عناصر-سبک-ساز-موسیقی-در-شعر-فروغ-فرخزاد

عناصر سبک ساز موسیقی در شعر

  • عناصر سبک ساز موسیقی در شعر فروغ فرخزاد : فروغ شاعر زندگی است و گوشه های بکر آن را زیسته و سروده است پس طبیعی است در شعر او همه چیز طبیعی باشد از جمله موسیقی که کارکرد درست آن از جنبه های قدرتمند شعرهایش است. وزن عروضی و نیمایی آشکارترین شکل موسیقی در شعر فارسی است که مبنای وزن عروضی همسانی و تساوی ارکان عروضی و اساس وزن ،نیمایی مبتنی بر عدم لزوم همگونی مصراع هاست. یکسانی زحاف در رکن آخر وزن در همه ی مصراعهای یک شعر در عروض سنتی لازم است و در شعر نیمایی به دلیل شکستن وزن وعدم تساوی ارکان، زحاف رکن آخر در مصراع های شعر می تواند متغیر باشد. البته هر ابزاری که شاعر در شعر استفاده کند تا کلام را از سیاق طبیعی نشر خارج سازد و در آن طنین و تناسب ایجاد کند از گونه موسیقی شعر محسوب می شود. در نتیجه نه فقط وزن عروضی بلکه هر نوع تناسب و آهنگی که ناشی از شیوه ی ترکیب واژگان انتخاب قافیهها و ردیفها و همگونی صامتها ومصوت ها و …. باشد نیز در شمار آن قرار می گیرد.
    اگر شعر شاعری نمود واقعی حالات درونی او باشد و همچنین اگر شاعر دارای قریحه و ذوق و گوش موسیقیایی باشد از ابتدا شعر با وزن متناس خود از ذهن شاعر بیرون می تراود و در واقع این وضعیت روحی و روانی است که وزن را به دنبال می کشد نه آنکه شاعر از میان اوزن مختلف دست به گزینش بزند. در مورد شعر فروغ این هماهنگی تاحدود بسیاری برقرار است و به علاوه ابزارهای سازنده ی موسیقی درونی در شعر او در همه ی دفترها برجسته اند و در دو دفتر تولدی دیگر» و«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد کارکرد خیلی ویژه ای دارند. در بررسی سبک شناسانه ی موسیقی شعر فروغ به موسیقی بیرونی (وزن و تناسب هجاها، موسیقی کناری، قافیه و ردیف)، موسیقی درونی (سجع، جناس، تکرار) می پردازیم.

    نویسندگان : دکتر حسین حسین پور آلاشتی، پروامه دلاور

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی فروغ فرخزاد

     

    عناصر سبک ساز موسیقی در شعر فروغ فرخزاد

    موسیقی بیرونی ( وزن و تناسب هجاها)

    «زبان ها برحسب عنصری که مبنای وزن هر زبان است با هم تفاوت پیدا می کنند (ولک و وارن، ۱۳۷۳: ۱۹۲) وزن جزء مهمی از ذات شعر است. وزن است که در شعر منجربه رقص کلمات شده، باعث میشود منطق نثر از نظام کلمات رخت بربندد و شاید نخستین عامل ایجـاد لذت متن در مخاطب باشد حتی در شعر سپید هم اگر تعادل میان واژگان و سپیدی های متن ایجاد هارمونی ولذت شنیداری نکند دیگر برای مخاطب ذوق خواندن شعر باقی نمی ماند. «فروغ نیز جوهر اساسی زندگانی را وزن میداند و آن را در طبیعت جستجو می کند. او در سال ۴۶ طی نامه ای به احمدرضا احمدی که به تازگی شعر بی شکل و بی وزن، موسوم به م موج نو را آغاز کرده بود توجه به وزن و استخراج آن را از لرزش ریتمیک برگ های درخت در باد، جریان منظم آب، نظم و هماهنگی بال های پرنده در هنگام پرواز و …. گوشزد می کند. در نگاه فروغ، شعر بی وزن وجود ندارد (علیپور، ۱۳۷۸ ۵۳) در آغاز این بخش باید این نکته را مدنظر قرارداد که به لحاظ وزن شعرهای فروغ رآمی توان در سه گروه جای داد:

    ۱. شعرهایی در قالب عروض سنتی غزل (مثنوی) و یا تقریباً سنتی (چار پاره ها)
    ۲. شعرهایی در قالب عروض نیمایی
    ۳. . شعرهایی در اوزان خاص فروغ که ظاهراً در قالب نیمایی است و در آنها ترکیب وزن های مختلف یا جا به جایی ارکان صورت گرفته و مشخصه ی سبکی فروغ است.
    او در دیوان های سه گانه اش وزنهایی را به کار برده که به ندرت در شعر کلاسیک استفاده شده و صرفاً گوش هارمونیک موزون او موجب به کار بردن وزنی شده که فروغ اطلاعات آکادمیک از آن نداشته است و اغلب اشعار این سه دیوان، خوش آهنگی هستند. اما در دوره ی تکامل که فروغ آگاهانه از ترنم و ریتم خود به خودی و شدت ضرب اوزان عروضی فاصله می گیرد، با روانی گفتار طبیعی به وزن ناموسی می رسد که منحصر به خود اوست (ساری، ۱۳۸۰ ۵۰۵۱)

    این زبان گفتار است که او را جزوی از طبیعت و زمزمه های طبیعی آفرینش می سازد:
    دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ایوان می روم و انگشتانم را
    بر پوست کشیده ی شب می کشم
    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغ های رابطه تاریکند
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    (پرنده مردنی ست. ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد /۴۴۱)
    وی به دلیل حس موسیقایی قوی و این که آنچه میسرود به لحاظ درونمایه هنجارها را شکست در شعرهای کلاسیک هم چند وزن تازه عروضی ساخت و از چند وزن نادر استفاده کرد که از زبان دکتر «سیروس شمیسا» آنها را می آورم:
    اوزان تازه:
    1-فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
    گر خدا بودم ملایک راشی فریاد می کردم
    سکه خورشید را در کوره ی ظلمت رها سازند
    خادمان باغ دنیا را ز روی خشم می گفتم
    برگ زرد ماه را از شاخه شبها جدا سازند» (عصیان/۲۲۳)

    ۲- فاعلات فاعلات فع (فاعلن مفاعلن مفاعلن)
    در منی و این همه زمن جدا
    با منی و دیده ات به سوی غیر
    بهر من نمانده راه گفتگو
    تو نشسته گرم گفتگوی غیر» (دیوار (۱۲۵)

    اوزان نادر:
    1-فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع
    چون نگهبانی که در کف مشعلی دارد
    می خرامد شب میان شهر خواب آلود
    خانه ها با روشنایی های رویایی
    یک به یک در گیرودار بوسه ی بدرود» ( دیوار/۱۵۷)

    ۲-فاعلاتن فاعلاتن فع
    روز اول پیش خود گفتم
    دیگرش هرگز نخواهم دید
    روز دوم باز می گفتم
    منظور ا ایجاد هیجان و
    لیک با اندوه و با تردید (اسیر ۱۰۶)» (شمیشا، ۱۳۷۶: ۷۹-۷۸)

    «نیما یوشیج که خود در جهت رسیدن به بیان طبیعی کلام و به من برانگیختن احساسات با طرز مکالمه ی طبیعی کوشش برای ایجاد این اوزان تازه کرده بود و شعرهای ماندگاری نیز در این عرصه برجا نهاده است ولی در مواردی بر حسب ضرورت و نیاز وزن و یا آزمونهای وزنی زبان شعرش سخت و نتراشیده میشود و از بیان طبیعی کلام دور می ماند. البته این سختی زبانی از دریچه ی ،نوجویی به ویژه کارهای اولیه، می تواند قابل درک باشد؛ یعنی هر آغاز و کار نوینی به علت تازگی و عدم پیشینگی، دشواری و کاستی های ویژه ی خود را دارد نیمای بزرگ خود با بیان این که به عرصههای تازه و عظیمی دست یافته بود با این وجود، به دشواری کار آگاه بود» (فلکی، ۱۳۸۰ ۸۴)

    «فروغ بیش از هر چیز دیگر در پی توسعه بخشیدن به وزن و ایجاد فضای لازم جهت بیان خاص خود است توسعی که در وزن توسط نیما به وجود آمده به تنهایی نیاز فروغ را برای بیان احساسات درونی اش مرتفع نمیکند گرچه کاری که نیما در وزن کرده خیلی مهم و باارزش بود و توانست با برهم زدن تساوی طولی مصراعها امکانات وسیع و جدیدتری در اختیار شاعران بگذارد، ولی این توسع در شعر نیما فقط در آخر مصراع انجام میگرفت و نه در اول یا وسط، در صورتی که در شعر فروغ این توسع در وزن تنها به پایان مصراع محدود نشده و در اول و وسط مصراع ها نیز اعمال گردیده امری که تقطیع آن را برای ذهن های معتاد به اوزان معمول و به ویژه برای کسانی که به عروض شستی شعر فارسی دلبستگی دارند، مشکل ساخته است»(ترابسی،۳۸ – ۳۹ :١٣٧٦)
    او باذهن موسیقایی پرورش یافته بر اساس قانونی که از ذات درونی موسیقی شعر و روح سیال زبان بر می آید وزن طبیعی زنانه ی خویش را تولید میکند شعر و وزن خاص فروغ فاصله ی بین شعر نیمایی و شعر سپید یا منثور را پر می کند. یعنی در آثار او با شعرهایی مواجهیم که صورتی بینابینیاند و با وجود این که نوعی وزن در آنها حس می شود؛ این وزن عین اوزان شعر نیمایی نیست و در متن شعر چنان حل شده که شعر را به شعر سپید نزدیک می کند و با تأمل و مداقه در این شعرهاست که به نوعی وزن طبیعی و غیر اختیاری میرسیم که طبع حساس و خوش قریحه ی و درون مضطرب شاعر رقم زده است. شـعـرهــای فـروغ در دفترهای «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نمونههای موفق این وزن هایند. که می شود به «آیه های زمینی»، «بعد از تو»، «پنجره»، «تولدی دیگر»، «دلم برای باغچه می سوزد» «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» «کسی که مثل هیچکس نیست و تنها صدا است که می مانده اشاره کرد. در تولدی دیگر با دو گونه شعر و دو گونه وزن مواجهیم:
    ۱. اوزان معمولی عروضی با سکته های تند و آرام
    ۲. عدم یکدستی و آمدن اوزان مختلف به صورت جوششی در یک شعر البته وزن های نزدیک هم به لحاظ طنین موسیقیایی

    شعرهایی از گروه اول:

    «آن روزها» «در آبهای سبز تابستان» (مستفعلن)
    «گذران»، «باد ما را با خود خواهد برد»، «دریافت»، «جفت»، «باغ»، «گل سرخ» و «تولدی دیگر» ( فعلاتن) که مهمترین شعرهای سبک ساز فروغ اند این وزن بر بسیاری از جمله سهراب سپهری تأثیر نهاد.
    «آفتاب می شود»، «به علی گفت مادرش روزی»، «روی خاک» (فاعلات)
    «شعر سفر» فعلاتن فاعلن فعلن
    «میان تاریکی» (مفاعلن فعلن)
    «جمعه» (مفتعلن فاعلات)
    «عروسک کوکی»، «در خیابان های سرد شب »(فاعلاتن)
    «پرنده فقط یک پرنده بود» (مفاعلن فعلاتن)

    شعرهایی از گروه دوم:

    «دیوارهای مرز، «وهم سبز»، «ای مرز پرگهر من از تو می مردم» و «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد»
    در اینجا برخی شعرها را که علی رغم ظاهر پریشان در بادی ،امر، از بحرهای پرکاربرد
    فروغ اند می بینیم:
    بحر رمل (تكرار فعلاتن) «در غروبی ابدی» و «تنهایی ماه»
    بحر مجتث = (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن): «پرسش» و «هدیه»
    بحر مضارع = مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) بر او ببخشایید»، «وصل»، «معشوق من» «آیه های زمینی»، «دیدار در شب»                       که  میتوان آن را در بحر مجتث – ( مفاعلن مفاعلن فعلاتن) هم تقطیع کرد.

    با بررسی همه ی شعرهای فروغ به این تقسیم بندی دوگانه میرسیم زیرا او به گونه ای همواره نا آرام است یعنی همواره حالات او در یکی از دو قطب تشویش و اضطراب يا رخوتى شادناک قرار دارد. ذهن حساس و هنرمند او ناآرام و بی توقف همواره در حال کشف زندگی بوده است و «طبیعت عصبی عصیانگرانه و تند او حتی مانع شده است که با بحر آرام هزج (= مفاعلین) سرسازگاری نشان بدهد و برای یک بار هم که شده است آن را به کار گیرد» (حقوقی، ۱۳۶۸: ۳۰) دو بحر مضارع و مجتث با ایجاد نوعی موسیقی ملایم و غیر ضربی که با فضای گفتگوهای زمزمه وار اشعار فروغ مناسب اند، به طنین روان شعرها کمک می کنند:

    بحر مضارع
    بر او ببخشایید
    بر او که گاه گاه
    پیوند دردناک وجودش را
    با آب های راکد
    و حفره های خالی از یاد می برد
    و ابلهانه می پندار
    که حق زیستن دارد (تولدی دیگر /۳۰۱)

    بحر مجتث
    من از نهایت شب حرف می زنم
    من از نهایت تاریکی
    و از نهایت شب حرف می زنم
    اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
    و یک دریچه که از آن
    به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم (تولدی دیگر /٣٤٣)

    مهم ترین چیزی که فروغ در شعر به آن اهمیت میداد درونمایه بود و هرگز آن را فدای فرم قالب یا وزن نمی کرد چون آنچه می گفت برجستگی سبکی داشت، ناخودآگاه وزن شعرهایش هم برجسته و ویژه و البته طبیعی می.شود مثلاً در «آفتاب می شود» لحظه لحظه رفتن شب و آمدن آفتاب روشن را چنین دروزن مترنم و با هجاهای کوتاه پایه ها توصیف می کند:
    «نگاه کن که غم درون سینه ام . چگونه قطره قطره
    آب می شود
    چگونه سایه ی سیاه سرکشم
    اسیر دست آفتاب می شود
    نگاه کن…»(تولدی دیگر /۲۸۳)

    سبک ویژه ی فروغ اینجا خود را می نماید که برخی از شعرهای او را که در نگاه اول به نظر منتقدان آشفته به نظر می رسد در واقع اگر با استفاده از اختیارات شاعری مثل تسکین، اشباع، استفاده برخی ارکان عروض عربی جانشینی هجای بلند ( به جای دو هجای کوتاه (UU) در رکن اول افزایش تعداد ارکان مصراع و تکرار ،رکن تقطیع کنیم دیگر آشفته نیستند. به هر حال نام اختلاط وزنی را که فروغ بدان رسیده میتوان به عقیده ی بسیاری منتقدان نوعی وزن «حسی» یا «گفتاری» نامید زیرا در این وزنها احساس و حرفها و تصاویر فروغند که می دوند و وزن مجبور است با آن فضاها هماهنگ گردد.
    آنچه در شعر فروغ به ویژه در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اتفاق افتاده، علاوه بر مرکب بودن وزن ،شعر همین استفاده از امکانات گسترش و کاهش درونی یا انباط و انقباض میانی وزن شعر است که عبارتند از:

    ۱- گسترش درونی تکرار یکی از افاعیل یا ارکان -شعر – یک یا چند بار – مثل: و اجتماع سوگوار تجربههای پریده رنگ مفعول فاعلات فاعلات مفاعیل فاعلن) –
    ۲- گسترش یا انبساط درونی با تکرار زحافات یکی از ارکان و افاعیل شعر مثل:
    که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق «وحشی» (مفاعلن فعلاتن)
    ۳-کاهش یا انقباض درونی با استفاده از زحافات افاعیل به جای رکن اصلی مثل من سردم است و از گوشوارههای صدف بیزارم مفعول لات مفاعیل فاعلات مفاعیلن فع) کاربرد این دو نوع گسترش و یک نوع کاهش درونی یا انبساط و انقباض میانی وزن در دو بحر مضارع و مجتث محدود به همین چند مثال نیست و در شعر «ایمان بیاوریم به آغــاز فـصـل سرده فروغ به کرات از این امکانات استفاده کرده است افزون بر این در بررسی بقیه ی شعرهایی که فروغ فرخزاد در بحر مضارع يا مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) و مجتث يا (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و یا در اوزان مرکب از این دو سروده به کرات از این امکانات سود برده است که دو به بیانگر توجه ذاتی شاعر به نوعی قانونمندی و نوآوری و ابداع در وزن است( ترابی ۶۱-۶۲-۶۳ ۱۳۷۶)
    چند خط از منظومه ی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را تقطیع می کنیم تا مطلب فوق روشن شود:
    زمان گذشت مفاعلن
    زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
    چهار بار نواخت مفاعلن فعلاتن
    امروز روز اول دی ماه است مفاعلن فعلاتن (یا مستفعلن فعولن مفعولن)
    من راز فصلها را می دانم مفاعلن فعلاتن(یا:مفعول فاعلاتن مفعولن)
    و حرف لحظه ها را می فهمم ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد/۳۹۶-۳۹۵) مفاعلن
    مفعولن(مفعولن)

    موسیقی کناری

    قافیه (Rhyme).
    قافیه یک نمونه تکرار صوتی است و نباید تنها آن را بدون در نظر گرفتن پدیده های مشابه مانند تکرار صامتها و تکرار مصوتها مطالعه کرد. قافیه پدیده ای بسیار پیچیده است. وظیفه صرفاً خوشنوا سازی آن حاصل تکرار ( یا تکرار تقریبی اصوات است. چنانچه «هنری لنز» در کتاب خود به نام مبنای فیزیکی قافیه نشان داده است قافیه شدن مصوت ها نتیجه ی تکرار هماهنگی های آنهاست. اما این جنبه ی صوتی اگرچه اصلی ،است، فقط یک جنبه ی قافیه است. از لحاظ زیبایی شناسی وظیفه ی عروضی آن یعنی پایان بندی مصراع و بیت یا سازمان دادن به الگوی هر بند شعر اهمیت بیشتری دارد، (قافیه گاهی تنها سازمان دهنده ی هر بند است.). اما از
    همه مهمتر، قافیه معنی دارد و از این لحاظ در خصوصیت کلی شعر عميقاً دخیل است. قافیه لغات را گرد هم می آورد و با یکدیگر پیوند یا تضاد با یکدیگر قرار می دهد» (ولک و وارن، ۱۳۷۳ ۱۷۸ و ۱۷۷)

    جایگاه مهم قافیه در شعر کلاسیک فارسی بر کسی پوشیده نیست. قافیه چه در چارپاره ها، چه در شعرهای نزدیک به شعر نیمایی و چه در شعرهای نیمایی فروغ نقش راستین موسیقیایی خویش را ایفا کرده و کاملاً از عهده ی طنین بخشی کلام بدون تصنع و در مضيق قرار دادن شاعر برآمده است. این که فروغ کاملاً به این کار کرد قافیه از روی ذوق واقف بوده . ، مسلم می نماید چرا که ریشه ی نوعی تحول در قافیه را که امروزه خصوصاً در غزل معاصر طرفدارانی دارد و آن همصدایی حروف قافیه است نه فقط هم شکلی آنها (مثلاً هم قافیه شدن درازی و رازی و راضی) یا (باغ و طاق) ( میتوان در یکی از چهارپاره های فروغ دید:
    نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس
    هردم از عمق تیره ی آن ضجه می کشد
    مهتاب می دود که ببیند در این میان
    مرغک میان پنجه ی وحشت چه می کشد( اسیر / ۱۰۴)
    که هر چند بین دو میکشد جناس تام برقرار است و قافیه شده اند ولی بر خواننده ی حرفه ای پوشیده نمی ماند که فروغ به گونه ای احساس کرده و نشان داده که «ضجه» و «چه» چقدر قابلیت قافیه شدن دارند زیرا به لحاظ تلفظ ج و چ میتوانند کارکرد موسیقایی قافیه ای تقریباً کامل داشته باشند.

    در اشعار «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» از میان ۸۶ شعر در ۱۷ شعر با تلاش های شاعر جهت تغییر قالب مواجه می شویم که البته همه در یک سطح و اهمیت قرار ندارند. در برخی تعداد ابیات بندهای چهارپاره، در برخی تعداد آرکان عروضی و در برخی جایگاه قافیه تغییر کرده و به سمت شعر نیمایی حرکت می کند البته این تغییر در این شعرها به منزله ی شناخت نیما از سوی فروغ نبوده بلکه احتمالاً تقلیدی ناقص یا بارقه هایی از خلاقیت اوست. در دفتر اسیر» در شعر دیدار تلخ کاربرد قافیه متفاوت است و در مصراع های او ۳ و ۴ اعمال شده:
    این چه عشقی است که در دل دارم
    می گریزی ز من و در طلبت
    من از این عشق چه حاصل دارم
    بازهم کوشش باطل دارم (اسیر ۵۷)

    در همین دفتر در شعر «ناشناس» نوعی آشنایی زدایی در افزایش تعداد مصراع های بند آخر شعر صورت گرفته و شامل ۵ مصراع است که مصراعهای ۲ و ۴ و ۵ هم قافیه اند:
    «ناگه نگاه کردم ودیدم به پرده ها
    آن نقش ناشناس دگر ناشناس نیست
    افشردمش به سینه و گفتم به خود که وای
    دانستم ای خدای من آن ناشناس کیست
    یک آشنا که بسته زنجیر دیگریست.» (أسير (۶۷)
    از بررسی قافیه ها در شعرهای فروغ میتوان دریافت که درمیان ۸۶ شعر دفترهای اولیه شعر فروغ – اسیر، دیوار و -عصیان فراوانی نوع قافیه با واژه های غیر فعل است و تنها در ۶ مورد، کفه ی ترازو به سمت قافیههای فعلی پایین می آید و در تنها ۲ شعر موازنه برقرار است.

    قافیه غیر فعلی
    «آه من هم زنم زنی که دلش
    در هوای تو میزند پر و بال
    دوستت دارم ای خیال لطیف
    دوستت دارم ای امید محال
    (دیوار /۱۴۷)

    قافیه فعلی
    آب خنک بود و موج های درخشان
    ناله کنان گرد من به شوق خزیدند
    گویی با دست های نرم و بلورین
    جان و تنم را به سوی خویش کشیدند
    (دیوار/ ۱۳۹)

    در دفتر تولدی دیگر هنوز قافیه حضور دارد و دفعات کاربرد قافیه های فعلی و غیر فعلی مساوی است.:
    در اضطراب دست های
    پر آرامش دستان خالی نیست
    خاموشی ویرانه ها زیباست
    این را زنی در آبها میخواند
    در آب های سبز تابستان
    گویی که در ویرانه ها می زیست ( تولدی دیگر / ۲۹۵)
    در دفتر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد دیگر نشانی از کاربرد کلیشه ای قافیه به چشم نمی خورد و یا فقط در فواصلی لازم و غیر قراردادی آن هم نه با قواعد سنتی حروف قافیه، از آن استفاده می شود.
    در هفت خط شعر زیر تنها می بویم با« بگویم» قافیه شده:
    همیشه خوابها
    از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند
    من شبدر چهار پری را می بویم
    که روی گور مفاهیم کهنه روییده است
    آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود؟
    آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
    تا به خدای خوب که در پشت بام خانه قدم میزند سلام بگویم؟ (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد /۴۲۱-۴۲۰)

    در شعرهای نیمه کلاسیک، به خصوص شعرهایی که علی رغم انه رغم نداشتن رنگ نیمایی با برهم زدن تساوی تعداد ارکان در مصراع ها یا افزایش و کاهش تعداد مصراع در بندهای شعر، نیم خنک دگرگونی در باورهای شعری فروغ احساس میشود نقش قافیه هم از شکل سنتی و جایگاه ثابتش تغییر میکند کم کم قافیه در سطرها لغزان میشود تا فروغ به شعر نیمایی برسد و از آن بگذرد:
    سال ها رفت و شبی
    زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
    دید در نقش فروزنده ی او
    روزهایی که به امید وفای شوهر
    به هدر رفته هدر
    زن پریشان شد و نالید که وای
    وای این حلقه که در چهره او
    باز هم تابش و رخشندگی است
    حلقه بردگی و بندگی است
    (أسير / ١٠٣ )

    ردیف

    «اگر دیوان شاعر را از نظر وجود ردیف یا عدم آن در شعرهای مختلف بررسی کنیم، می بینیم قدرت خلق او در شعرهای مردف آشکارتر است زیرا قافیه وقتی آزاد باشد نوع خیال و اندیشه هایی که تداعی میشود همان چیزهایی خواهد بود که شاعران پیشتر از آن تداعی کرده اند» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۳ ۲۲۶)
    با توجه به اینکه قالب شعرهای فروغ در سه دفتر اول چهارپاره است. ردیف در واقع بیشتر مکمل قافیه بوده در محدوده ی هر بند و نوعی تکرار است تا عاملی در محور عمودی به هر حال ردیف هم مثل دیگر عناصر موسیقی ساز در شعر فروغ، کاربرد ویژه ای دارد. اکثر ابیات فروغ در شعرهای کلاسیک دارای ردیفند نکته جالب اینجاست که با شمارش دقیق در بین چار پاره ها به این نتیجه میتوان رسید که تقریبا ۵۰ درصد بیتها ی بندها دارای ردیف اند. در شدها دارا د) مجموع شعرهای سه دفتر اول فروغ تنها ۵ شعر هست که هیچ بیتی از آنها ردیف ندارد و ایــن اصلاً دور از ذهن نیست زیرا یکی از مهمترین شاخصه های سبکی شعرهای فروغ تکرار است و ،ردیف یکی از نمودهای تکرار واژه در شعر میباشد.

    فعل در این ردیف ها بیشترین بسامد را دارد و بدین دلیل است که او اغلب نحو كلام رابه درستی و سلامت رعایت می کند و فعل در آخر کلام مینشیند. ردیفهای فعلی ساده این شعرها، یادآور شاعران نیمه اول و دوم قرن چهرم هجری است که در شعرهاشان ردیف کوتاه و بیشتر فعل بوده و آن هم فعلهای معین :
    قلبم از فرط اندوه لرزید
    وای بر من که دیوانه بودم
    وای بر من که من کشتم او را
    وه که با او چه بیگانه بودم
    (اسیر / ۲۲)

    ردیف پربسامد دیگر در اشعار فروغ حرف را میباشد و دیگر: ضمایر «من، تو و او».
    دیدم که بال گرم نفسهایت
    ساییده شده به گردن سرد من
    گویی نسیم
    گمشده ای پیچید
    در بوته های وحشی درد من
    آن شب من از لبان تو نوشیدم آوازهای شاد طبیعت را
    آن شب به کام عشق من افشاندی
    زان بوسه قطره ی ابدیت راه
    (عصیان ۲۴۸-۲۴۷)

    گروههای چند کلمه ای به عنوان ردیف خیلی معدودند و عبارتند از ای مرد تو میایم خوشتر است، خود بودم، تو میگیریم، تو میسوزم، مرا بینی، تو می سوزم، دیگر زدی، مــن نشسته ای اما ،بود خود باشیم ما از او ماست ،اوست ،ترا را یاد آورید، از یکدیگر :
    ای مریدان من ای نفرین او بر ما
    ای مریدان من ای فریاد ما از او
    ای همه بیداد او بیداد او بر ما
    ای سراپا خنده های شاد ما از او (عصیان (۲۰۴)

    نکته ی مهم دیگر در مورد ردیفهای اشعار فروغ این است که غیر از «را» و «ضمایر مفرد شخصی»، به ندرت به ردیف غیر فعلی بر میخوریم که برخی از آنها عبارتند از: عشق (چند بار) دریا ،خاک جنگلها ،بوسه ها، شعر، دریغ، تنهایی…
    شعر گفتم که ز دل بردارم
    بار سنگین غم عشقش را
    شعر خود جلوه ای از رویش شد
    با که گویــم سـتــم عشقش راه . (اسیر /۶۳)
    در دو دفتر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد که فروغ کم کم به قالب خاص خود در شعر می رسد، نقش سنتی قافیه و ردیف از بین می رود و کارکرد واژگان تکرار شونده و گاه هم وزن و واج آرایی که موضوعات بخش «موسیقی درونی» هستند پر رنــگ می شود.

     ردیف آغازین
    نکته مهم و قابل توجه دیگر در باب ردیف این است که ما در شعرهای فروغ خصوصاً دفتر آخر فروغ – ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد – با نوعی از تکرار کلمات مواجهیم و آن اشتراک در اولین کلمه ابتدای هر سطر است، یعنی در یک شعر آغاز هر چند سطر با واژه ی یکانی است که میتوان آنها را ردیف آغازین نامید این واژه ها علاوه بر کار کرد ردیف سنتی وایفای نقش موسیقایی و تداعی معانی ، نوعی آشنایی زدایی در مکان قرار گرفتن نیز ایجاد کرده اند. گویی که ردیف از انتهای عبارت به ابتدای آن نقل مکان کرده است چنین کارکردی در تمام شعرهای این دفتر وجود دارد:
    تکرار آن شب
    انگار مادرم گریسته بود آن شب
    آن شب که من به درد رسیدم نطفه شکل گرفت
    آن شب که من عروس خوشه های اقاقی شدم
    آن شب که اصفهان پر ازطنین کاشی آبی بود( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد/۴۰۲) البته همان طور که پیشتر اشاره شد انواع تکرار و حتی اشکالی از این نوع خاص را میتوان در همه ی دفترهای او سراغ گرفت اما در دفتر آخر او با توجه به نمود قالب شخصی فروغ کارکردی کاملاً ردیف گونه یافته است.

    موسیقی درونی بدیع لفظی

    هر اثر ادبی پیش از هر چیز رشته صوتهایی است که معنی از آنها زاده میشود. ( ولک و وارن ۱۳۷۳ : ۷۵)
    از عوامل مهم سبک ساز شعر فروغ موسیقی درونی آن است. موسیقی درونی هر نوع تناسب واجی و صوتی است که در درون مصراع و بیت و سطر شعر وجود دارد و از مباحث عمده ی بدیع لفظی است. در بدیع لفظی هدف این است که متوجه شویم گاهی انسجام کلام ادبی بر اثر روابط متعدد آوایی و موسیقیایی در بین کلمات است. یعنی آن رشته ی نامرئی که کلمات را به هم گره میزند و بافت ادبی را به وجود می آورد ماهیت آوایی و موسیقیایی دارد» (شميسا، ١٣٧٤ ١٢)

    یکی از روشهای مهم بدیع لفظی که باعث ایجاد یا افزایش موسیقی کلام می گردد تکرار است. تکرار واج هجا صامت ،مصوت واژه ارکان مختلفاً جمله و نیز تکرار عبارات یا جمله در شعر فروغ شواهد بسیار دارد تکرار معمولاً نمود تکیه و تأکید و یا توجه و علاقه مندی شاعر
    به موضوع و مفهوم خاصی است که ایجاد نوعی آهنگ و انسجام ساختاری میکند. تکرار در سطوح گوناگون گذشته از جنبههای دگرگون بلاغی و به ویژه تکیه و تأکید و او در جلب نظر مخاطب از مختصات مهم زبان شعر فروغ است که ناشی از توانایی شناخت ابعاد مختلف واژه میباشد جناس و سجع هم از روشهای بدیع لفظی اند که در شعر فروغ نمونه هایی دارند که به نوعی زیر سایه ی تکرار قرار دارند غیر از کارکرد موسیقیایی تکرار که موضوع اصلی این بخش است از نقش کمکی آن در تصویر سازی هم نباید غافل بود. نمودهای موسیقی درونی جناس، سجع و تکرار شامل واج آرایی (هم صدایی و هم حروفی)، تکرار هجا تکرار ،واژه تکرار جمله یا عبارت است.

    جناس (Paronomasia, Pun)
    تجنیس یا جناس در لغت به معنی گونه گون گردانیدن است و در اصطلاح به کار بردن کلماتی است که در بعضی حروف به نوعی با یکدیگر اشتراک داشته باشند»(میرصادقی، ١٣٧٦: ۵۲). و یکی از روشهای ایجاد یا افزودن آهنگ و موسیقی در سطح واژه و جمله است: «رسما به مجمع فضلای فکور و فضله های فاضل روشنفکر…»(تولدی دیگر /۳۷۹).
    بین « فضلا و فضله و فاضل» جناس شبه اشتقاق
    و ساعت همیشگیش را
    با منطق ریاضی تفریقها و تفرقه ها کوک می کند (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد/ ۴۰۸)
    بین تفریق و تفرقه جناس اشتقاق
    در سرزمین قدکوتاهان
    معیارهای سنجش
    همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ۴۳۹)
    بين (صفر وسفر) جناس ناقص وجود دارد.

    سجع (Homeoteleuton)
    سجع یعنی در پایان دو جمله کلماتی به کار ببرند که از نظر وزن یا قافیه یا هر دو با یکدیگر یکسان و هماهنگ باشنده (شمیسا،۱۳۷۴: ۶۵) که از شیوه های بدیع لفظی در ایجاد موسیقی درونی در سطح کلمات یا جملات است و در شعر فروغ نمونههای بسیار دارد. قافیه خود نوعی سجع است.
    جمعه ی چون کوچه های کهنه غم انگیز
    جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
    جمعه ی خمیازه های موذی کشدار جمعه ی بی انتظار
    جمعه ی تسلیم» (تولدی دیگر (۳۱۵)
    بین «بیمار و کشدار و بی انتظار سجع مطرف البته بین بیمار و کشدار سجع متوازی
    ران سبز ساقه ها را می گشود
    عطر بکر بوته ها را می ربود» (تولدی دیگر / ۳۳۵)
    بین دو جمله توسط تقابل سجعهای متوازن و متوازى سجع مما ثله داریم.

    تکرار (Repetiton )
    تکرار در زیباشناسی هنر از مسایل اساسی است. کورسوی ستاره ها بال زدن پرندگان به سبب تکرار و تناوب است که زیباست صدای غیر موسیقیایی و نامنظم را که در آن تناوب و تکرار نیست باعث شکنجه ی روح میدانند حال آنکه صدای قطرات باران که به تناوب تکرار می شود، آرام بخش است. قافیه و ردیف در شعر فارسی تکرار است انواع تکرار چه در شعر قدیم و چه در شعر نو دیده می شود و اصولاً تکرار را باید یکی از مختصات سبک ادبی قلمدادکرد» (شمیا، ۱۳۷۴ (۶۳). فروغ عاصی و عصبی است و طبیعی است اگر تکرار خصوصاً جهت تأكيد، جزء لاینفک عناصر سبک ساز شعرهایش باشد و ذوق و ظرافت آهنگینش باعث واج آرایی های زیبا گردد.
    فروغ با هوشمندی از تأثیر بار اصوات بر ساخت و بافت شعر و بر روان مخاطب آگاه است. پسدر ترسیم زمستانی سرد برای زنی تنها از تکرار مداوم «س» در کل این شعر بلند مدد می گیرد:
    و این منم
    زنی تنها
    در آستانه ی فصلی سرد
    در ابتدای درک هستی آلوده زمین
    و يأس ساده و غمناک آسمان
    و ناتوانی این دستهای سیمانی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد/۳۹۵).
    گویی فروغ زنی است که هماره آهنگی محزون زمزمه میکند و مادری است که بندهای تکراری لالاییهای بی انتهای نگفته اش را سر می دهد تکرارها در فضاسازی اشعار فروغ نقش بی بدیلی دارند و او را جادوگر تکرارهای شگفت انگیز باید دانست. انواع تکرار:

    واج آرایی
    تکرارواج های صامت و مصوت در کلمات، واج آرایی نامیده می شود که کاربردی بــــیار هنرمندانه و پر بسامد در اشعار فروغ دارد که در دو قمت هم صدایی وهـم حـروفــي بــدانمی پردازیم:

    الف) هم صدایی (Assonnnse)
    فراوانی توزیع مصوت در سطح کلمات هم صدایی نامیده
    واج آرایی مصوت «۱» و « – »
    در عطر بوسه های گناه آلود رویای آتشین ترا دیدم
    همراه با نوای غمی شیرین
    در معبد سکوتِ تو رقصیدم (دیوار/ ۱۳۴)
    واج آرایی مصوت «و»
    می توان در قاب خالی مانده ی یک روز
    نقش یک محکوم یا مغلوب یا مصلوب را آویخت
    می توان با صورتک ها رخنه ی دیوار را پوشاند
    می توان با نقش هایی پوچ تر آمیخت
    تولدی دیگر (۳۲۰)

    ب) هم حروفی (Alliteration)
    به بسامد بالای تکرار یک صامت در جمله هم حروفی گفته می شود:
    واج آرایی صامت «خ» «خلوت خالی و خاموش مرا شن مرا .
    تو پر از خاطره کردی ای مرد (اسیر / ۵۷)
    واج آرایی «خ» و «ع» در کلمات خش خش و مغشوش صدای کشیده شدن چادر
    بر روی برف را تداعی می کند.
    دو فکر می کردم به فردا آن
    فردا –
    حجم سفيد ليز
    با خش و خش چادر مادربزرگ آغاز می شد
    و با ظهور سایه مغشوش او در چارچوب در (تولدی دیگر / (۲۷۶)
    واج آرایی«س» و «گ» و مصوت «أ» و «» که به نحوی شگفت آور فضاسازی کرده اند (صدای شکستن دانه ها و وزش نسیم ).
    «دانه های زرد تخم کتان
    زیر منقار قناریهای عاشق من میشکنند
    گل باقالا اعصاب کبودش را در سکرنیسم می سپارد به رها گشتن از دلهره ی گنگ دگرگونی
    و در اینجا درمن در سر من؟ (تولدی دیگر / ۳۲۸)

    تکرار هجا
    یعنی در سطح کلام هجایی مثل (ان» یا « ها» یا … تکرار شود:
    تکرار هجای « ان »
    «صدای تو
    صدای بال برفی فرشتگان
    نگاه کن که من کجا رسیده ام
    به کهکشان به ،بیکران به جاودان تولدی دیگر/ ۲۸۴ )

    تکرار هجای «ها»
    سلام ماهی ها … سلام، ماهی ها
    سلام، قرمز ها، سبزها، طلایی ها» (تولدی دیگر/ ۳۱۴)

    تکرار واژه
    مکرر آمدن واژه در سطح عبارات شعر که از پرکاربردترین انواع تکرار در شعر فروغ است.
    جمعه ی ساکت
    جمعه ی متروک
    جمعه ی چون کوچه های کهنه، غم انگیز
    جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
    جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
    جمعه ی بی
    انتظار
    جمعه ی تسلیم
    (تولدی دیگر / ۳۱۵ )
    با تکرار «جمعه» و در ادامه تکرار «خانه طولانی بودن و کسالت باری جمعه ای را که او در خانه تنهاست به خوبی نشان می دهد.

    تکرار جمله یا عبارت
    که می تواند شامل چند کلمه جمله یا حتی یک بند شعر باشد و این نوع تکرار هم بسامد بالایی در اشعار فروغ دارد:
    پشت شیشه برف میبارد
    پشت شیشه برف می بارد
    در سکوت سینه ام دستی
    دانه ی اندوه می کارد.
    (دیوار /۱۵۴ )
    تکرار جمله، تداوم باریدن برف را تداعی می کند.
    زمان گذشت
    زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
    چهار بار نواخت(ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد (۳۹۵)
    تا آن زمان که پنجره ی ساعت
    گشوده شد و آن قناری غمگین چهار بار نواخت
    چهار بار نواخته (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد /۴۰۳ )
    در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد چهار بار جمله ی «چهار بار نواخت» تکرار شده و از این جا می شود به این نکته توجه کرد که تکرارهای فروغ ناخود آگاه و بی حساب نیست و این نبوغ او بود که چنین ابزاری را هنرمندانه در تار و پود شعرهایش تنیده است.

    نتیجه گیری

    در شعرهای فروغ به انواع اوزان سنتی نیمه سنتی، نیمایی و وزنهای حسی خاص فروغ برمی خوریم و برجستگی سبکی آنها در مورد اخیر است که در این زمینه با توسعه ی اوزان نیمایی و تکرار ارکان وزنی یا تکرار زحافات و کاهش درونی با جایگزینی زحافات به جای رکن اصلی به نوعی وزن ویژه ی گفتار دست می یابد. قافیه به خصوص در شعرهای اولیه ی فروغ غیر فعل است و کم کم نقش و کاربرد سنتی آن کمرنگ می.گردد ردیف در ۵۰٪ بندهای مردف، فعل است و بعد را» و ضماير منفرد شخصی. نکته ی قابل توجه دیگر در این زمینه استفاده از نوعی ردیف آغازین در شعرهای دوران کمال اوست.
    عوامل موسیقی ساز بدیع لفظی تحت عنوان موسیقی درونی در همه ی انواع جناس، سجع و تکرار مصداق های فراوانی در شعرهای او دارند که یکی از مهمترین ویژگی های شعر فروغ تکرارهای طبیعی آن در همه ی سطوح زبانی (واج هجا واژه عبارت و..) است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۳ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *