شعر بهار نیما یوشیج

بچه ها بهار گل ها وا شدند

شعر بچه ها بهار گل ها وا شدند نیما یوشیج   شعر برای کودکان   بچه ها، بهار! گل ها واشدند. برف ها پاشندند از رو سبزه ها از روی کوهسار بچه ها، بهار! داره رو درخت می خونه به گوش: «پوستین را بکن، قبا را بپوش.» بیدار شو، بیدار بچه ها، بهار! دارند می[…]

شعر انگاسی 2 نیما یوشیج

این شنیدستی که انگاسی پی فرزند خویش – انگاسی

این شنیدستی که انگاسی پی فرزند خویش – شعر انگاسی 2 نیما یوشیج   این شنیدستی که انگاسی پی فرزند خویش زد گریبان چاک، راهِ جنگل و صحرا به پیش؟   یافت او فرزند را بر راه، لکن در چهی، خواست بیرونش کشد، می کرد عقلش کوتهی.   هر که چیزی گفت آن خود رأی[…]

شعر عمو رجب نیما یوشیج

یک روز عمو رجب بزرگ انگاس – عمو رجب

یک روز عمو رجب بزرگ انگاس – شعر عمو رجب نیما یوشیج   یک روز عمو رجب، بزرگ انگاس بر شد به امیدی ز درخت گیلاس   چون از سر شاخه روی دیوار رسید همسایه ی خود عمو سلیمان را دید   در خنده شدند هر دو از این دیدار بر سایه نشستند فراز دیوار.[…]

شعر پسر نیما یوشیج

نان نمی داد به مادر فرزند – پسر

نان نمی داد به مادر فرزند – شعر پسر نیما یوشیج   نان نمی داد به مادر، فرزند شکوه از وی بر حاکم بردند   گفت حاکم به پسر: واقعه چیست؟ -برهان- گفت مرا واقعه نیست.   گفت او را: برهی یا نرهی نان به مادر به عنوان ندهی؟   داری از خرج زیاده؟ –[…]

شعر تسلیم شده نیما یوشیج

شده ام فرد و گشته ام تسلیم – تسلیم شده

شده ام فرد و گشته ام تسلیم – شعر تسلیم شده نیما یوشیج   شده ام فرد و گشته ام تسلیم مثل یک شاخه در کف امواج برده هنگامه های صعب و الم برگ های مرا گه تاراج مانده ام هر کجا تن یکه. یکه ام حال در بلا دیدن. گر چنین بی بضاعتم زان[…]

شعر خارکن نیما یوشیج

پشتش از پشته ی خاری شده خم – خارکن

پشتش از پشته ی خاری شده خم – شعر خارکن نیما یوشیج   پشتش از پشته ی خاری شده خم روی از رنج کشیده درهم خسته وامانده به ره خارکنی شِکوهِ ها داشت به هر پنج قدم: ای خدا بخت مرا پایان نیست حرفه ی شوم مرا سامان نیست پیرم و باز چه بختِ دنی[…]

شعر زن انگاسی نیما یوشیج

سوی شهرآمد آن زن انگاس – زن انگاسی

سوی شهرآمد آن زن انگاس – شعر زن انگاسی نیما یوشیج   سوی شهرآمد آن زن انگاس سیر کردن گرفت از چپ و راست دید آئینه ئی فتاده بر خاک گفت: حقا که گوهری یکتاست!   به تماشا چو بر گرفت و بدید عکس خود را، فکند و پوزش خواست که: ببخشید خواهرم! به خدا[…]

شعر افسانه نیما یوشیج

در شب تیره دیوانه ای کاو – افسانه

شعر افسانه نیما یوشیج: در شب تیره دیوانه‌ای کاو، دل به رنگی گریزان سپرده، در دره‌ی سرد و خلوت نشسته، همچون ساقه‌ی گیاهی فسرده.   در شب تیره دیوانه ای کاو – شعر افسانه نیما یوشیج   در شب تیره، دیوانه ای کاو دل به رنگی گریزان سپرده، در درْه ی سرد و خلوت نشسته[…]

شعر الرثا نیما یوشیج

امروز در رسیده ز ره از چه صبحدم – الرثا

امروز در رسیده ز ره از چه صبحدم – شعر الرثا نیما یوشیج   امروز در رسیده ز ره از چه صبحدم با گونه ی فسرده و با چهره ی دژم شورش به دل چرا بشکست و بپا نشست روزش نفس چرا بگسست و بیست دم نقشی نزد که آن نه پیام آورد ز درد[…]

