپذیر چو غم:  رفت آن یار و داغ صد افسوس

    آنا:  صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار

    در لبخند او:  دیدم و می آمد از مقابل من دوش

    شبتاب:  در زیر سایه روشن مهتاب خوابناک

    شب سیاه:  برچید مهر دامن زربفت و خون گریست

    مرگ روز:  می رفت آفتاب و به دنبال می کشید

    می خواهم از تو بشنوم: می خواهمت سرود بت بذله گوی من

    عشق گمشده:  آن شب که بوی زلف تو با بوسه

    آواز نگاه تو:  می شنوم می شنوم آشناست

    آشنا سوز:  چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست

    اندوه رنگ:  می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو

    نوش نگاه:  باز واشد ز چشمه نوشی

    درد گنگ: نمی دانم چه می خواهم بگویم

    اندوه:  خسته و غم زده با زمزمه ای حزن آلود

    بر سنگ چشم او:  بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من

    پرده افتاد:   پرده افتاد صحنه خاموش آسمان و زمین مانده مدهوش

    آزاد:  دختری خوابیده در مهتاب

    شبگیر:  دیگر این پنجره بگشای که من

    ای فردا:  می خوانم و می ستایمت پر شور

    مهرگان نو: بگشاییم کفتران را بال بفروزیم شعله بر سر کوه

    دید:  کودک من کودک مسکین

    دختر خورشید: در نهفت پرده شب دختر خورشید

    صلح:  جنبش گهواره نغمه لالایی

    شاید: در بگشایید شمع بیارید

    غروب:  درختی پیر شکسته خشک تنها گم نشسته

    ناقوس:  بانگ ناقوس در دلم برخاست

    کابوس: می پرد نیل شب از خاکستر سرد سحر

    بر سواد سنگ فرش راه:  با تمام خشم خویش با تمام نفرت دیوانه وار خویش

    نیلوفر: ای کدامین شب یک نفس بگشای

    دیوار:  پشت این کوه بلند لب دریای کبود

    مرگ دیگر: مرگ در هر حالتی تلخ است

    احساس: بسترم صدف خالی یک تنهایی ست

    کاروان: دیراست گالیا در گوش من فسانه دلدادگی مخوان

    مرجان:  سنگی است زیر آب در گود شب گرفته

    زمین:  زین پیش شاعران ثناخوان که چشم شان

    سینه باید گشاده چون دریا:  تا کند نغمه ای چو دریا ساز

    زندگی نامه: یادها انبوه شد در سر پر سرگذشت

    دیباچه خون:   نه هراسی نیست من هزاران بار تیرباران شده ام

    آه آیینه:  او را ز گیسوان بلندش شناختند

    ارغوان: ارغوان شاخه همخون مانده من

    تصویر:  خانه خالی تنهایی مثل آینه بی تصویر

    پند رودکی: گفتم اگر پر نتوانست یا نخواست

    شاعر: شبی کدام شب؟ شبی شبی ستاره ای دهان گشود

    زندگی:  چه فکر می کنی؟ که بادبان شکسته زورق به گل نشسته ای ست زندگی؟

    تاسیان: خانه دل تنگ غروبی خفه بود

    بوسه:  گفتمش شیرین ترین آواز چیست؟

    گریز:  از هم گریختیم و آن نازنین پیاله دلخواه را

    سرگذشت:  باز باران است و شب چون جنگلی انبوه

    پردگی: جنگل سرسبز در حریق خزان سوخت

    سنگواره:  این ساکت صبور که چون شمع

    تشویش: بنشینیم و بیندیشیم این همه با همبیگانه

    گریه:  سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند

    برای روزنبرگ ها: خبر کوتاه بود « اعدامشان کنید »

    شکست:  آسمان زیر بال اوج تو بود

    هفتمین اختر: ای دریغا چه گلی ریخت به خاک

    هول:  باز طوفان شب است

    من به باغ گل سرخ: در گشودند به باغ گل سرخ

    طرح:  گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز

    سرخ و سفید:  تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایق ها

    فلق:   ای صبح ای بشارت فریاد امشب خروس را در آستان آمدنت سر بریده اند

    مرثیه جنگل:  شب همه غم های عالم را خبر کن

    خواب:  با گریه می نویسم از خواب با گریه پا شدم

    پرنده می داند:  خیال دلکش پرواز در طراوت ابر

    سقوط:  گردنی می افراشت سرش از چرخ فراتر می رفت

    گریه سیب: شب فرو می افتاد به درون آمدم و پنجره ها رابستم

    صبوحی:  برداشت آسمان را چون کاسه ای کبود

    شاد باش:  بانگ خروس از سرای دوست برآمد

    آزادی:  ای شادی آزادی ای شادی آزادی روزی که تو بازآیی

    بازگشت:  بی مرغ آشیانه چه خالی ست

    کیوان ستاره بود:  ما از نژاد آتش بویدم همزاد آفتاب بلند

    ز بال سرخ قناری: هجوم غرت شب بود و خون گرم شفق

    بیرون شد از گمار: راه در جنگل اوهام گم است سینه بگشای چو دشت

    گل های یاس:  دوش آن رشته های یاس که بود

    گور شب: شب آمد و چیره شد سیاهی

    سراب:  عمری به سر دویدم در جست و جوی یار

    ماه و مریم:  رخسار ِ ماه بین که چه زیبا و روشن است

    آواز غم: در من کسی پیوسته می گرید

    میراث:  پدر جان در دل ِ تنگت چه ابری بود

    کوچ: نقشی که باران می زند بر خاک

    کن فیکون: تو به عمر ِ رفته ی من مانی

    قصه:   دل ِ من باز چو نی می نالد

    هرگز این قصه ندانست کسی: آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست

    صبح دروغین:  هنوز شب نگذشته ست ای شکیب ِ بزرگ

    سروستان: ساحت ِ گور ِ تو سروستان شد

    سرود رستاخیز: به پا برخاستم : پر درد و خشم آلود

    ژاله:  شب همه شب به بزم باغ ، گلی

    زهرخند:  بیا نگارا بیا ، بیا در آغوش ِ من

    رمیده:  خسته و بیماروش به گردنم آویخت

    در زنجیر:  بال ِ فرشتگان ِ سحر را شکسته اند

    به ناظم حکمت:    مثل ِ یک بوسه ی گندم

     

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»