به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است_ 50

  • دانلود دکلمه صوتی شعر به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است حافظ _ غزل 50 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر: بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است گرت ز دست برآید مرادِ خاطرِ ما.

    شعر به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است _ غزل 50 _ حافظ

     

    به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است

    بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است

     

    گرت ز دست برآید مرادِ خاطرِ ما

    به دست باش که خیری به جایِ خویشتن است

     

    به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع

    شبانِ تیره مرادم فنای خویشتن است

     

    چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل

    مَکُن که آن گلِ خندان به رای خویشتن است

     

    به مشک چین و چِگِل نیست بوی گل محتاج

    که نافه‌هاش ز بندِ قبایِ خویشتن است

     

    مرو به خانهٔ اربابِ بی‌مروتِ دهر

    که گنجِ عافیتت در سرای خویشتن است

     

    بسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازی او

    هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است

     

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حافظ قالب: غزل وزن شعر:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)

     

    شعر به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است حافظ است. این قطعه‌ها توسط هادی روحانی ، سهیل قاسمی، فریدون فرح‌اندوز، محسن لیله کوهی و  فاطمه زندی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آب

    ریختگی (تِ) (حامص.) آبروریزی، افتضاح.

     

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    دانلود آهنگ بعد ما شروین حاجی پور – من جاده رو برات

    نامه های نیما یوشیج

    تحلیل مقایسه ای نگرش شاملو و نیما در وزن شعر

    شعر سرود رستاخیز هوشنگ ابتهاج

     

    معنی به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است

    به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است.دل خودش خود را گرفتار دام زلف تو کرده است. یعنی کسی دیگر سبب ابتلای او نشده است. پس حالا با غمزه‌ات او را هلاک کن که شایسته همین است. زیرا برای چه خود را به چنین مشکلی گرفتار کرده که کسی نمی‌تواند خلاصش نماید. [مبتلای خویشتن = سبب ابتلای خود گشته / سزای خویشتن = یعنی سزاوارش است]

     

    معنی گرت ز دست برآید مرادِ خاطرِ ما

    گرت ز دست برآید مرادِ خاطرِ ما به دست باش که خیری به جایِ خویشتن است.اگر از دست تو برمی آید که مراد خاطر ما را برآوری . زود باش که این هم در جای خود یک عمل خیر است . یعنی مراد خاطر کسی را برآوردن در جای خود یک امر خیر است . [ بدست باش = زود باش ]

     

    معنی به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع

    به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع شبانِ تیره مرادم فنای خویشتن است.ای بت‌شیرین دهان، سوگند به جان تو که در شب های تار، به مانند شمع درسوز و گداز و هدفم محو و نابودی خویشتن میباشد.

     

    معنی چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل

    چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل مَکُن که آن گلِ خندان به رای خویشتن است.هنگامی که تصمیم به عشق ورزی گرفتی به تو گفتم ای بلبل این کار را مکن زیرا که گل تصمیم خود را گرفته است.

     

    معنی به مشک چین و چِگِل نیست بوی گل محتاج

    به مشک چین و چِگِل نیست بوی گل محتاج که نافه‌هاش ز بندِ قبایِ خویشتن است.گل نيازي به بوي مشك چين و طنازي دلبران چِگِل ندارد كه او همه را از خود دارد.

     

    معنی مرو به خانهٔ اربابِ بی‌مروتِ دهر

    مرو به خانهٔ اربابِ بی‌مروتِ دهر که گنجِ عافیتت در سرای خویشتن است.به طلب روزی به در خانه صاحبان دنیا که پست و فرومایه اند، نرو؛ زیرا گنج عافیت و رستگاری در کنج خانه توست. یعنی قناعت پیشه کن و از مال داران چیزی نخواه تا اعتبار و آبروی خویش را به باد ندهی.

     

    معنی بسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازی او

    بسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازی او هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است.اختلاف نسخ: در برخی نسخ به جای شرط عشق و جانباری، شرط عشق بازی او آمده است: بسوخت حافظ و در شرط عشق بازی او

    معنی بیت: حافظ بر سر شرطی که در راه عشق و جانبازیِ جانان بسته بود، سوخت و از پای درآمد ولی هنوز بر سر عهد و پیمان خود استوار است.