شعر شعر نیما یوشیج

شعر فصلی است از کتاب حیات – شعر

شعر فصلی است از کتاب حیات – شعر شعر نیما یوشیج   شعر فصلی است از کتاب حیات چو زما نیک نقش بندد، به   میوه ای از کمال زندگی است زندگیش ار به دل پسندد، به   قوت جان باشد و تسلی دل خوبش استاد اگر برندد، به   دم که نارس فتاد و[…]

شعر جانا مراست با تو حدیثی گران در آن نیما یوشیج

جانا مراست با تو حدیثی گران در آن

شعر جانا مراست با تو حدیثی گران در آن نیما یوشیج   جانا مراست با تو حدیثی گران در آن عجزی نیاورد بتکلف بیان من گفتم به شوخ خویشتن از قهر و آشتی کاگاه با شدت دل از هر نهان من خواهم که دل زمهر توای شوخ بگسلم و آسایم از غمت من وتو از[…]

شعر به سرو دادم بالای دوست را نسبت نیما یوشیج

به سرو دادم بالای دوست را نسبت

شعر به سرو دادم بالای دوست را نسبت نیما یوشیج   به سرو دادم بالای دوست را نسبت براستی چو ندیدم چو سرو چیز دگر خبر نبود دلم را ولیک از این معنی وزاین میان نه عم هجر بود پیش نظر به لابه گفتم با کس نصیب کس ندهی بخنده گفت دریغا که سرو ندهد[…]

شعر در جواب حسین طهرانی نیما یوشیج

در جواب حسین طهرانی

شعر در جواب حسین طهرانی نیما یوشیج در جواب حسین طهرانی   دوش چون زهر در لفافه ی شهد نامه ای شهریار با من داد همه در خواست با وی و همه عذر که چه افتاد یا چه ناافتاد حرفهای حسین طهرانی یکه تاز محل شاه آباد آنکه با ضرب شست خود به هنز سوی[…]

شعر ز یاد تو نرود نیما یوشیج

ز یاد تو نرود

شعر ز یاد تو نرود نیما یوشیج   ز یاد تو نرود دو سال رفت ز عمر تو قره العینا که کرد دست پدر روز و شام خشگ و ترت پدرنه، مطبخی ای، مطبخی نه، حمالی که هیچ نگذرد این روزگار از نظرت ز یاد من نرود بی گناهی پسرم ز یاد تو نرود نیز[…]

شعر قرین هجرم و آن ماه دلستان در پیش نیما یوشیج

قرین هجرم و آن ماه دلستان در پیش

شعر قرین هجرم و آن ماه دلستان در پیش نیما یوشیج   قرین هجرم و آن ماه دلستان در پیش تن شکسته چه سازد به یک جهان در پیش   به گوشه ی قفسم داغ از غمی که چرا بهار روی نموده است و بوستان در پیش   مرا به هیچ مخر ای نگاه مست[…]

شعر شب همه شب نیما یوشیج

شب همه شب شکسته خواب به چشمم

شعر شب همه شب شکسته خواب به چشمم نیما یوشیج   شب همه شب شکسته خواب به چشمم گوش بر زنگ کاروانستم با صداهای نیم زنده ز دور همعنان گشته، همزبان هستم . * جاده اما زهمه کس خالی ست ریخته بر سر آوار آوار این منم مانده به زندان شب تیره که باز شب[…]

شعر کک ککی نیما یوشیج

دیری ست نعره می کشد از بیشه ی خموش – کک ککی

دیری ست نعره می کشد از بیشه ی خموش – شعر کک ککی نیما یوشیج   دیری ست نعره می کشد از بیشه ی خموش «کک کی» که مانده گم. از چشم ها نهفته پری وار زندان بر او شده است علفزار بر او که او قرار ندارد هیچ آشنا گذار ندارد. اما به تن[…]

شعر فرق است نیما یویشیج

بودم به کارگاه جوانی – فرق است

بودم به کارگاه جوانی – شعر فرق است نیما یوشیج   بودم به کارگاه جوانی دوران روزهای جوانی مرا گذشت در عشق های دلکش و شیرین (شیرین چو وعده ها) یا عشق های تلخ کز آنم نبود کام فی الجمله گشت دور جوانی مرا تمام. * آمد مرا گذار به پیری اکنون که رنگ پیری[…]

شعر دل فولادم نیما یوشیج

ول کنید اسب مرا – دل فولادم

ول کنید اسب مرا – شعر دل فولادم نیما یوشیج   ول کنید اسب مرا راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را و مرا هرزه درا که خیالی سرکش به در خانه کشانده است مرا رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن. سرزمینهایی دور جای آشوبگران کارشان کشتن و کشتار[…]

شعر خانه ام ابری ست نیما یوشیج

خانه ام ابری ست

شعر خانه ام ابری ست نیما یوشیج   خانه ام ابری است یکسره روی زمین ابری ست با آن از فراز گردنه خرد و خراب و مست باد می پیچد. یکسره دنیا خراب از اوست و حواس من! آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟ خانه ام ابری ست[…]

شعر آهنگر نیما یوشیج

در درون تنگنا با کوره اش آهنگر فرتوت – آهنگر

در درون تنگنا با کوره اش آهنگر فرتوت – شعر آهنگر نیما یوشیج   در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت دست او بر پتک و به فرمان عروقش دست دائماً فریاد او این است، و این است فریاد تلاش او: -«کی به دست من آهن من گرم خواهد شد و من او را[…]

شعر شب است نیما یوشیج

شبی بس تیرگی دمساز با آن – شب است

شبی بس تیرگی دمساز با آن – شعر شب است نیما یوشیج   شبی بس تیرگی دمساز با آن به روی شاخ انجیر کهن «وگ دار» می خواند، به هر دم خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم شب است، جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور. و من اندیشناکم[…]

شعر در شب سرد زمستانی نیما یوشیج

در شب سرد زمستانی

شعر در شب سرد زمستانی نیما یوشیج   در شب سرد زمستانی کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد و به مانند چراغ من نه می افروزد چراغی هیچ نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام افروختم در یک[…]

شعر در ره نهفت و فراز ده نیما یوشیج

در ره نهفت و فراز ده حرفی است

شعر در ره نهفت و فراز ده حرفی است نیما یوشیج   در ره نهفت و فراز ده حرفی است: کی ساخته است؟ کی برده است؟ کی باخته است؟ و نارون خموش و باغ دیده غارت، بر حرف ها که هست بستته است گوش و هرچه دلگزاست. از ساحل شکسته که تسلیم گشته است تا[…]

شعر بر فراز دودهایی نیما یوشیج

بر فراز دودهایی که ز کشت سوخته برپاست

شعر بر فراز دودهایی که ز کشت سوخته برپاست نیما یوشیج   بر فراز دودهایی که ز کشت سوخته برپاست وز خلال کوره ی شب مژده گوی روز باران باز خواناست. و آسمان ابر اندود. آسمان ابر اندود (همچنان بالا گرفته) می برد، می آورد، دندان هر لبخندش افسون زا اندر او فریاد آن فریاد[…]

شعر ماخ اولا نیما یوشیج

ماخ اولا پیکره ی رود بلند

شعر ماخ اولا پیکره ی رود نیما یوشیج   «ماخ اولا» پیکره ی رود بلند می رود نا معلوم می خروشد هر دم می جهاند تن، از سنگ به سنگ، چون فراری شده ای (که نمی جوید راه هموار) می تند سوی نشیب می شتابد به فراز می رود بی سامان؛ با شب تیره، چو[…]

شعر اجاق سرد نیما یوشیج

مانده از شب های دورادور – اجاق سرد

مانده از شب های دورادور – شعر اجاق سرد نیما یوشیج   مانده از شب های دورادور بر مسیر خامش جنگل سنگچینی از اجاقی خرد اندرو خاکستر سردی. همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز طرح تصویری در آن هر چیز داستانی حاصلش دردی. روز شیرینم که با من آتشی داشت نقش[…]

شعر در شب تیره نیما یوشیج

در شب تیره چو گوری که کند شیطانی

در شب تیره چو گوری که کند شیطانی – شعر در شب تیره نیما یوشیج   در شب تیره چو گوری که کند شیطانی وندر آن دلم افسایش را دهد آهسته صفا ز یک وز یک. ز یک زایی لحظه ای نیست که بگذاردم آسوده بجا بال ار او خیسیده، پای از و پیچیده، شده[…]

شعر به رخم می خندد نیما یوشیج

به رخم می خندد

شعر به رخم می خندد نیما یوشیج   به رخم می خندد، می خندد می دهد خنده ی او ره به امید همچو پای آبله ی راه دراز در بیابان ز دم صبح سپید خنده اش با دل دارد پیمان با دل خود دل من می بندد چو به روی من می خندد او هرچه[…]

شعر یاد بعضی نفرات نیما یوشیج

یاد بعضی نفرات روشنم می دارد – نام بعضی نفرات

یاد بعضی نفرات روشنم می دارد – شعر نام بعضی نفرات نیما یوشیج   یاد بعضی نفرات روشنم می دارد اعتصام یوسف حسن رشدیه قوتم می بخشد ره می اندازد و اجاق کهن سرد سرایم گرم می آید از گرمی عالی دمشان نام بعضی نفرات رزق روحم شده است وقت هر دلتنگی سویشان دارم دست[…]