3 جمله معروف اعتماد آریل دورفمن

3 جمله معروف اعتماد آریل دورفمن – تکه کتاب

  • 3 جمله معروف اعتماد آریل دورفمن: در این مطلب 3 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب اعتماد آریل دورفمن را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا آریل دورفمن

     

     

    3 جمله معروف اعتماد آریل دورفمن

     

    زنگ تلفن به صدا درمی‌آید.
    زن شتابی برای جواب‌دادن به تلفن ندارد. همان‌جا بر درگاه اتاق می‌ایستد، چمدان در یک دست و کلید اتاق در دست دیگر، اتاق خالی را ورانداز می‌کند، انگار منتظر است تا کسی از گوشه‌ای پیدا شود و به تلفن جواب بدهد.
    تلفن باز زنگ می‌زند.
    می‌بینم که زن لحظه‌ای درنگ می‌کند. بعد، یکباره به خود می‌آید، چمدان را رها می‌کند، با عجله به‌سوی تلفن می‌رود و گوشی را برمی‌دارد. هنوز کلامی نگفته صدای مردی را می‌شنود.
    «باربارا؟»
    صدایی‌ست که تا به حال به گوش زن نخورده.
    «شما کی هستید؟»
    «از رفقای مارتین.»
    «خب خیالم راحت شد. کم‌کم داشتم نگران می‌شدم. مارتین خودش نیامده بود به…»
    «راننده که آمده بود…»
    «بله، آمده بود، اما هیچ پیغامی از مارتین نداشت. انگار هم کر بود هم لال. ضمناً، یک مسئله هم…»
    «مسئله؟»
    «راستش، برام عجیب بود که مارتین از آن لیموزین‌ها به‌دنبال من بفرستد. او اهل این‌جور کارها نیست.»
    «باربارا، لیموزین را من فرستادم.»

     

     

     

    جملات معروف کتاب اعتماد آریل دورفمن

     

     

    از این کلمه جعل خوشم نمی‌آید. اما اعتراف می‌کنم که اول‌ها همین کار را می‌کردم یعنی با خودم می‌گفتم این کار فقط یک تقلید صاف و ساده ست. معلم‌ها نامه می‌دادند و از نمره‌های بد و از شیطنت‌های بچه‌ها شکایت می‌کردند. آن وقت من امضای پدر و مادر بچه‌ها را جعل می‌کردم. اما چندان طولی نکشید که این بچه‌بازی‌ها را کنار گذاشتم و رفتم به یک مرحله‌ای که خلاقانه بود. همان طور که سوزانا بهم گفته بود نامه‌هایی می‌نوشتم با عذر و بهانه‌های پر آب و تاب، حتی پیشنهادهایی هم می‌دادم. خلاصه، از برکت این کار من، خیلی از بچه‌ها هر وقت خوش داشتند از مدرسه جیم می‌شدند. بزرگ‌ترین پیروزی من آن روز بود که ناظم مدرسه نامه کم و بیش توهین‌آمیزی را به پدرم نشان داد که من به اسم او نوشته بودم. و توی آن به سوسیس بسیار مزخرفی اعتراض کرده بودم که توی مدرسه به زور به خوردمان می‌دادند؛ پدرم تأیید کرد که آن نامه را نوشته، اما بعدها پیش من اعتراف کرد که لابد حافظه‌اش سربه‌سرش می‌گذارد چون اصلا یادش نمی‌آید همچو نامه‌ای نوشته باشد. اما مهم این بود که با مضمون نامه موافق بود: آن نامه درواقع هم سبک نوشتن او را نشان می‌داد هم فکرش را. آن وقت بود که فهمیدم سوزانا حق دارد که می‌گوید من علاوه بر تقلید فنی دست نوشته آدم‌ها از عمیق‌ترین عواطفشان در وقت نوشتن هم تقلید می‌کردم. یعنی از روحشان.

     

     

     

    با هیچکس حرفی نزدم. خودش گفت نباید حرف بزنم. همان شب که برای بار اول ظاهر شد گفت به هیچکس چیزی نگو حرفت را باور نمی‌کنند و وقتی از سن و سالت پرسیدند بهشان بگو مثل خود آنها، از آن روزی که به دنیا امدی زندگی کرده‌ای حقیقت را بهشان نگو این را هربار می‌توانست تاکید می‌کرد، می‌گفت: حتی فکرش را هم نکن که به آن‌ها بگویی زندگی‌ات از وقتی شروع شد که من را به خواب دیدی، به هیچکس نگو.

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان اعتماد آریل دورفمن

     

    6 جمله معروف بیوه ها آریل دورفمن تکه کتاب

     

    6 جمله معروف رادیو سکوت آلیس آزمن تکه کتاب

     

    9 جمله معروف غروب پروانه بختیار علی  تکه کتاب

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»