     

     

    دیدگاه کاربران درباره شعر به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است

     

    سهیل قاسمی می گوید:بیت اول:
    در دام زلف تو دل با خودش درگیر است!
    او (دل) را با غمزه ات بکش که هرچی به سرش می آید حقش است!
    بیت دوم:
    اگر برایت امکانش هست که مراد خاطر ما را بر آوری این کار را انجام بده که ثواب دارد.
    بیت سوم:
    به جانت قسم ای بت ِ شیرین دهن که شب های تیره قصد دارم خودم را نابود کنم. مثل شمع که شمع ها می سوزد که خود را فنا سازد.
    بیت چهار:
    وقتی دم از عشق زدی، به تو گفتم که ای بلبل! این کار را نکن! آن گل ِ خندان در حال و هوای خودش است (و التفاتی به تو ندارد)
    می شد در مصرع دوم «برای» را «به رای» خویشتن خواند اما چون حافظ «رای» را در مصراع اول آورده، بعید است دوباره در بیت همان معنا را تکرار کند. «بَرای خویشتن است» هم قشنگ می نشیند.
    بیت پنجم:
    بوی گُل احتیاجی به مُشک و عطر ندارد. چون که بند ِ قبای خویش را که بگشاید بوی عطر خودش افشانده می شود.
    بیت هفتم: حافظ سوخت اما او در شرط ِ عشقبازی ئی که بسته است هنوز بر سر عهد و وفای خودش باقی مانده.بیت اول:
    در دام زلف تو دل با خودش درگیر است!
    او (دل) را با غمزه ات بکش که هرچی به سرش می آید حقش است!
    بیت دوم:
    اگر برایت امکانش هست که مراد خاطر ما را بر آوری این کار را انجام بده که ثواب دارد.
    بیت سوم:
    به جانت قسم ای بت ِ شیرین دهن که شب های تیره قصد دارم خودم را نابود کنم. مثل شمع که شمع ها می سوزد که خود را فنا سازد.
    بیت چهار:
    وقتی دم از عشق زدی، به تو گفتم که ای بلبل! این کار را نکن! آن گل ِ خندان در حال و هوای خودش است (و التفاتی به تو ندارد)
    می شد در مصرع دوم «برای» را «به رای» خویشتن خواند اما چون حافظ «رای» را در مصراع اول آورده، بعید است دوباره در بیت همان معنا را تکرار کند. «بَرای خویشتن است» هم قشنگ می نشیند.
    بیت پنجم:
    بوی گُل احتیاجی به مُشک و عطر ندارد. چون که بند ِ قبای خویش را که بگشاید بوی عطر خودش افشانده می شود.
    بیت هفتم: حافظ سوخت اما او در شرط ِ عشقبازی ئی که بسته است هنوز بر سر عهد و وفای خودش باقی مانده.

     

    دکتر صحافیان می گوید:دلم در دام موهای زیبایت، به خود گرفتار است.با غمزه ات بکش دلم را که سزاوار همین است.
    ایهام:شوق و تعلق به زیبایی های تو مرا به گوهر درونی خویش رسانده اکنون که رها شده ام با جلوه ای خاص مرا به نیستی و فنا برسان که شایسته گرفتار عشق توست.
    گرت ز دست برآید مراد خاطر ما
    به دست باش که خیری به جای خویشتن است
    برای آرزوهای درونم(فنا و نیستی) اگر می توانی آماده باش که برترین کار است.
    3-ای معشوق شیرین گفتار قسم به جانت که در این شب های تاریک فراق چون شمع به شوق نیستی ام می سوزم.
    4-وقتی شوق عشق داشتی گفتم ای بلبل:عاشق نشو که آن گل رها و بی نیاز از عشق توست.
    5-بوی خوش گل نیازمند مشک “چین و چگل” نیست و از درون گلبرگهای خویش است.
    6-به سوی ارباب بی مروت دهر (قبله آرزوهای جانهای سرگردان)شوق نیاور که گنج آسایش جانت در درون است(پیر و مراد درونی)
    7-حافظ در این فراز و فرودها بر شوق درونی خویش استوار است.(خواسته های بیرونی ما عوض می شوند اما درون همه انسانها د رهمه انسانها یک شوق مشترک دارد)

     

     

     

    معنی شعر به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است چیست؟

    دل خودش خود را گرفتار دام زلف تو کرده است.

     

    شعر به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است اثر کیست؟

    اثر حافظ شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    یاسمن

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *