دانلود دکلمه صوتی شعر دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت سعدی – غزل 139 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت. خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد.
شعر دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت – غزل 139 – سعدی
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
سایهای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل
در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت
دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
سعدی قالب: غزل وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت سعدی است. این قطعهها توسط محسن لیلهکوهی، سعیده تهرانینسب و حمیدرضا محمدی خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آب
ریختگی (تِ) (حامص.) آبروریزی، افتضاح.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
ای کمانابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی _ 99
دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور
بر جان من از بار بلا چیست که نیست – ۴۳
معنی دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
غمت باعث شد که دلم دست به دامن صحرا شود و بدآن پناه برد ، امّا اگر چه دلت از ما ملول شد ، غمت را از سَر بیرون نمی کنم .
[ دامن چیزی گرفتن = کنایه از توجّه به چیزی کردن و به آن پرداختن / دل گرفتن = کنایه از غمگین و اندوهناک شدن ، بی میل و رغبت گشتن ]
معنی خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت
چرا خال سیاه تو از من رنجی به دل گرفت ؟ همانا به این دلیل است که دود آتش دلم این سیاهی خال را در چهرۀ تو به وجود آورده است .
[ مُشک = ماده ای است سیاه رنگ که در زیرِ شکم جنس نرِ آهوی خُتن قرار دارد و بسیار خوشبو و معطر است / مُشکین = سیاه و خوشبو مانند مُشک / مگر = همانا ، به درستی / دود دل = آه دل / سودا = سیاه / در خط شدن = کنایه از بی قرار و متغیّر و آزرده شدن ]
معنی دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود سایهای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
دیشب هنگامی که اشتیاق تو مثل مشعلی تمتم وجودم را روشن کرد ، آنچنان دلم را زیر سلطۀ نور خویش قرار داد که صد جای آن را به آتش کشید .
[ دوش = دیشب / شوق = اشتیاق و آرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق ، در نزد عارفان آتشی است که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد / سایه افکندن = کنایه از توجّه و عنایت کردن ]
معنی به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
آه سرد سحرگاهی من هر چراغی را که زمین از سرخی شراب برافروخته بود ، خاموش کرد .
[ صهبا = شراب انگوری ، شرابی که مایل به سرخی باشد (لغت نامه) / دم سرد = کنایه از آه حسرت / چراغ از دل صهبا گرفتن = درخشان شدن جام از صهبا ]
معنی الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل
الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت
ای بی رحم سنگدل ، به فریاد من دل سوخته برس ، زیرا همین فریادهای من که در تو اثری ندارد ، در دل سنگ سخت اثر کرد و آن را خون کرد و آن خون به شکل لاله از درون سنگ بیرون زد .
[ الغیاث = پناه می خواهم و دادرسی می جویم / گرفتن = اثر کردن / خارا = نوعی سنگ سخت و سیاه که مظهر سرسختی است / دل سوخته = کنایه از مصیبت رسیده و اندوهناک ، آزرده خاطر و پریشان و ستمدیده / سنگین دل = کنایه از بی رحم و سخت دل و جفاکار ، معشوق و محبوب / خون در دل خارا گرفتن = کنایه از سنگ سختی چون خارا را دچار رنج و غصّه کردن ]
معنی دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
دل شوریده ما عالم اندیشه ماست عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
دنیای تفکّر و اندیشۀ ما این دل شوریده ای است که از عشق تو به دست آورده ایم ، ولی دنیا در اثر غوغایی که عشقت در آن بر پا کرده ، از شوق و شور پر تب و تاب گشته است .
[ شوریده = پریشان و درهم و سرگشته / غوغا = فریاد و فغان ، شور و مشعله / در تاب بودن عالم = کنایه از ناآرام بودن و در رنج بودن عالم ]
معنی بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بربود انده تو صبرم و نیکو بربود بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
غم تو صبر از دلم ربود و چه خوب شد که در اثر عشق تو بی تاب شدم . غم تو با زیبایی و شکوه جانم را تسخیر کرد .
[ زیبا = زیبنده و نیکو و خوب ]
معنی دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت
دل سعدی همواره از روزهای بلا و گرفتاری بر حذر می ماند ، نمی دانم با کدام توانایی تن به بلای عشق داد و به سر زلف تو چنگ زد ؟ ( یعنی سر زلف تو بلا و گرفتاری است ) .
[ یارا = از مصدر یارستن به معنی قدرت و توانایی ]
معنی غزل دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت سعدی چیست؟
غمت باعث شد که دلم دست به دامن صحرا شود و بدآن پناه برد ، امّا اگر چه دلت از ما ملول شد ، غمت را از سَر بیرون نمی کنم .
[ دامن چیزی گرفتن = کنایه از توجّه به چیزی کردن و به آن پرداختن / دل گرفتن = کنایه از غمگین و اندوهناک شدن ، بی میل و رغبت گشتن ]
شعر دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت اثر کیست؟
این شعر اثر سعدی شیرازی است.
- هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید – 273 - ژوئن 12, 2023
- آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود – 272 - ژوئن 12, 2023
- بخت این کند که رای تو با ما یکی شود – 271 - ژوئن 11, 2023